زن در رژیم پهلوی

شناخت اجتماعی زنان ایرانی در چه سطحی است؟ این شناخت چقدر به حضور اجتماعی بیشتر زنان و ارتقای اجتماعی آنها انجامیده است؟ زنان ایرانی در طول تاریخ چقدر توانسته اند منشا اثر اجتماعی باشند؟ این اثر و نقش آفرینی در زمان رژیم پهلوی چگونه بوده است؟ این ها سوالاتی بود که به دخت با یکی از اساتید رشته فلسفه و جامعه شناسی در میان گذاشته است.

0

هر یک از دو گروه مردان و زنان نقش و جایگاه با اهمیت و غیرقابل انکاری در توسعه یافتگی یا عقب ماندگی جامعه خود دارند، اما تا همین چند دهه قبل، زنان به دلیل وجود فرهنگ دیرینه مردسالاری در اکثر مناطق جهان، کمتر فرصت اثبات توانمندی های خود را داشتند. با وجود اینکه از نیروی زنان در همه زمینه های پرورش و تربیت فرزندان، کارهای هنری، فرهنگی و حتی گاهی اوقات اقتصادی، سیاسی و نظامی بهره گرفته می شد، اما شعور عمومی جامعه کمتر به نقش مهم زنان در پدیدآمدن نظام های حاکم اجتماعی واقف بود. خوشبختانه در یک قرن اخیر در اکثر کشورها، زنان زیادی به جهان معرفی شدند که توانستند در زمینه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، هنری، صنعتی و اقتصادی و حتی سیاسی به بالاترین سطوح ممکن در جامعه خود برسند. در کشور ما با وجود برخورداری از پیشینه غنی فرهنگی و به ویژه با وجود پذیرش دین اسلام که در متن همه تعالیم آن احترام به حقوق زنان مشاهده می شود، زنان کمی دیرتر از آنچه انتظار می رفت توانستند تا حدودی به جایگاه های مناسب اجتماعی خود دست پیدا کنند. با پروفسور «منوچهر آشتیانی»، دکترای فلسفه و جامعه شناسی از آلمان، نویسنده کتاب “جامعه شناسی شناخت و ماکس وبر” (تجلیل شده از سازمان بین المللی کتاب) و نویسنده کتاب “علل عمومی بحران جامعه شناسی جهانی و جامعه شناسی تاریخی” در خصوص میزان و سطح  آگاهی اجتماعی زنان ایرانی و هم جایگاه  اجتماعی آنها  به گفت و گو نشستیم.

قبل از انقلاب شخصیت های برجسته خانم، خواننده ها بودند. البته خانم فروغ فرخزاد و پروین اعتصامی هم مطرح بودند اما نه در سطح عموم، تنها در گروه­های خاص و میان نخبه های هم ردیف خود. تمام فعالیت­های فرهنگی زنان در ایران آن زمان محدود به این می­شد.

به نظر شما میزان آگاهی و شناخت زنان ایرانی بعد از انقلاب اسلامی نسبت به سابق تغییری داشته است؟

– از لحاظ کیفیت و محتوا خیر اما از نظر کمیت یعنی برگزاری جلسات، سمینارها، تجمع های گوناگون و از این قبیل نشست و برخاست­ها باید بگویم بله تغییرات زیادی کرده است. قبل از انقلاب اسلامی این قبیل تحرکات و نشست ها و … به این صورت نبود. فقط یک سازمانی بود که بوسیله چند زن بدکاره اداره می­شد. کل فعالیت زنان ایران در آن زمان در همین حد بود. من 86 سال دارم. به خوبی در خاطرم هست که در زمان قبل از انقلاب شخصیت های برجسته خانم، خواننده ها بودند. البته خانم فروغ فرخزاد و پروین اعتصامی هم مطرح بودند اما در سطح عموم حضور نداشتند. تنها در گروه­های خاص و میان نخبه های هم ردیف خود حاضر می­شدند. تمام فعالیت­های فرهنگی زنان در ایران آن زمان محدود به این می­شد. به مرور این فعالیت ها زیاد شد، البته کمی. حتی در شرایط امروز هم در هیچ یک از سطوح بالای فکری خانم ها حضوری ندارند. یعنی در انجمن حکمت و فلسفه در کنار چند صدتا آقا یک خانم هم نمی بینیم. از آنجا که خانم ها همواره حلقه ضعیف تر جامعه بودند، بیشتر آسیب دیدند. این کمبودها مربوط به کل تاریخ 2500 ساله ایران می شود و ربطی به زمان خاصی ندارد.

