خسته شدم از این زندگی پردردسر

خانم مهندس اکبری گله مند است از زندگی مشترکی که به خاطر شخصیت وابسته همسر یکسره در معرض مشکل و دردسر است.

0

خانم اکبری مهندسی با سواد و کاردان، با سابقه کاری بسیار خوب است که  هم در دانشگاه تدریس می کند و هم ناظر کیفی کارخانه ای بزرگ در اطراف کرج است و هم دانشجوی سال آخر دکتری تخصصی در رشته خود.

مهندس اکبری در مورد سابقه کار و زندگی اش می گوید:

من با مرضیه خواهر شوهرم بعد از فارغ التحصیلی در مقطع کارشناسی در یک واحد تولیدات صنعتی همکار بودیم. به دلیل دوستی با وی، با مادرش آشنا شدم و بعد از مدتی مرا برای پسرشان در نظر گرفتند و در این مورد با من وارد صحبت شدند. من رضا شوهرم را در تمام دوران کاری و دوستی با خواهرش ندیده بودم و فقط مادرش مرا دید و برای پسرش پسندید و من هم چون به دوستم اعتماد داشتم، بعد از خواستگاری و صحبت های اولیه پذیرفتم و با هم ازدواج کردیم. از آن موقع، 10 سال می گذرد. ابتدا من و رضا زندگی خوبی داشتیم. من از نظر کاری موفق تر از همسرم  بودم و درآمدم چند برابر او بود. رضا فقط یک کارمند معمولی بود که بعدازظهرها هم در مغازه ای که مالک آن مادرش بود، کار می کرد و می گفت از سودش چیزی هم به او می دهند. خانواده رضا مثل خانواده من تحصیل کرده و مذهبی بودند ولی از نظر فرهنگی تا حدودی با خانواده ما تفاوت داشتند. خانواده ما اهل حرف زدن  و دخالت در کار دیگران نیستند، در حالی که در خانواده رضا مادرشان همه کاره است و به راحتی در کار همه دختران و پسرانش دخالت می کند. بعد از ازدواج مان مادرشوهرم به من می گفت: شوهرت گله دارد که تو را برایش انتخاب کردم و می گوید: من زنم را دوست ندارم، چاق و قد کوتاه است…

خانواده همسرم هرماه حدود یک تا دو میلیون به بهانه های مختلف از من می گرفتند و به نوعی از نظر مالی به من وابسته بودند. من گاهی که به رضا حرف های مادرش را می گفتم و یا به او می کفتم که به مادرش بگوید که قرضش را پس بدهد، با خونسردی می گفت: حالا می دهد… به من می دهند…

اوایل منظورش را نمی فهمیدم ولی بعد از مدتی  فهمیدم که قصد پس دادن پول من را ندارند. از آن به بعد  دیگر پولی به آنها ندادم. اینجا بود که بد اخلاقی های رضا و مادرش اوج گرفت. هرکجا می رفتیم که خانه اجاره کنیم، مادر رضا می گفت چرا پول به دیگران می دهید، پول ودیعه مرا بدهید بیایید در خانه ما زندگی کنید و من با هزار دلیل و برهان شوهرم را راضی می کردم که این کار خوب نیست و این کار را نمی کردیم. تا بالاخره بعد از هفت سال، پولی جمع کردم و شوهرم هم مبلغی وام گرفت و خانه ای خریدیم که سه دانگ سه دانگ در مالکیت آن شریک هستیم . بعد از آن مادرشوهرم آمد و گفت که سند خانه را بدهید، می خواهیم برای پرداخت بدهی مغازه جدید وام بگیریم. من سند را ندادم و به  رضا هم گفتم که این کار را نکن و در این مورد هیچ کمکی به آنها نکردم.  در واقع این اولین اعلام استقلال من در زندگی مشترک مان بود.

حالا مدتی است که رضا بعد از هر حرفی که مادرش به او می گوید، به خانه می آید و شروع به دعوا و کتک کاری و فحش و بدو بیراه گفتن می کند و. بعد از هر کتک مفصلی که به من می زند، خانه را ترک می کند. در این 10 سال هروقت تصمیم گرفتیم بچه دار شویم، مادرشوهرم اجازه نداد و نمی گذاشت و می گفت: حالا زود است. بچه نمی گذارد کار کنی و…

در این یک سال اخیر زیر نظر پزشک بودیم برای آمادگی بچه دار شدن که رضا قهر کرد و رفت و دو هفته اصلا پیدایش نکردم. بعد از چند روز آمد عذرخواهی کرد ولی باز چند روز بعد قهر کرد و رفت. اصلا برایش مهم نبود که در چه موقعیتی هستم. مادر شوهرم به من تهمت می زند که من و خانواده ام جادوگر هستیم. الان من چند سال است که خانه مادرشوهرم را نمی دانم کجاست و شوهرم هم به من نمی گوید. خودشان را از من پنهان می کنند و فقط طلب پول و دردسرهای شان به من می رسد. می ترسند به خیال خودشان جادوی شان کنم. هر خواستگاری که می آید برای خواهران شوهرم و جواب منفی می شنوند، می گویند تو جادو کردی. بعداً فهمیدم که همه اهل محل زندگی قبلی  شان که هنگام ازدواج می دانستم کجاست، از آنها به همین نوع کارهای غیرمعمول یاد می کنند. دائما کارهای عجیب و غریبی می کنند که من مانده ام با این ها و مهمتر از همه با شوهرم چه کار کنم.

