خسرو و شیرین نظامی عاشقانه تر و شیرین تر است

داستان خسرو و شیرین سروده ی حکیم نظامی گنجوی از زیباترین وکهن ترین عاشقانه های ایرانی است که مکرر در ادبیات فارسی توسط شاعران بزرگ سروده شده است اما خسرو و شیرین نظامی عاشقانه تر و شیرین تر است.

0

فاطمه قاسم آبادی/

 

خسرو و شیرین عنوان اثری منظوم و عاشقانه از نظامی گنجوی است؛ هم او که منظومهٔ لیلی و مجنون را هم سروده است. این منظومه، داستان عشق خسرو پرویز آخرین پادشاه بزرگ شاهنشاهی ساسانی و شاهزاده ارمنی، شیرین را روایت می‌کند که بعدها ملکهٔ ارمنستان می‌شود.

این داستان غیر از نظامی، در شاهنامه و جای‌های دیگر هم آورده شده است و نسخه‌های مختلفی از آن با عنوان‌های «شیرین و فرهاد» هم موجود است. در شاهنامه، فردوسی بیشتر بر جنبه‌های حماسی، تاریخی و رزم‌آوری داستان تمرکز کرده، اما نظامی بیشتر بر روی جنبهٔ عاشقانه و عاطفی داستان تکیه نموده است.

این داستان یکی از نامدارترین منظومه‌های عاشقانه ادبیات فارسی است که تأثیر زیادی بر روی شاعران پسین گذاشته است.

 

سفارش شاهانه

نظامی این داستان را به سفارش شاه سلجوقی، سلطان ارسلان سروده است. سلطان از نظامی خواسته بود که داستانی عاشقانه بسراید، اما موضوع آن را مشخص نکرده بود. نظامی داستان خسرو و شیرین را انتخاب کرد که در همان ناحیهٔ محل زندگی او رخ داده بود و تا حدودی بر طبق رویدادهای تاریخی واقعی بود. نظامی خودش آن را شیرین‌ترین داستان دنیا به حساب آورده است. این داستان پس از نظامی توسط دیگر شاعران بارها بازگویی شده است.

نظامی آن را با تأثیر از فردوسی و منظومه ویس و رامین اثر فخرالدین اسعد گرگانی سروده است. این منظومه ۶٬۱۵۰ بیت دارد و نظامی برای سرودن آن بیش از ۱۶ سال وقت صرف کرده است که تاریخ سرایش آن را مابین ۵۷۱ تا ۵۸۷ می‌دانند.

 

خلاصه ی داستان

هرمز پادشاه ایران، صاحب پسری می‌‌شود و نام او را پرویز می‌نهد. پرویز در جوانی علی رغم دادگستری پدرمرتکب تجاوز به حقوق مردم می‌شود.

یک بار که او با یاران خود برای تفرج به خارج از شهر رفته، شب هنگام در خانه ی یک روستایی بساط عیش و نوش برپا می‌کند و بانگ ساز و آوازشان در فضای ده طنین انداز می‌گردد و درآن سفر پرویز به اهالی روستا تعدی بسیار می کند و حتی غلام و اسب دهقان بی نوا  نیز از این تعدی بی نصیب نمی‌مانند.

هنگامی‌ که هرمز از این ماجرا آگاه می‌شود، بدون در نظر گرفتن رابطه‌ی پدر – فرزندی عدالت را اجرا می‌کند:

اسب خسرو را می‌کشد؛ غلام او را به صاحب باغی که به دارایی‌اش تجاوز شده بود، می‌بخشد و تخت خسرو نیز از آنِ صاحب خانه‌ی روستایی می‌شود.

کمی بعد خسرو که نادم و پشیمان بوده دست به دامان اطرافیان می شود و با شفاعت پیران از سوی پدر، بخشیده می‌شود.

پس از این ماجرا، خسرو، انوشیروان– نیای خود را- در خواب می‌بیند. انوشیروان به او مژده می‌دهد که چون در ازای اجرای عدالت از سوی پدر، خشمگین نشده و به منزله‌ی عذرخواهی نزد هرمز رفته، به جای آنچه از دست داده، موهبت‌هایی به دست خواهد آوردکه بسیار ارزشمندتر می‌باشند: دلارامی ‌زیبا، اسبی شبدیز نام، تختی با شکوه و نوازنده ای به نام باربد.

 

وصف شیرین

کمی بعد، خسرو از دهان نقاش دربار که شاپور نام داشت، تعریف شیرین و اسبش شبدیز را می‌شنود و هنوز شیرین را ندیده، دلباختهٔ او می‌شود. خسرو شاپور را به ارمنستان می‌فرسد تا پیام دلدادگی خسرو را به شیرین برساند.

شاپور در ارمنستان، چهرهٔ خسرو را می‌کشد و بر سر راه شیرین قرار می‌دهد. شیرین با دیدن نگارهٔ خسرو، دلباختهٔ او می‌شود. شاپور خودش را در نقش مغان درآورده و نزد شیرین می‌رود و داستان دلدادگی خسرو را را بیان می‌کند.

شاپور انگشتر خسرو را به شیرین داده و به او می‌گوید که فردا به عزم شکار، بر شبدیز نشین، اما به تیسپون برو. روز بعد شیرین با کنیزان عزم شکار کرده، اما بی‌خبر از آنها سوار شبدیز شده و به تیسپون می‌تازد.

 

مرگ هرمز

اما خسروپرویزچون قبل از این ماجرا در تیسپون دوباره بدون اجازه ی پدرش به نام خود سکه می‌زند ، موجب خشم پدر می‌شود و به ناچار مجبور به ترک تیسپون می‌شود و موفق به دیدار شیرین نمی شود.

در همین اوقات، خبر مرگ هرمز را برای خسرو که در ارمنستان بود می‌آورند و خسرو بی‌تاب می‌شود و سوار بر اسب سوی تیسپون می‌تازد و اینگونه می‌شود که وقتی شیرین به ارمنستان می‌رسد، خسرو را در آنجا نمی‌یابد….

از طرف دیگر بهرام چوبین در ایران شورش کرده و تخت شاهنشاهی را غصب می‌کند و با اتهام پدر کشی بزرگان قوم را علیه خسرو متحد می کند، خسرو هم که در درگیری با پدرش چندان خوش نام نبوده است جان خود را در خطر می‌بیند و به ارمنستان گریخته و به طور اتفاقی در شکارگاهی شیرین را که بانویی زیبارو و بسیار فرهیخته بود و از مدتها قبل آرزوی دیدنش را داشت ملاقات می‌کند.

این دو به محض دیدار از نام و نشان هم پرسیده و وقتی خود را همان عاشق و معشوق گمشده می‌بینند، سر از پا نشناخته و غرق شادی می‌شوند اما…

 

ادامه دارد…

/انتهای متن/

درج نظر