2500 سال نظام منفصل ساز و سرکوبگر شاهنشاهی باعث شده زن­ها در طول تاریخ عقب بمانند.

یک تعریف دقیق از مقوله شناخت اجتماعی می فرمایید؟

– بازتاب کل مناسبات هستی اجتماعی در اندیشه به معنای شناخت اجتماعی است. در هر زمان می شود از یک متفکر بپرسید: به چه می اندیشی؟ اکر در قالب یک سوال جامعه شناسانه بپرسید، می گویید: جامعه به چه می اندیشد؟ این سوالی است در راستای شناخت اجتماعی. قاعدتاً انسان زمان فئودال، فئودال می اندیشد. انسان زمان بورژوازی، بورژوا می اندیشد، انسان جامعه مترقی، مترقی می اندیشد و … از لحاظ چهار جریان اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی این سوال که جامعه چگونه می اندیشد، بازتاب پیدا می کند در شناخت. در همه جامعه ها و در همه برهه های تاریخ این شناخت انجام نگرفته یا بسیار ناقص انجام گرفته است. اشعار حافظ و سعدی را بخوانید. در راستای شناخت اجتماعی بپرسید چگونه مناسبات اجتماعی را بازگو می کند؟ متاسفانه به دلیل انفصالی که وجود دارد، چیزی پیدا نمی کنید. بین کل مناسبات زیربنایی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی در ایران و رونمای اندیشه ای موسیقی، فرهنگی، نقاشی و.. انفصال وجود دارد و انفصال آن بخاطر همین نظام شاهنشاهی است؛ 2500 سال نظام منفصل سازو سرکوب گر شاهنشاهی. در این بین زنان ایران به طور مضاعف یعنی هم از لحاظ جنسیت و عنصر زن بودن و هم به خاطر فرهنگ مردان و مردسالاری در این 2500 ساله پیشرفتی نداشته و به لحاظ فکری ضعیف واقع شدند. ضمن اینکه به دلیل ضعف کلی مناسبات همواره فشار کلی مناسباتی از بالا به پایین در ایران وجود داشته تا مبادا زن جلو بیاید وآزادانه بیاندیشد، مبادا با تفکر آزادانه، احساسی بیاندیشد و … تمام این موضوعات باعث شده زن­ها در طول تاریخ عقب بمانند.

خانم ها هم عاملاً و عامداً عقب گذاشته شدند و هم غفلتاً و از روی نادانی از قافله کلی پیشرفت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی عقب ماندند.

به نظر شما برای اینکه زنان ما از لحاظ اجتماعی بالاتر بیاندیشند چه لوازم و مقدماتی باید فراهم شود؟

– خیلی ساده. خانم ها تا آنجا که می توانند از طریق مطبوعات و هر گونه وسایل ارتباطی خودشان را با جریان­ها و فعالیت­های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در ایران در رابطه قرار دهند و آنقدر این روش را ادامه دهند تا در آنها رسوب کند. وقتی این اتفاق به صورت مرتب انجام بگیرد، بعد از 30-20 سال شما یک درون مایه ضخیمی از مناسبات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در زنان دارید. در حال حاضر شاید با یک درون مایه پراکنده و سطحی در برخی زنان مواجه شوید که اصلاً عمیق و ژرف نیست. دلیلش این است که خانم ها به ندرت مطالعه دارند. به ندرت مواجه می شوید با این جریان که آقایی در موضوع خاصی نظری ارائه کرده و خانمی جواب او را داده باشد. خانم ها هم عاملاً و عامداً عقب گذاشته شدند و هم غافلاً و ناداناً از غافله کلی پیشرفت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی عقب مانده اند. به عنوان مثال در مورد همین مسئله برجام ببینید در خانم های ما چقدر نفوذ کرده است. چند خانم سیاستمدار داریم که نظر کارشناسی در این خصوص ارائه کرده اند.