خسته شده ام از بس برای نگه داشتن زندگی ام جنگیده ام و آخرش هم می ترسم موفق نشوم. شوهرم به من می گوید من تو را نمی خواهم و شکل و قیافه تو را دوست ندارم. من می دانم واقعا این طور نیست و این حرف های مادرش است. شوهرم از طرفی این حرف ها را می زند ولی از طرف دیگر چون درامد خوبی دارم و همه خانواده اش به مال و ثروت دنیا وابسته اند، می خواهد بمانم. چندبار مرا وادار کرد که مهریه ام را که 650 سکه تمام است، ببخشم تا با من زندگی کند. ولی من این کار را نکرده و نمی کنم. چون خیلی پول دوست است به من می گوید برو طلاق بگیر، من این کار را نمی کنم.

پدرشوهر بیچاره ام که هیچ اختیاری در کار و زندگی خودشان و فرزندانش ندارد، به من می گوید: اینها نمی گذارند تو زندگی کنی. تو با پسر ما موفق نمی شوی. بگذار و برو.

خسته شده ام از زندگی با این همه دردسر، از دخالت های مادرشوهر، از حرف های سنگین او و شوهرم و از قهر و آشتی و رفتن های شوهرم، از کتک های دردآور و شدیدی که باید تحمل می کنم. من هم دیگر مثل اول ازدواج نیستم.سنم خیلی بالا رفته، نه محبتی از شوهرم می بینم و نه بچه ای دارم که به امیدش زندگی کنم و نه خانواده ی شوهری که بشود امیدوار در کنارشان زندگی کرد. می ترسم اگر به همین روال ادامه بدهم مجبورشوم  بعد از چند سال طلاق بگیرم. این طوری فرصت های باقیمانده ام را هم از دست خواهم داد. پیش مشاوران مختلف رفته ام. همگی گفته اند طلاق بگیر و برو.

از ایشان سوال شد: آیا در مقابل ضرب و شتم شوهرتان عکس العمل قانونی نشان داده اید؟ شکایت و مراجعه به کلانتری داشته اید؟

گفت: نمی دانستم چه کار کنم. بیشتر کتک ها را به سرم می زد و چون شب بود، نمی توانستم همان وقت  به کلانتری یا جایی دیگربروم.

سوال کردم: آیا به پدر و مادرتان گفته اید که شوهرتان این رفتارها را دارد. چرا به کمکت نمی آمدند؟ گفت: اصلا خبر ندارند. هیچ وقت به آنها نگفتم. دو سال پیش پدرم فوت کرد و بی پناه تر شدم و شوهرم و خانواده اش از این وضعیت من سوء استفاده کردند و مرا بیشتر اذیت کردند. و فشار روی من بیشتر شد. چون دیگر هیچ کمکی از آن به بعد به آنها نکردم.

 سوال کردم: اگر شوهرت و شما  و دخالت خانواده اش نباشد، او چگونه مردیست؟ آیا می توانید با هم بسازید؟

گفت: تا به حال خیلی زحمت کشیده ام تا بتوانم از نظر فکری مستقلش کنم که خودش برای زندگی و کار و بچه دار شدن و خانه خریدن و … تصمیم بگیرد. ولی به محض رفتن به خانه مادرش همه چیز عوض می شود.

به ایشان گفتم: اگر می توانید خودتان و همسرتان درخواست انتقال بدهید و به شهرستانی دور بروید، شاید بتوانید با هم راحت زندگی کنید بدون دخالت خانواده همسرتان.

گفت: می توانیم ولی به سختی باید شوهرم را راضی کنم.

 

پاسخ دکتر فرزانه اژدری:

در مورد راه های حل مشکل خانم اکبری به ایشان این توصیه ها صورت گرفت:

  1. طبق گفته های خودتان همسرتان درعین این که  بسیار تحت تاثیر خانواده اش است ولی به شما علاقه مند و وابسته است. منتها هنوز به خاطر نوعی حالت بچگی و برای نق نق زدن به مادرش عادت کرده تا به آنها یادآوری کند که همسرش را آنها انتخاب کرده اند و امتیازات مالی و موقعیتی بیشتری در خانواده اش بدست آورد.
  2. در مورد اجرا گذاشتن مهریه شما می توانید مهریه را درخواست کنید و البته چون کارمند عالی رتبه اید، نمی توانید برای هزینه های دارسی دادخواست اعسار بدهید ولی بعدا می توانید از خوانده خسارات دادرسی را که هزینه های دادرسی بخشی از آن است، درخواست نمایید.
  3. می توانید برای تامین مبلغ مهریه، اموال همسرتان، از جمله سه دانگ خانه و حتی شماره حساب ها و حساب دریافت حقوق شان را توقیف کنید تا از این محل مهریه تان را دریافت نمایید.
  4. چون هر دو در خانه خودتان زندگی می کنید، می توانید آدرس منزل مشترک تان را به عنوان آدرس همسرتان برای محاکم بدهید.
  5. دریافت مهریه ربطی به طلاق و جدایی ندارد و می توانید مهریه تان را حتی به اقساط دریافت کنید و به زندگی مشترک تان ادامه بدهید.
  6. در مورد طلب تان از مادرشوهرتان اگر مدرکی دارید می توانید دادخواست دریافت آن را بدهید.
  7. برای هر تهمتی که به شما و به خانواده ی شما زده اند ، می توانید در دادسرا شکایت کیفری و اعاده حیثیت کنید.

/انتهای متن/

درج نظر