“مرگ ماهی” مرگ خانواده سنتی است؟

“مرگ ماهی” فیلمی به کارگردانی، نویسندگی و تهیه‌کنندگی “روح‌الله حجازی ” در راستای مضمون دو فیلم قبلی او باز هم به  معضل تقابل سنت و مدرنیته در خانواده و جامعه ایرانی پرداخته است.

0

نفیسه ترابنده/

“مرگ ماهی” فیلمی به کارگردانی، نویسندگی و تهیه‌کنندگی “روح‌الله حجازی ” می باشد. حجازی در راستای مضمون دو فیلم قبلی خود”زندگی خصوصی آقا و خانم میم ” و “زندگی مشترک آقای محمودی و بانو”باز هم به سراغ معضل تقابل سنت و مدرنیته در خانواده و جامعه ایرانی رفته است.

 

داستان فیلم

در “مرگ ماهی” مادر نماد سنت و فرزندان نماد مدرنیته هستند.کارگردان در این فیلم تلاش دارد خانواده‌ای را نمایش دهد که مادرشان در روستایی در شمال در خانه ای قدیمی و سنتی زندگی می‌کند و فرزندانش برای مراسم خاک‌سپاری او با اتومبیل‌های گران‌قیمت از راه می‌رسند. بنابر اظهارت لیلا( پانته آ بهرام)-پرستار مادر- مادر وصیت کرده است تا بعد از مرگ، سه روز او را در خانه نگه دارند و سپس بدون اطلاع  دیگران او را دفن کنند. فیلم روایت این سه روز است. در این سه روز فرزندان مادر یکی یکی از راه می رسند؛ فرزندانی که دچار اختلافات فراوان با یکدیگر هستند.

 

مادر مرکز ثقل خانواده

مادرجون همواره نگران فرزندانش است و آرزو داشته آنها دور هم جمع شوند. مادر برای تمام فرزندانش مربا درست کرده و اسم شان را روی آن نوشته است. مادرجون اما از تربیت فرزندانش ناامید شده است؛ دختران و پسرانی که هرکدام سرگرم زندگی های مدرن شده و فرصتی برای سرزدن به مادر خود ندارند. به نام زدن سند خانه به نام لیلا و وقف اموال مادرجون به خیریه مهر تأییدی بر تنهایی این مادر و ناامیدی او از فرزندانش است. مادر وصیت می کند دخترانش او را غسل دهند تا بدین بهانه بار دیگران در کنار مادر گرد هم آیند. تشبیه مادر به ماهی و اینکه موقع مرگ هیچ یک از فرزندان کنار وی نبوده اند و صدای او را (لب زدن ماهی ها وقتی دارند می میرند) نشنیده اند، بازنمایی غفلت اعضای خانواده از اوست. مخاطدر فیلم هیچ تصویری از مادر ندارد فقط هنگامی که او را در قبر می گذارند در یک لحظه کفن از صورت او کنار می رود و مخاطب چهره مهربان و نورانی او را می بیند که گویی با آرامش خاطر به خوابی عمیق فرورفته است.

 

بی وفایی و بی قراری برای مادر

“تهمینه”( نیکی کریمی)از میان دختران بیشترین بی قراری را برای مادر دارد. او پیوسته کنار جنازه مادر قرآن می خواند. بی قراری او برای مادر در حالی است که او مدت هاست سراغی از او نگرفته است.

 تهمینه که اختلاف دیرینه با برادر دوقلوی خود بهرام( علی مصفا) دارد، معتقد است که بهرام با طلاق دادن مهناز( سحر دولتشاهی) وکشتن بچه خود در دعواهای شان مادر را دق داده است. تهمینه زنی سرکش و عصبی است که همسری آرام دارد. رضا( بهرنگ توفیقی) گرچه همسر دوم تهمینه است، اما به خوبی او را درک می کند. رضا پدری نمونه نیز برای فرزندان تهمینه است؛ زنی که به قول بهرام تحمل کردنش طاقت فرساست.

 

دختری افسرده

“فریده”( طناز طباطبایی) دختر دیگر خانواده است که سراسیمه با همسر خود-روزبه- به خانه مادرجون می رسد. فریبا دختری ساکت و به شدت درون گراست. تا نیمه های فیلم هیچ صدایی از او نمی شنویم. او تنها در گوشه اتاق خانه مادری خود کز می کند. رابطه فریده با روزبه هم بسیار سرد است. او حتی حاضر نیست روزبه در اتاق او بخوابد. به تدریج مخاطب در می یابد فریده در گذشته سیگاری بوده اما حالا ترک کرده است. از حرف های بهرام می فهمیم که فریبا سابقه خود کشی داشته است و تمام این مشکلات روحی و افسردگی از نظر روزبه به خاطر کتاب هایی است که فریده خوانده است؛ کتاب هایی فلسفی که فریده را به مرز پوچ انگاری و نیهیلیسم رسانده است. فریده در فلسفه زیستن شک کرده است، شک به اینکه چرا به دنیا آمده است و جایگاهش در این دنیا چیست. حذف خدا از تفکرات فلسفی و مادی گرایی صرف امثال فریده را به این نقطه می رساند. فریده اصلا شور و نشاط زنانه ندارد و گویی از دنیا سیر شده است. او در میان خانواده به این بزرگی تنها می تواند از مشکلاتش با رامین( بابک حمیدیان) سخن بگوید. فریده بیان می کند: «همیشه فکر می کردم ماهی ها موقع مردن، وقتی لب می زنند، یه چیزی میخوان بگن که من اونو نمی شنوم…»

 فریده که همیشه ماهی های مرده را دفن می کرده است از کابوس هایش خبر می دهد که در آنها ماهی های مرده دفن شده در زیر خاک زنده شده اند.

