پدرم نمی گذارد ازدواج کنم

برای ازدواج دختر در قانون وعرف جامعه ما اجازه پدر امری لازم است. اگر پدر بدون دلیل با ازدواج دختر مخالفت کند، راه های قانونی برای ازدواج دختر هم هست. در این صورت چگونه ازدواج یک دختر صورت می گیرد؟

4

پروانه دختری 29 ساله است که تا امروز با وجود خواستگارهای زیاد و مناسب نتوانسته ازدواج کند. بسیاری از خواستگارهای او از همه نظر مناسب بوده اند، با این حال پدرش به او اجازه ازدواج نمی دهد، نه تنها به او بلکه برای خواهران بزرگتر و کوچکتر او هم.

پروانه می گوید: من در خانواده ای سنتی زندگی می کنم. سه دختر و دو پسر هستیم. همه ما درس خوانده ایم و به خاطر سرشناس بودن خانواده در شهرستان و بین فامیل از 16- 15 سالگی خواستگار داشته ایم. پدرم آن زمان می گفت هنوز این ها کوچک هستند. دیپلم گرفتیم، می گفت اول باید دانشگاه بروند، بعد شوهر کنند که شوهرشان مانع ادامه تحصیل شان نشود. بعد از ورود به دانشگاه ازهر خواستگاری 1000 تا ایراد گرفت و سنگ های بزرگ جلوی پای شان قرار داد، در نهایت هم می گفت: فعلا درس دارند. همین ایراد ها و اشکال تراشی ها و سختگیری های پدرم باعث شد ما سه خواهر که یکی از من دو سال بزرگتر و دیگری پنج سال کوچکتر است، ازدواج نکنیم. هر سه دانشگاه مان را هم تمام کردیم و هر سه در خانه پدری ماندیم. برادران مان به هر سختی بود ازدواج کردند و دنبال زندگی خودشان رفته اند. آنها هم برای ازدواج ما سه تا دختر خیلی با پدرمان صحبت می کنند که البته فایده ای ندارد.

پدرم می گوید: می ترسم دخترانم را شوهر بدهم، گیر مردان بدی بیفتند و بدبخت شوند. من طاقت و تحمل دختر طلاق گرفته و بیوه را ندارم و نمی خواهم شاهد بدبختی دخترانم باشم.

مادرم هم خیلی ناراحت است ولی نه ما و نه مادرم نمی خواهیم و نمی توانیم روی حرف پدرمان حرف بزنیم و احترام و غرور او را خدشه دار کنیم. از طرف دیگر هم فکر می کنیم بالاخره باید فکری برای خودمان بکنیم. نمی توانیم برای همیشه در خانه بمانیم و مورد سرزنش اقوام و دوست و فامیل باشیم. مادرم از بچگی برای ما جهیزیه خریده و با همه ایرادگیری و نگرانی پدرم، آنها را نگه داشته و منتظر ازدواج ماست.

جالب این که پدربزرگ من هم راجع به ازدواج عمه هایم همین سخت گیری را داشت. دو عمه من بعد از ازدواج، به دلیل عدم تناسب فرهنگی با همسران شان که مردانی بداخلاق، بیکار و خودخواه بودند از همسران شان قبل از بچه دار شدن جدا شدند. در نهایت هم یکی از همسران آنها معتاد شد. البته  بعد از آن با انتخاب خودشان دوباره ازدواج کردند و الان خوشبخت هستند و زندگی خوبی دارند. من وقتی آنها را می بینم فکر می کنم که اگر به ازدواج با مردی که با من کفویت فرهنگی، اقتصادی، اعتقادی و… هم ندارد، تن بدهم، می توانم بعدا از او جدا شده و به انتخاب خودم ازدواج خوب دیگری داشته باشم. ولی عملا از فکرش هم وحشت می کنم و از پدرم هم خجالت می کشم.

بارها از مشاورین و حتی دفاتر مراجع در مورد ازدواج بدون اجازه پدرم سوال کردم، همه  گفتند که دختر نمی تواند بدون اجازه پدر عقد نکاح داشته باشد. من نمی دانم این اجازه پدر تا کی باید برای ما باشد و چرا ما باید حتما وقتی خودمان عقل مان می رسد که شریک زندگی مان را انتخاب کنیم طوری که بتوانیم زندگی مشترک خوبی داشته باشیم باز اجازه پدر برای مان لازم است.

واقعا ما سه خواهر از این وضع خسته شده ایم. چهار زن بزرگ در خانه با هم زندگی می کنیم و تحمل این دیگر برای مان سخت شده است. الان هر سه مان در معرض افسردگی هستیم، از همه بدتر هم مادرمان است.

پرسیدم: هیچ وقت با پدرتان صحبت داشته اید و سعی کرده اید متقاعدش کنید و دلایل خودتان را برای ضرورت ازدواج تان بگویید تا ایشان هم متوجه شود که شما دیگر بزرگ شده اید؟

گفت: سعی می کنیم با خجالت زیاد و رعایت ادب و خیلی محترمانه با او صحبت کنیم ولی پدرم همیشه حرف را عوض می کند و یا دلایل خود را تکرار می کند.

