حافظ قرآن که روزه سکوت گرفت

فضه خدمتکارخانه فاطمه(س) بود اما زندگی خانوادگی اش و شخصیت علمی او بسیار مورد توجه اهالی تاریخ اسلام بوده است.

0

کسی که حافظ قرآن بود و پس از بانویش برای اعتراض به ستم ها و ناملایمات که که به ایشان رفت، روزه سکوت گرفت و جز به زبان قرآن سخن نگفت .

فضه در زندگی شخصی و خانوادگی شرایط جالبی داشت که کمتر به آن پداخته شده است.

ازدواج فضه
فضه به تشویق علی (ع)با ابو ثعلبه مردی از حبشه ازدواج کرد و صاحب فرزندی شد ولی بعد از مدتی همسرش از دنیا رفت واو با سلیک بن غطفان ازدواج کرد. مدتی بعد تنها فرزندش هم از دنیا رفت. اما بعدها فضه از ازدواج های دیگرش فرزندانی داشته که نام آنها در کتاب های تاریخی آمده است.
بعد از رحلت پیامبر او شاهد ماجراهای تلخی بود که بر خاندان علی(ع) و زهرا(س) گذشت، هجوم به خانه و بیعت اجباری علی(ع) و خشونت و ستمی که بر یگانه دختر پیامبر صورت گرفت و…
فضه چون محرم اسرار این خانه و بانوی آن زهرا(س) بود، بعد از جریان سقیفه ارتباط با معدود زنان مدینه که بانو با آنها مرتبط بود، توسط او صورت می گرفت.
شاهد لحظات آخر
فضه عضوی از خاندان امیرالمومنین محسوب می شد و به او به چشم خدمتکار نگاه نمی کردند. فاطمه (س) در وصیت به علی(ع) فرمود که در تجهیز من کسی را خبر نکن جز از زن ها ام سلمه و ام ایمن و فضه…
فضه در هنگام شهادت حضرت زهرا در کنار او بوده است.
خودش نقل می کند:
آن روز حضرت به من فرمود: هر زمان صدایم کردی و جواب ندادم بدان به دیار باقی رفتم و به علی خبر بده. فضه چون مطمئن شد که بانویش دیگر در قید حیات نیست، به سفارش خود ایشان توسط حسنین ماجرا را به امیرالمومنین خبر داد.
او از معدود حاضرین در مراسم غسل و تدفین شبانه و مخفیانه حضرت زهرا بود.

فقط با آیات قرآنی صحبت می کرد
بعد از شهادت حضرت زهرا(س)فضه که شاهد خانه نشینی علی و ظلم به دختر پیامبر بود به نشانه اعتراض مدت بیست سال فقط با زبان قرآن صحبت کرد. هر کس از او سوالی می پرسید فقط با آیات جواب می داد.
نقل شده که :
در بیابان می رفتم، از قافله عقب مانده بودم. دیدم زنی تنها در بیابان است پیش رفتم وگفتم تو کیستی؟
پاسخ داد: و قل سلام فسوف تعلمون
فهمیدم باید اول سلام کنم، سلام کردم و گفتم: اینجا چه می کنید؟
فرمود: من یهدی الله فلا مضل له
فهمیدم که راه را گم کرده است .
گفتم: آیا از جن هستی یا از انس؟
فرمود: یا بنی آدم خذوا زینتکم
فهمیدم انسان است.
گفتم: از کجا می آیی؟
فرمود: ینادون من مکان بعید
از راه دور
گفتم: به کجا می روید؟
فرمود: ولله علی الناس حج البیت.
فهمیدم به حج می رود.
گفتم: چند روز است؟
فرمود: « و لقد خلقناالسموات والارض فی سته ایام(شش روز)
گفتم: آیا طعام میل دارید؟
فرمود: و ما جعلناهم جسدا لا یاکلون الطعام
فهمیدم گرسنه است. به او طعام دادم .
گفتم: آیا بر مرکب من سوار می شوی؟
فرمود: لوکان فیهما آلهه الا الله لفسدتا
فهمیدم که در پشت من سوار نمی شود. پس پیاده شدم و آن بانو را سوار کردم،
فرمود: سبحان الذی سخرلناهذا
خدا را شکر کرد، رفتیم تا به قافله رسیدیم.
گفتم: آیا در قافله کسی را دارید؟
فرمود: یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض – و ما محمد الارسول- یا یحیی خذالکتاب- یا موسی انی انا الله.

فهمیدم که افرادی به نام داود و محمد و یحیی و موسی را می شناسد. آنها را صدا زدم، چهار جوان آمدند، گفتم: اینها کیستند؟
فرمود: المال و البنون زینة الحیوه الدنیا
فهمیدم آنها پسران او هستند.
به آنها فرمود: یا ابت استاجره ان خیر من استاجرت القوی الامین
فهمیدم به پسرانش می گوید که پاداش مرا بدهند. آنها پاداش مرا دادند،
بعد فرمود: والله یضاعف لمن یشاء.
یعنی بیشتر بدهید آنها بیشتر دادند. پس پرسیدم: این بانوی محترم کیست؟ گفتند او مادر ما فضه، خادمه فاطمه زهرا سلام الله علیهاست که بیست سال است جز به قرآن سخن نمی گوید.
مقبره فضه در باب الصغیر سوریه است.
منابع:
بحار الانوار، ج 41، ص 273، ح 29.
بحار الانوار، ج 43، ص 86- 208 – 46.

 /انتهای متن/

درج نظر