حرمت حجاب را بر روی فرش قرمز هم نگه دارید

قانون، قانون است چه چراغ قرمز سرِ چهارراه، چه قانون حجاب. به هردو باید احترام گذاشت، مخصوصا که برای حفظ همین حجاب روزگاری زنان مبارز در زندان ها ی رژیم شاه حاضر بودند پتو بر سر بکشند. پس نه حجاب را مسخره کنید و نه پتو را، چه بر روی فرش قرمز و چه در هر جای دیگر.

0

فریبا انیسی/

بگذارید که عمری و تاریخی در این کشور حجاب مساوی چادر بوده است. حتی به پتویی هم که زنان و دختران مبارز راه آزادی و شهدای این راه به جای چادر بر سر گذاشتند، احترام بگذارید، چه روی فرش قرمز می روید و چه هر جای دیگر.یکی بود یکی نبود . روزگاری در این مملکت جایی بود به نام “کمیته مشترک ضد خرابکاری”. هرکسی که زیادی می دانست، هر کس که می خواست مسلمان زندگی کند، هرکس که دلش برای آزادی تنگ شده بود، را می انداختند و درآن به زور شلاق و اتوی داغ و آویزان کردن با یک دست و … و به زور گرسنگی و تشنگی دادن او را مجبور می کردند یادشان برود دنبال چه بودند. زن و مرد هم نداشت، بسیاری جان شان را از دست دادند به پای آنچه به دنبالش بودند. بسیاری هم پشیمان شدند از این رفتن به دنبال این امور. بسیاری هم ماندند بر آنچه به آن دل داده بودند. در همان جای “دلدادگی ” یک مادر و دختر بودند “طاهره و رضوانه” ظاهرا برای دو دلیل مختلف دستگیر شده بودند اما یک جرم مشترک داشند: اسلام خواهی . آن قدر هم قوی بودند که وقتی چادر از سرشان برداشتند، هر وقت می خواستند برای شکنجه و بازجویی بروند، پتویی نازک و کثیف بر سرشان می انداختند؛ همان پتوی کثیفی که بعد ازشکنجه روی مبارزان می انداختند تا لرز آنها را بگیرد؛ همان که سوراخ بود و پر از جک وجانور.

به آنها می گفتند ” مادر و دختر پتویی”. البته فقط آنها نبودند، خواهران گروه مهدویون هم بودند، شاه کرمی، که دو برادرش در همین راه شهید شدند و زهرا زندی زاده و … که توسط ساواک کشته شدند؛ آنها هم با پتو می رفتند برای بازجویی. شاید بپرسی آخر در کمیته مشترک، در اتاق حسین و آرش که اسم شان هم هول در دل می انداخت، پوشیدن مو چه معنایی دارد، وقتی که آنها می خواهند عفت و عصمت تو را با تاراج ببرند؟! اما این ها دلداده بودند و دل سپرده به دوست. او گفته بود که موی تان را بپوشانید، می پوشاندند. در این راه آن قدر قوی و با اراده بودند که حاضر بودند که در آن هوای گرم و دم کرده و در آن محیط تب دار پتوی کثیفی را که جای جایش خونین و سوراخ بود به سر بگذارند به جای چادر…

دل سپردن است که تو را وامی دارد برای آزادی بجنگی و به جرم اسلام خواهی زیر شکنجه بروی …

از آن روزها چهل سالی گذشته است. می گویند چله به هر چیز که بنشیند دگرگونش می کند. حالا چهل سال از آن روزها گذشته است و من می بینم مثل این که داستان حجاب و پتو که برایش طاهره و رضوانه و زهرا و … آن طور جانفشانی کردند، حالا آن قدر در این گذر چهل ساله عوض شده که کسانی سبکش می دانند و دستمایه تمسخرش می کنند و …؛ کسانی که شاید خودشان هم ندانند که دقیقا چه چیز را مسخره می کنند.

اینها کسانی هستند که در همین مملکت زندگی می کنند. اگر آن پیشینه انقلابی و قداست دینی حجاب را هم ندانند، که این تقصیر کسانی است که نگفتند که این چادر و حجابِ امروز محصول چه فداکاری های شجاعانه ایست و چه خون ها برایش ریخته شده و … ، اما اینان می دانند که حجاب قانون این جامعه است، مثل چراغ قرمز برای برقراری نظم و ایجاد هنجار، که در هر جامعه ای لازم است وگرنه جامعه با جنگل فرقی ندارد. اگر حجاب قانون است مثل چراغ قرمز، باید حرمت قانون را نگه داشت. همان طور که سر چهار راه برای چراغ قرمز می ایستید، به چادر و حجاب هم احترام بگذارید که عمری و تاریخی در این کشور حجاب مساوی چادر بوده است. حتی به پتویی هم که زنان و دختران مبارز راه آزادی و شهدای این راه به جای چادر بر سر گذاشتند، احترام بگذارید، چه روی فرش قرمز می روید و چه هر جای دیگر.

مسخره نکیند پوششی را که مثلا قانون این مملکت است همان که خانم طاره دباغ” به خاررش زجر کشید ، شکنجه شد و آواره گشت. همان که رضوانه دباغ به خطرض بیماری قلبی دچار شد. همان که طیبه واعظی به خطارش با تیر مستقمی کشته شد. همان که فاطمه جعفریان به خطرش منننننعجر شد. همان که زهرا زندی ب هرا به خاطش گتند و همان که …

اگر مسلمان ینستید حداقل آزاده باشید!

/انتهای متن/

 

درج نظر