فرقش به خاطر زولبیا و بامیه اش نیست…

باز هم رمضان آمد. دوباره ماه رمضان و سفره ی افطار و سحری. از صدای ربنا گرفته تا بوی خوش غذاهای رنگ و وارنگ… حلیم ، شل زرد، زولبیا بامیه ، آش … نمی دونم چرا ماه رمضان این قدر عزیزه…به خاطر غذاهاشه؟ به خاطر اون ربنای دل انگیزه؟ یا چیز دیگه؟

1

سرویس فرهنگی به دخت/

ماه رمضون واسه ی همه خاصه… پس با ماه های دیگه فرق داره…و مطمئنم فرقش فقط به خاطر زولبیا و بامیه اش نیست…

فرقش اینه که انگار تو این ماه آدم خوبی ها را بیشتر میب ینه… نمی دونم چرا ،ولی انگار، بدی ها کمتر به چشم میان! انگار تو این ماه زندگی قشنگ تره . آدم ها به هم نزدیک ترند…نه فقط به هم، به خدا هم نزدیک ترند. انگار تو این ماه آدما یه پله میان بالاتر… انگار یه مانع رو بر میدارن…فکر کنم حالا می فهمم … این حدیث را که شیطون توی ماه رمضون ،تو غل و زنجیره… حالا درک می کنمش و سعی می کنم، از هر ثانیه اش لذت ببرم؛ از هر لحظه اش که خودمو یه قدم بالاتر حس می کنم لذت ببرم ، خوشحال باشم و از خدا بخوام بعد ماه رمضان هم بتونم شیطون رو تو غل زنجیر نگه دارم! سخته ولی ممکنه!

ندا رهایی/انتهای متن/

نمایش نظرات (1)