با این همه خلاف کاری و خلاف گویی چه کنم؟

محبوبه زنی تحصیل کرده است با موقعیت شغلی خوب و وضعیت اجتماعی ممتاز. اما در زندگی خانوادگی مشکلات مهمی دارد که از عهده حل و فصلش بر نمی آید و برای چاره جویی بود که  از زندگی اش این طور تعریف کرد:

0

12 سال پیش با داریوش که مردی فعال و تحصیل کرده بود ازدواج کردم. موقع ازدواج به نظرم می آمد که یکی از خصوصیات خوب شوهرم روراستی اوست. مثل همه فرزندها با هزار امید و آرزو به خانه او رفتم. خانواده های مان معتقد و با فرهنگ بودند. داریوش و من از اهالی دو منطقه نزدیک به هم در کشور بودیم. و تقریبا به رسم و رسوم هم وارد بودیم. هر دو تحصیلات بالا داشتیم. من خودم الان مدرس دانشگاه هستم.

داریوش بعد از ازدواج کار بسیار خوبی پیدا کرد و با هم در تهران که محل تحصیل مان بود ماندیم و زندگی خوبی هم داشتیم. اما این دوران خوش در زندگی من فقط دوسال طول کشید.علی رغم همه خصوصیات خوبی که از او سراغ داشتم و در دوران عقد و نامزدی فکر می کردم  این شناخت کامل شده، با متولد شدن فرزندم داریوش عوض شد و یکباره همه چیز زندگی من هم تغییر کرد. در واقع او چهره واقعی خودش را نشان داد. تازه فهمیدم که داریوش آدمی یکدنده، لجباز، دروغگو و بی ادب است که با کوچکترین مساله ای که پیش می آمد، دست بلند می کرد و من را به قصد کشت کتک می زد و من هم که زنی آبرومند بودم و نمی خواستم کسی متوجه چنین مسائل ناجوری در زندگی ام بشود، اجازه ندادم حتی همسایه ها از وضعیت من خبردار بشوند. این عادت بدش در مورد فرزندم هم هست و متاسفانه  او را هم مورد ضرب و شتم شدید قرار می دهد.

بعد از اینکه متوجه حالات و مشکلات روحی و روانی داریوش شدم، موضوع را  با مادرش در میان گذاشتم. مادرشوهرم به من گفت: پسرم در دوران کودکی و جوانی و نوجوانی هم بداخلاق و بدقلق بود وبرای آرام شدن زیر نظر پزشک قرص های آرام بخش مصرف می کرد. البته تا آن موقع من از این قضیه خبر نداشتم و بعدا هم نگذاشتم کسی بفهمد و حتی فرزندم، که گاه گاهی باید او را از زیر مشت و لگد پدرش نجاتش دهم، این موضوع را نمی داند. در واقع موقعیت کاری و اجتماعی داریوش هم طوری است که به هرکس بگویم این چیزها را در مورد او باور نمی کند. چون او کسی است که خودش به خیلی همکارانش مشاوره می دهد و مورد اعتماد همه است.

من با همه مشکلاتی که با داریوش داشته ام، تا حالا بی سروصدا و آبرومندانه زندگی کرده ام. منتها الان مشکل خیلی جدی من این است که یکی در دو سال اخیر متاسفانه بصورت راحت و آزاد  او با زنان زیادی رابطه دارد و در این مورد من کاری هم نمی توانم بکنم. سعی کردم با صحبت  و خواهش از او برای مراجعه به مشاور و رفع این مشکل در این زمینه قدمی بردارم. اما داریوش  زیر بار نمی رود و کلا همه چیز را انکار می کند. این در حالی است که من خودم بارها شاهد قضایایی بوده ام و بحث گمان و شک نیست. البته من هرگز نگذاشته ام این مساله علنی شود و حتی مواردی که بعضی همکارانش درجریان بوده اند، به آنها گفتم که خانمها از اقوام شهرستانی اش هستند  و مثلا برای خرید با آنها بیرون رفته است. ولی با دلم و با خودم نمی توانم کنار بیایم. متاسفانه داریوش بی نهایت دروغ گوست و اصلا نمی توانم مطمئن باشم که حتی یک حرف راست هم داشته باشد. ضمن این که فکر می کنم بتواند با همین دروغگویی در دادگاه هم وجهه ی خوب و موجه برای خودش کسب کند ومعلوم نیست  من بتوانم  کارهای خلاف و بدش را اثبات کنم و او براحتی همه را منکر می شود.

