آیا می شود برای عید غدیر هم موکب‌های شادمانی بزنیم؟

در فر هنگ شیعی ما برای عاشورا مراسم عزاداری مفصلی هست، برای نیمه ی شعبان هم مراسم جشن مفصل، اربعین هم حالا دارد به یک حرکت جهانی تبدیل می شود اما عید غدیر چه؛ برای عیدی که ریشه ی همه ی اینهاست، چه کرده ایم؟

0

نسیم شهسواری/

صحنه اول:

 در مسیر غوغا بود. خیلی‌ها ذکر یا حسین از دهانشان نمی‌افتاد و خیلی‌ها مانند حاج کمیل حرفی می‌زدند و بعدازآن ساعت‌ها سکوت می‌کردند؛  حرف‌هایی که ارزش ساعت‌ها سکوت و فکر کردن را داشت.

کمی قدم‌هایم را تند کردم تا به حاج کمیل رسیدم. چیزی زیر لب می‌خواند. نزدیک شدن من را احساس کرد. نگاهی انداخت و گفت: کاری داشتی دخترم؟

 گفتم: الان وقتی سیل جمعیت مقابل و پشت و سر را نگاه کردم با خودم گفتم خدا را شکر که این روزها اربعین جهانی شده است. خدا را شکر که این روزها امام حسین، عاشورایش و عزاداری‌اش و اربعینش همه‌گیر شده است و این گسترش و همه‌گیری را ه را برای بسیاری از کتمان‌ها و تحریف‌ها و تفسیرهای به رأی بسته است.

حاج کمیل چند لحظه‌ای سکوت کرد، با الحمدلله کش‌داری بر ز بان آورد و آهی کشید و گفت: خیلی خوب است اما هنوز ریشه ی عاشورا، ریشه ی اربعین و هنگامه ی عظیمی را که مقدمه عاشورا و اربعین امام حسین است، جهانی نکرده‌ایم.

 سؤال کردم: کدام مقدمه؟

 حاج کمیل همان‌طور که چفیه دور گردنش را به پیشانی می‌کشید، گفت: غدیر را می گویم دخترم غدیر را؛ ما هنوز غدیر را جهانی نکرده‌ایم، ما هنوز با عمل مان و با برنامه‌های فرهنگی‌مان غدیر را جهانی نکرده‌ایم، غدیر یک مقدمه ی بزرگ است؛ یک مقدم ی مهم که عاشورا و اربعین و فاطمیه و مهدویت و انتظار از آن آغاز می‌شود، غدیر یک شاهراه است، غدیر را جهانی کنیم، دین مان، اسلام مان، شیعه و مظلومیت او جهانی می‌شود، باید غدیر را جهانی کنیم.

به یک موکب می‌رسیم، چای می‌دهند، یک چایی می‌گیرم و با خودم می گویم: آیا می شود روز عید غدیر هم موکب‌های شادمانی بزنیم؟

 

صحنه دوم:

از حال و هوای خانه ی مادربزرگ و پدربزرگ می‌توانستم روزهای مهم را تشخیص بدهم؛ روزهایی که حیات چراغانی می‌شد و مادربزرگ گلدان‌های شمعدانی را از گلخانه بیرون می‌آورد و دور حوض می‌چید؛ روزهایی که پدربزرگ نردبان چوبی‌اش را به دیوار می‌چسباند و پرچم سبزرنگ بزرگ را با وسواس خاصی بر سر در خانه‌شان می‌زد. آن روزها، روزهای مهمی بودند؛ آن روزهای مهم همه دور یک سفره جمع می‌شدیم و پدربزرگ قبل از ناهار دعا می‌کرد و ما آمین می‌گفتیم و همه‌مان بعد از ناهار در انتظار هدایایی بودیم که پدربزرگ می‌داد اما عید غدیر که می‌شد حال هوای آن حیات و آن خانه نسبت به روزهای مهم متفاوت بود، گرم‌تر و شادتر بود. مادربزرگ چادر گل‌دار سبزش را سر می‌کرد و تخت بزرگ را در وسط حیات می‌گذاشت و اطرافش را با گلدان‌های بیشتری تزیین می‌کرد. عید غدیر که می شد، همیشه به ما می‌گفت که مادر جان! امروز روز بزرگی است، قدر امروز را بدانید.

 

صحنه سوم:

وقتی نمازم تمام شد، ناخودآگاه چشمم به نادعلی‌ای افتاد که پدربزرگ 10 سال پیش در یک روز عید غدیر به من داده بود. کارت دعا را که از میان سایر دعاهای سجاده‌ام بیرون زده بود، برداشتم و شروع به خواندن کردم. (نادعلی مظهر العجائب) ناگهان بوی شمعدانی‌های خانه ی مادربزرگ در مشامم پیچید،  عید غدیری را به خاطر آوردم که عیدیِ همه ی ما یک نادعلی بود. آقاجان آن سال به همه ی ما یک کارت زیبای تزیین‌شده داد که هنوز که هنوز است در سجاده ی من یاد پدر، مادر، خواهر، برادر و دخترخاله‌ها و دختردایی‌ها و همه ی فامیل وجود دارد.

نادعلی را خواندم و  وقتی سجاده‌ام را جمع می‌کردم با خودم فکر کردم که قدیمی‌ها برای ماندگاری غدیر و بزرگداشت آن چه‌کارهای خوبی می‌کردند، آن‌ها همه ی  تلاش شان را می‌کردند تا غدیر، این عید بزرگ شیعه را پاس بدارند، اما به‌راستی این روزها ما چه کرده‌ایم، چه قدر در گسترش و ماندگاری و جهانی‌سازی غدیر تلاش کرده‌ایم؟ فرزندان ما از غدیر چه می‌دانند؟

فکر کردم مبادا روزی برسد که از عید غدیر تنها یک تعطیلی باقی بماند که در آن می‌توان تا میان‌روز خوابید و یا عید غدیر فقط به فرصتی برای سفر و خوش‌گذرانی و دورهمی تبدیل شود!

برای ماندگاری غدیر باید هدف‌دار عمل کرد، باید برنامه داشت، هوشمند بود تا مبادا روزی برسد که از غدیر تنها یک تعطیلی در صفحات تقویم بماند که اگر این‌گونه شود از اربعین، عاشورا، حسین، انتظار و فرج هم چیزی باقی نخواهد ماند.

فکری کنیم برای این که شاید امسال در ترویج غدیر بیشتر موثر باشیم.

/انتهای متن/

درج نظر