شوهرم جانباز است ولی…

هفته دفاع مقدس بهانه ای شد برای این که این بار مشکلی از جانبازان و خانواده های مظلوم شان را در بخش حقوقی بررسی کنیم شاید که این خود قدمی باشد در جهت کمک به این عزیزان و خانواده شان.

0

نسرین ح. وقتی وارد دفتر شد، اول فکر کرد اشتباه آمده. به نظر خودش  برای حل مشکل همسرش آمده بود تا مشاوره روانشناسی بگیرد. وقتی از او خواستم اگر صلاح می داند مشکلش را برای من تعریف کند تا شاید کمکی به حل مشکلش کنیم، با تردید نشست. شاید هم نشست تا کمی خستگی راه را از تنش به در کند. بعد شروع کرد به تعریف کردن:

شوهرم جانبازه ولی هنوز مدارکش کامل نشده که بتونه کارت جانبازیش رو بگیره و از مزایای اون استفاده کنه.

گفتم: شوهرت زمان جنگ چه کار می کرد؟ الان به چه کاری مشغوله؟

 گفت: شوهرم زمان جنگ خدمت سربازی اش رو می گذروند و در جبهه خدمت می کرد و در همان جا هم به دلیل شدت انفجار و موج انفجار اول شنوایی اش را از دست داد، ولی بعد از یک سال شنوایی اش برگشت. منتها موج گرفتگی اش باعت اختلال و مشکلات روحی و روانی برای او شده. اوایل کسی نمی دونست که مشکل داره. ما بعد از جنگ با هم ازدواج کردیم. کارش هم سیم کشی برق ساختمان بود. الان دیگه قادر به کار کردن نیست. از نظر روحی و روانی هم هر روز حالش بدتر می شه. زمانی که کار می کرد درآمدش بد نبود. برای گذران زندگی خانه کوچکی اطراف کرج اجاره کردیم و با درآمدش زندگیمون را می گذروندیم. خدا دو دختر به ما داد که یکی الان سال سوم دانشگاهه و یکی هم هنوز در مدرسه درس می خونه. هروقت حالش بد می شد من و این دو دختر بیچاره را به باد کتک می گرفت و با بدبینی و بداخلاقی زندگی را به من و بچه ها تنگ می کرد. ما را در خانه حبس می کرد و اگر بیرون می رفتم برای کار و خرید، به هر مردی از فروشنده تا رفتگر و حتی برادرانم تهمت می زد . در این چند سال  دیگه سرکار نرفته، اصلا حس و جان کار کردن نداشته. در این مدت با این گرونی و دست خالی زندگی خیلی به ما سخت گذشت. دیگه نمی تونستم از برادرش و در و همسایه و خانواده خودم پول قرض کنم. گاهی حتی برای خرید نون هم پول نداشتیم. آنقدر از مغازه ها قسطی جنس خریده بودم که دیگر بهمان چیزی نمی دادند. الان فقط منتظر جواب کمیسیون پزشکی هستیم که ببینیم نتیجه چی می شه و آیا قبول می کنند شوهرم را که لااقل هزینه درمان بیماری روحی روانی اش را بدهند و حالش خوب شود؟

اگه همسرم زیر نظر بنیاد جانبازان برود لااقل دروقت هایی که حالت بحرانی بهش دست می ده، می بریمش بیمارستان و بستری می شه؛ ولی الان هزینه های درمان و پیگیری مشکلش رو نداریم. به خاطرهمین مشکلات دو ساله که ناچار از خونه بیرون اومده ام و دو دخترم را هم با خودم آوردم و در نزدیکی محل زندگی شوهرم جایی رو گرفتیم و زندگی می کنیم. همسرم اجازه بیرون رفتن از خانه رو به ما نمی داد. برای همینه که به او گفته ام که ما رفته ایم مشهد و پیش عمه ام که مریضه زندگی می کنیم و من ازعمه ام پرستاری می کنم و الا قبول نمی کرد که از اون خونه بیرون بیاییم.

اوایل هر دو هفته یه بار بهش سر می زدم اما آخرین بار بهش گفتم که مشهد هستیم تا پیگیری من و بچه ها را نکنه. خودم در تهران پرستار شبانه روزی یک خانم سالمند شده ام و با حقوقی که می گیرم یک خانه کوچک در همان محلی که شوهرم در آن زندگی می کند اجاره کرده ام و دو دخترم تنها زندگی می کنند و من هم در همان خانه ای که کار می کنم به اجبار شبها می مانم و البته دائم با بچه هایم در ارتباطم. شوهرم چون حالش خوب نیست و متوجه حال و احوال اطرافش نیست حتی نمی تونه بفهمه که بچه ها نزدیکش زندگی می کنن. تنها کسی که می دونه عموی بچه هاست که امین ماست و از کار و آدرس خونه مون اطلاع داره و گاهی به بچه هایم سر می زنه.

