عالیه شهید مبارزه با صدام بود

حیات مرادی/

عالیه بزرگترین فرزند  خانواده اش بود که در سال 1945 م. در منطقه کراده بغداد به دنیا آمد. شهیده عالیه   مقاطع تحصیلی ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را با موفقیت گذراند . بعد او در دانشکده دارو سازی قبول شد و مقطع لیسانس را با رتبه ممتاز به پایان رساند.  در این زمان پس از قدرت گیری صدام و حزب بعث در سال 1979م. دولت بعث به کشتار مردم مبارز و آزاده پرداخت.  از مهم ترین حوادث این زمان شهادت سید صدر و خواهرش بنت الهدی در سال 1980م. بود.

این حادثه باعث اندوه و ناراحتی بسیاری از مردم عراق از جمله عالیه شد. او سعی می کرد  از مجاهدان حمایت کند و به همین جهت هم به مبارزه با حزب بعث پرداخت. بر این اساس او در داروخانه خود را به مکانی برای کمک به حزب الدعوه تبدیل کرد و داروی رایگان در اختیار حزب قرار می داد. به علاه او کمک مالی قابل توجهی هم به حزب  نمود.

همین فعالیت های و کمک های عالیه به حزب الدعوه باعث شد که در سال 1981م. حزب بعث بیمارستان و داروخانه محل فعالیت وی را محاصره کند و این زن فداکار و مبارز را دستگیر نماید.

 در مدتی که عالیه در حبس بود،  بارها مورد شکنجه مامورین بی رحم بعثی قرار گرفت. اما او در تمام مدت با صبوری و قاطعیت در عقیده خود باقی ماند.

در زندان که بود متوجه شد خواهرانش میسون و امال هم در حبس هستند و آنان را شکنجه می دهند. در این موقعیت عالیه دعوت کننده خواهرانش بود به صبر و استقامت در برابر ظلم حزب بعث.

بالاخره در ماه حزیران سال 1982م. وقتی درهای زندان باز شد، جلاد ابوجواد وارد آن شد در حالی که  ورقه ای به همراه داشت که در آن اسامی اشخاصی از جمله نام عالیه نوشته شده بود. همه کسانی که اسامی شان بر این ورقه ثبت شده بود، در ماشینی قرار داده می شدند. این فهرست در واقع فهرست کسانی بود که باید به شهادت می رسیدند و  در گورستان جمعی مدفون می شدند.

اینجا بود که عالیه  دانست زمان شهادتش فرا رسیده است. او را همراه بسیاری دیگر از جمله برادرش حلیم بردند.

خانواده عالیه به مدت 20 سال از سرنوشت او و برادرش بی خبر بودند و امیدوار بودند که روزی شاهد آزادی این دو از زندان باشند. اما پس از سقوط حزب بعث یک گور جمعی پیدا شد که در آن جسد شهیده عالیه و برادرش دکتر حلیم حمدانی قرار داشت.  این گونه بود که خانواده عالیه دانستند که این دو عزیز به دست دژخیمان بعثی به شهادت رسیده اند و دیگر هیچ وقت عالیه و برادرش را نخوهند دید.

/انتهای متن/