مامان که مرا نمی فهمد!

دوره نوجوانی مهم و حساس است برای پسران. مادرها برای این دوران پسرها اگر فکری نکنند، همین می شود .

3

سرویس ما و زندگی به دخت/

با زآمد با نصیحت و پند چطوری بگویم مرا پند نده! بابا را علیه من می­­شوراند وقتی ما دو تا  دعوایمان می شود، برای یکی از ما دلسوزی می­کند. چرا مامان ها این طوریند؟ با خودشان هم دعوا دارند. نان می خرم می گوید: “خمیر است”­ چرا گوجه فرنگی ها کمرنگ است؟ می گویم، آفتاب نداشم بِدم خدمتشان. دنبالم می کند که بزند. از خانه 50 متری به پله ها پناه می­برم که مرا به کوچه وصل می­کند.

لیلا همیشه حسودی می­کند. او می­گوید: ” باز تو یک جایی برای فرار داری، خیابان، من به کجا فرار کنم. دلم برایش می­سوزد، البته وقتش را ندارم که به درگیری لیلا و مامان فکر کنم، اول باید فکری به حال رابطه خودم و بابا بکنم.

15 سالگی هم سن مزخرفی است. مامان که مرا نمی فهمد مهم نیست؛ او زن است. و حال پریشان  مرا درک نمی­شناسد. من هم نمی­دانم چطور باید با او صحبت کنم. اما تعجبم از باباست که به جای کمک فکری، مشت و لگدش کار می کند. مگر با من چقدر فاصله گرفته است؟ دیروز جلویش ایستادم و گفتم: بزن! شاید رحم کند و نزند، اما جای شما خالی چون شیر حمله کرد و ضمن آنکه در حمام یک و نیم متری خانه می­کوبید، فریاد می­زد: می­کشمت، نمی­گذارم زنده بمانی و برای من شاخ شوی! می­دانی که من قیم تو هستم و هیچکس هم پیگیرم نمی شود.

حالا دیگر هوا دارد روشن می شود. دیشب واقعا ترسیدم: تاریکی پارک، نیمکت سرد و شکم خالی و …

من باید شغلی پیدا کنم، تحصیل به چه کار می­آید. اگر مامان بگذارد!

خدیجه صامت/انتهای متن/

نمایش نظرات (3)