از یک طرف ادعای علاقه شدید به من را دارد و از طرف دیگر در خانه نشسته و به زنان و فرزندان پیامک می زند و قرار و مدار می گذارد. واقعا نمی دانم با وی چه کنم؟ کاش هرکاری می کرد روراست بود و وقتی  سوال می کردم با صداقت جواب می داد و به من می گفت که  می خواهد چه کند و آیا برنامه اش ازدواج با دیگری است و آیا اصولا به من  و بچه اش علاقه واقعی دارد؟ اگر این طور بود اقلا من هم می توانستم  برای زندگی خودم و فرزندم برنامه ریزی داشته باشم . ولی با شرایطی که او درست کرده که نه در زندگی به راه راست می رود و نه یک حرف راست می زند، واقعا نمی دانم چه کار کنم؟ ضمن این که در این شهر هم فامیل و آشنایی ندارم و نمی دانم چقدر می توانم  بددهنی و بداخلاقی و هتک حرمت ها و خلاف کاری ها و خلاف گویی هایش را تحمل کنم و به تنهایی بسازم و بسوزم.

واقعا من چه کار باید بکنم؟

پاسخ دکتر فرزانه اژدری

اولین سوال من از محبوبه این بود:

آیا قبل از ازدواج داریوش  را می شناختید و برای ازدواج با او هیچ تحقیق و بررسی نکردید؟

گفت: آشنایی زیادی در مورد او نداشتم. داریوش از طریق یکی ازهمکارانم در تهران به من معرفی شد ولی پدرم برای تحقیق به محل زندگی شان رفت وهمه هم او و خانواده اش را تایید کردند. ولی بعد از ازدواج ما پدرداریوش، مادرش را درسن بالا طلاق داد و همین حالت های عصبانیت را من در پدرش هم دیدم.

درپاسخ محبوبه این موارد را به او گوشزد کردم:

  • همسر شما از نظر اجتماعی جایگاه مهمی دارد و این مسئله به او اعتماد بنفس کاذبی می دهد. بر همین اساس طبعا وی حرف و نظر مشاور را نمی پذیرد و در حالی که یک بیمار است، اصلا بیماری خود را انکار می کند و کارهای خلاف اخلاق خود را هم براحتی انکار می کند. بنابراین باید با مشکل شما خیلی مدبرانه و سنجیده برخورد کرد.
  • با این وصف برای اینکه شما مدرک مستندی در مورد همسرتان و مشکاتش داشته باشید، بهتر است برای ایشان اظهارنامه ای بدهید و در آن به همه مسائلی که در زندگی پیش آمده، حقوقی که از شما تضییع شده، ضرب و شتم هایی که نسبت به شما و فرزندتان روا داشته شده، رابطه باز و راحت برقرار کردن با دیگران و …  را به وی یادآور شوید و از او بخواهید که برای ادامه زندگی به مشاوره و روانشناس مراجعه و درمان خود را آغاز کند و نیز در صورت پذیرش یا عدم پذیرش درخواست شما، در هر حال پاسخ شما را درمهلت قانونی بدهد. این اظهارنامه برای شما مدرک قابل استناد در دادگاه خواهد بود.
  • در نظر داشته باشید که حتما مطالبی را در اظهارنامه بنویسید که در صورت انکار و رد از ناحیه همسرتان بتوانید با شاهد و یا نظر کارشناس یا گواهی های دیگر اثبات کنید. در این مدت صبور باشید و زندگی را برای خودتان و فرزندتان از آنچه بوده، سخت تر  و تلخ ترنکنید.
  • فعلا کار حقوقی دیگری نکنید. هرچند که می توانید به دادگاه از رفتارهای غیر اخلاقی و ضرب و شتم و هتاکی سوءرفتار وی که خلاف حسن سلوک در زندگی، که وظیفه زوجین است، شکایت نمایید.
  • اگر بار دیگر مورد ضرب و شتم قرار گرفتید، حتما به کلانتری محل مراجعه نمایید تا شما را به پزشکی قانونی برای گواهی ضرب و شتم و مشخص شدن میزان خسارت و دیه احتمالی معرفی کند تا شاید همسرتان متوجه رفتار ناشایست خود شده و رفتار خود را کنترل کند.
  • در هر حال شما سعی کنید در هیچ شرایطی خانه خود را ترک نکنید. البته ممکن است در خطر باشید چون رفتار همسرتان قابل کنترل و پیش بینی نیست و در یک لحظه ممکن است تغییر کرده و خطرجانی متوجه شما شود. ولی باید بتوانید تا زمانی که این خطر اثبات نشده در خانه مشترک بمانید تا بهانه ای به دست او ندهید.

/انتهای متن/

درج نظر