با همین حقوق کم خودم بچه ها را تامین کرده ام و شهریه دانشگاه دخترم و هزینه تحصیل دختر کوچکترم رو می دهم. صاحب کار من هم بسیار سختگیر و ریزبینه و به من سخت می گیره ولی چاره ای ندارم و مجبورم کار کنم. حالا شما به من بگویید آیا اشتباه کرده ام؟ آیا کار بدی کرده ام؟ از نظر قانونی مسئولم که بچه هایم را نجات داده ام؟

پرسیدم: شوهرت رو چطور رو با حال بیماری رها کرده ای؟ آیا می خواهید طلاق بگیرید؟ فکر نمی کنید تنهایی برای همسر شما خطرناک باشد؟

گفت: من هر دو هفته یک بار به شوهرم سر می زنم و برایش مواد غذایی می برم و غذاهایی آماده می کنم. تا حدودی خودش می تونه کارهای شخصی اش را انجام بده. به همسایه های مان هم سپردم تا جایی که می تونن مراقبش باشن و گاهی سرش بزنن و به من خیر بدن. لااقل اینزوری بچه هایم راحتن و دیگه ناظر دعواها و کتک های پدرشان نیستن. هرچند با سختی زندگی می کنیم، ولی راضی هستم و نمی خوام طلاق بگیرم. به کسی نمی گم جدا از همسرم زندگی می کنم. با طلاق هم مخالفم چون امنیتم در خطر می افته و کمتر برای سپردن کار به من اعتماد می کنند. از روی ناچاری این کار را کردم.

پاسخ دکتر فرزانه اژدری:

  • برای پاسخ به این خانم خودم را جای ایشان قرار دادم. فکر کردم چقدر زنانی که با ایثار و گذشت کنار همسران جانبازشان زندگی می کنند و هیچ انتظاری از کسی ندارند و اصلا کسی از حال و روز آنان با خبر نیست. چه شبها که از صدای تنفس سخت و صدادار همسر و پدر بچه ها نمی توانند بخوابند و چه بسا وقت هایی که پدری که موجی می شود و بچه ها و همسرش را به باد کتک می گیرد و تا حد مرگ آنان را می زند در حالیکه اصلا متوجه رفتار خودش نیست و وقتی مرحله بحران می گذرد، پدر همراه دیگر اعضای خانواده به حال خود می گرید و فرزندان از خجالت پدر شرمسار می شوند.
  • حق این است که دست اندرکاران بنیاد جانبازان هرازگاهی به این خانواده ها که بعضا شامل حداقل دریافت درصد جانبازی هم نشده اند، سری بزنند. البته می دانیم که به خیلی موارد سرکشی می کنند، ولی تعداد این خانواده ها زیاد است و نیاز شدید به رسیدگی دارند. شاید لازم است سازمان های مردم نهادی برای رسیدگی و پیگیری وضعیت این خانواده ها تشکیل شود تا شاید اندکی از بار رنج نداری و بیماری و سختی های زندگی این عزیزان را با کمک درمانی و مشاوره و غیره سبک شود.

 بهرحال امیدواریم که هرچه زودتر جواب کمیسیون پزشکی ایشان بشکلی صادر شود که برای این خانواده نتیجه ای  امیدوارکننده داشته باشد و کمی از رنج این خانواده کم شود.

  • از نظر حقوقی به ایشان یاداور شدم که به تنهایی مسئولیت بزرگی را بر عهده گرفته اید که دو دختر را با خود از خانه بیرون برده اید. اگر اتفاقی برای این دو فرزند بیافتد پدرشان با در صورت محجوریت به دلیل بیماری روحی، قیم شوهرتان می تواند علیه شما شکایت کند و از طرفی شاید به دلیل دوری از شما و فرزندان، دلتنگی حال شوهرتان را بدتر کند. باید مراقب وضع همسرتان باشید.
  • شاید برای نجات فرزندان تان از یک زندگی پرتنش و پر زدو خورد اقدام درستی کرده اید. با توجه به مشکلات اقتصادی و عدم توانایی در بستری کردن همسر بیمارتان در جهت بهبودی، برای شما گزینه دیگری غیرازاین شاید متصور نبوده است. امیدواریم هرچه زودتر با کمک مسئولین و مردم دلسوز و خیر شرایط بهتری درزندگی برای شما و فرزندان تان فراهم  شود و نهایتا دوباره خانواده ای دور هم جمع شوند و با هم زندگی کنند.
  • همه می دانیم که اکثر جانبازان زندگی خیلی سختی دارند مخصوصا اگر درصد جانبازی شان طوری باشد که مشمول کمک های مربوطه نباشند. این که با همه این مشکلات همچنان از همسربیمارو جانبازتان مراقبت و سرکشی می کنید، قابل تقدیر است. امیدواریم که پاداش دنیوی و اخروی این زحمات را به بهترین شکل در زندگی خود و دختران تان ببینید.
  • در والایی جایگاه جانبازان و خانواده های شان همین بس که مقام معظم در دیدار اخیرشان با این عزیزان گفتند:

 ” شماها که جانباز هستید، همین الان در حال مبارزه‌اید، همین حالا با همین جانبازی خودتان در واقع دارید جهاد می کنید؛ … چرا؟ چون نشان‌دهنده‌ی ابتلاء و محنت بزرگ این ملّت در یک دوران سخت است…این خانمها که از شما به‌عنوان همسر پذیرایی می کنند و پذیرای رنج شما هستند به‌معنای واقعی کلمه ایثارگرند؛ این ایثار است، ایثار بزرگی است؛ خدمت آنها ارزش خیلی بالایی دارد. رنج مریض‌داری از رنج مریضی اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست”.

/انتهای متن/

درج نظر