 شاید تنها شخصیتی که فیلمساز پایانی امیدوار و روشن را برای او ترسیم می کند، فریباست، هنگامی که مادرجون را در قبر  می گذارند و رامین یک لنگه جوراب بافته مادرجون را به فریبا  می دهد تا به او بگوید در هر ثانیه فردی از دنیا می رود و انسانی دیگر متولد می شود و این لازمه چرخه آفرینش است.

 

ترس از مرد خانواده

“رعنا”(ریما رامین فر)- همسر فرهاد- از دیگر زنان فیلم است، زنی به ظاهر آرام که سعی دارد در اختلافات خواهر و برادرها دخالتی نداشته باشد. رعنا برخلاف ظاهر آرامش باطنی پرتلاطم دارد. در طول فیلم بارها شاهد برخورد تند فرهاد با رعنا هستیم. فرهاد نه تنها رعنا را به عنوان یک انسان به حساب نمی آورد بلکه برخورد خشنی هم با دخترانش دارد. پدر بودن برای فرهاد مفهومی جز “پرخاشگری” ، “اعتراض و امر و نهی و تحکم” ندارد .آرزو- دختر بزرگ فرهاد و رعنا- بارها در مقابل تذکرات تند پدرش لج کرده و با تلخی می گوید: “چیه!” و شانه بالا می اندازد. آرزو در سن “بلوغ” و تعیین هویت و شکل گیری شخصیت دچار “بحران هویت” است. کمبود محبت پدر با داشتن رابطه پنهانی با جنس مخالف (فندکی که متعلق به او نبود)جبران می شود. آرزو حتی برای اثبات استقلال و بزرگ شدنش رفتارهایی غیرمتناسب با سنش بروز می دهد. او که آرزو دارد بینی خود را عمل کند چون پدرش اجازه نمی دهد عینک بزرگ و غیر طبی به چشم می زند تا عیب بینی اش و در واقع حقارت درونی اش را بپوشاند. فرهاد علت بی ادبی دخترش را تربیت نادرست رعنا می داند در حالی که رعنا مشکل اصلی خود و دخترانش را ترس از فرهاد عنوان می کند. رعنا در سکانسی با بغض در حالی که از فرهاد می خواهد تا صدایش را بالا نبرد، می گوید:« ما همیشه از تو ترسیدیم و این ترس باعث شده هیچ وقت نتوانیم حرف مان را بزنیم.»

 

سیگار کشیدن مکرر زنان داستان

نکته تامل برانگیز فیلم سیگار کشیدن مکرر شخصیت های داستان به خصوص زنان است؛ زنانی که از فشار تنهایی و یا یأس به سیگار پناه آورده اند؛ از مهناز( سحر دولتشاهی) – همسر مطلقه بهرام- گرفته تا حتی رعنا که در سکانسی پنهانی در آشپزخانه سیگار می کشد.

 

مرگ ماهی در یک نگاه

“مرگ ماهی”  روایت الکنی از شکاف میان آدم هاست. فیلمساز می خواهد در فضایی تلخ و مبهم (مه آلود) تصویری از یک خانوده سنتی اما فروپاشیده را نشان بدهد؛ خانواده ای که تنها مرکز ثقل آنها یعنی مادر خانواده مرده است. شاید هم فیلمساز به نوعی می خواهد این پیام را بدهد که دوره خانواده سنتی به سرآمده است. مرگ ماهی که نمادی از مرگ مادراست،در فیلم یعنی مرگ خانواده سنتی در زیر چرخ سنگین مدرنیته.

 فیلم نه حرف صریحی را به طور شفاف بیان می‌کند و نه قصه‌ای نقل می‌کند. این اثر  روایتی از فرزندان یک خانواده  است که با مرگ مادر به ناچار دور هم جمع می شوند؛ فرزندانی که از نظر فکری و اعتقادی تفاوت‌هایی با هم دارند و روابط شان با هم به سردی و سستی گراییده است. نیت فیلمساز که تلنگری به مخاطب مدرن فیلم است، ارزشمند می باشد؛ تلنگری که او را از خواب غفلت بیدار نموده و به او بفهماند که روزمرگی چطور او را از ریشه هایش دور کرده است اما عدم قصه پردازی درست، شخصیت پردازی مناسب و خلق موقعیت‌هایی خسته‌کننده و ملال‌آور حوصله مخاطب فیلم را سر می برد.

/انتهای متن/

درج نظر