سوال من این است که چرا ما دخترها که درس خوانده ایم و عقل و شعور اجتماعی مان هم آنقدر هست که بتوانیم برای زندگی خودمان تصمیم بگیریم، حتما باید پدرمان اجازه بدهد تا بتوانیم ازدواج کنیم؟ آیا مادر یا برادر بزرگ مان که حکم پدری را برای مان دارد، می تواند به جای پدرمان اجازه دهد؟ اگر اجازه ازدواج فقط با پدر باشد، پس کسانی که پدرشان فوت کرده چه می کنند؟ من فکر می کنم (دور از جان پدرم) آنها انگار برای ازدواج راحت تر هستند. برادر یا مادرشان اجازه می دهد و ازدواج می کنند. یکی از عمه های من بعد از طلاق فقط 17 سالش بود. چون ازدواج دومش بود اصلا با پدرش در میان نگذاشت و به راحتی عقد کرد. چرا این اجازه به او داده شد؟ در نهایت ما چه راهی برای حل مشکل داریم؟

 

پاسخ دکتر فرزانه اژدری:

بحث اجازه پدر در ازدواج دختر با بحث فلسفه ولایت پدر نسبت به دختر مخصوصا در موضوع ازدواج مربوط است، استاد شهید مطهری در این مورد گفته است:

“فلسفه اینکه دوشیزگان لازم است(یا لااقل خوب است) بدون موافقت پدران با مردی ازدواج نکنند ، ناشی از این نیست که دختر قاصر شناخته شده و از لحاظ اجتماعی کمتر از مرد به حساب آمده است. اگر به این جهت بود چه فرقی است میان بیوه و دوشیزه، که بیوه شانزده ساله نیازی به موافقت پدر ندارد و دوشیزه بزرگتر نیاز دارد. بعلاوه اگر دختر از نظر اسلام در اداره کار خودش قاصر است، چرا اسلام به دختر به بلوغ رسیده استقلال اقتصادی داده است و معاملات چند صد میلیونی او را صحیح و مستغنی از موافقت پدر یا برادر یا شوهر می داند؟ این مطلب به گوشه ای از روانشناسی مرد و زن مربوط است. مربوط است به حس شکارچی گری مرد از یک طرف و خوش باوری زن نسبت به وفا و صداقت مرد از طرف دیگر. آن چیزی که زن را از پا در می آورد و اسیر می کند، این است که نغمه محبت و صفا و وفا و عشق از دهان مردی بشود. خوش باوری زن در همین جاست. زن مادامی که دوشیزه است و هنوز صابون مردان به جامه اش نخورده است، زمزمه های محبت مردان را به سهولت باور می کند.”

 و این جاست که مردی از جنس خودشان باید بتواند راهنمای دختر شود که قصد ازدواج دارد و کسی مهربان تر و غیرتمند تر از پدر نیست. این در قانون مدنی ما از ابتدای قانون گذاری یعنی سال های قبل از انقلاب لحاظ شده و حالا نیز در قوانین خانواده جدید جزو اصول ثابت برای ازدواج است.

 

با این مقدمه باید به پروانه و دخترانی مثل او  بگوییم:

  1. دختران در اولین ازدواج، باید با اجازه پدر عقد ازدواج را داشته باشند. اجازه برادر یا مادر نمی تواند جای اجازه پدر را بگیرد.
  2. در صورت فوت پدر، جد پدری برای ازدواج دختر باکره اجازه می دهد و اگر ایشان هم در قید حیات نباشد، اجازه مادر یا برادر یا فرد دیگری لازم نیست و عقد نکاح ثبت می شود.
  3. حال اگر پدری در ازدواج دخترانش سخت گیری بدون دلیل و منطق و بدون در نظر گرفتن نیاز طبیعی فرزندانش برای ازدواج و تشکیل خانواده به خرج دهد، دختر می تواند با ملاحظه همه صفات مثبت و مناسب خواستگار خود از دادگاه اجازه ازدواج دریافت کند. برای این کار باید فرد موردنظر مشخص شده باشد و دختر با دادخواست صدور اجازه ی ازدواج و معرفی خواستگار و مشخصات و امتیازات او به قاضی و جلب نظر مثبت قاضی و طرح دلیل یا دلایل عدم موافقت پدر، اجازه ازدواج خود را از دادگاه دریافت نماید و با آن اجازه به عقد نکاح فرد مورد نظر که قاضی نیز او را دیده و از نظر کفویت و امکان تامین یک زندگی در حد عرف، او را مورد قبول تشخیص داده، درآید.
  4. البته عرفاً این طریق ازدواج در جامعه ما زیاد مورد پسند نیست. ولی زمانی که پدر نمی تواند نیاز به ازدواج و تشکیل زندگی مستقل و داشتن همسر را برای دخترش بپذیرد، این راه حلی است که قانون پیش بینی کرده است.
  5. این اجازه دلیل بر بی احترامی کردن به پدر و یا نادیده گرفتن حقوق او در دیگر موضوعات در رابطه پدر و فرزندی نیست. احترام گذاشتن پدر و مادر در هر حال و در هر سن و سال و هر موقعیتی بر فرزندان واجب است. گفته اند که حضرت یوسف(ع) که پیامبر خدا بوده، بخاطر تاخیر چند لحظه ای در پیاده شدن از اسب هنگام ملاقات پدربعد از سالها دوری، از نظر حضرت حق مرتکب ترک اولی شد(یعنی گناهی مرتکب نشد و فقط حق پدر را آن هم از شدت شوق دیدار او، فراموش کرد). برای همین هم  پیامبری در نسل ایشان ادامه نیافت.

/انتهای متن/

نمایش نظرات (4)