سال 1955 در حزب های مختلف سیاسی در آلمان و فرانسه به ندرت خانمی وجود داشت اما سال 73-72 شرایط تغییر کرد تا جایی که صدراعظم آلمان یک خانم می شود.

به نظر شما چطور می توان مقدمات لازم را فراهم کرد تا زنان ما بتوانند از لحاظ اجتماعی به سطح مناسب و در خور شأن خود برسند؟

– اگر زن ایرانی یک روز صبح که از خواب بیدار می شود تصمیم بگیرد خود را علاقه مند کند به مناسبات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و سوال کند و در این رابطه هر چیزی که می تواند را بخواند و هضم کند در واقع می توان گفت قدم برداشتن در این راه را شروع کرده است. البته این امر در یکی دو روز انجام نمی شود. بعد از 20- 10 سال تازه رسوب می دهد. من در آلمان و فرانسه ازنزدیک شاهد بودم که سال 1955 در حزب های مختلف سیاسی بندرت خانمی وجود داشت. حتی در بین اساتید دانشگاه هم وضعیت به همین شکل بود. سال 73-72 شرایط تغییر کرد تا جایی که صدراعظم آلمان یک خانم می شود. نخست وزیر انگلیس یک خانم است. کم مانده بود که رئیس جمهور آمریکا هم یک خانم شود.

فعال شدن زنان در عرصه های اجتماعی در این چند دهه اخیر ربطی به میزان شناخت اجتماعی آنها هم دارد؟

– نه ارتباطی ندارد یا خیلی کم ارتباط دارد. از نظر تاریخی 2500 سال انفصال رخ داده هم برای مردها و هم برای زن ها. البته برای زن ها بیشتر چون حلقه ضعیف تر، مظلوم تر و صدمه دیده تری هستند. تا اینکه این شرایط به انقلاب جمهوری اسلامی رسید. انقلاب عظیمی رخ داد که متأسفانه هنوز که هنوز است آن طور که باید و شاید به ثبت نرسیده است. اگر این انقلاب در فرانسه، آلمان و آمریکا رخ می داد، صدها هزار کتاب برای آن و در وصف آن نوشته می شد، اما درایران هنوز چهار کتاب کامل در مورد گذار از نظام شاهنشاهی به نظام جمهوری و اینکه چطور این گذار حاصل شد و چه تحول عظیمی رخ داد، وجود ندارد و این ضعف بزرگی است. به بحث اصلی­مان برگردم؛ اگر خانمی از خودش سوال کند من به عنوان یک زن ایرانی دارای چه پایگاه اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی هستم قطعاً جواب مشخصی نخواهد داشت، بماند که اغلب مردهای ایرانی هم ندارند. کل جامعه باید از نظر فکری به جایی رسیده باشد که بتواند منصفانه راجع به خودش فکر و قضاوت کند. لازمه این موضوع این است که کل جامعه پیشرفت کرده باشد، مثل جوامع اروپایی که رنسانس را پشت سر گذاشته بعد یک مدت بورژوازی را طی کرده و در نهایت به جماعت مدنی و جمهوری رسیدند. آن وقت در چنین جامعه­ای همه پیشرفت می کنند چه زن و چه مرد.

 به همان نسبتی که خانم ها کمترفاعل اجتماعی باشند و ابراز وجود کنند، بطورمعکوس و متقابل  این احساس در آنها شکل می گیرد که کمتر شخصیت دارند.

در پروسه ارتقای سطح آگاهی و به تبع آن افزایش فعالیت اجتماعی آفت ها و آسیبی متوجه زن ها می شود؟

– صددرصد. این دوجریان یعنی شرکت در فرآیند مناسبات اجتماعی یا عدم شرکت روی این موضوع تأثیر مستقیم می گذارد؛ چرا که در این پروسه به شرکت کنندگان به نوعی زاویه دید و طرز تفکر نسبت به موضوعات پیرامون خود القا می شود. افراد به نسبت اینکه در مناسبات اجتماعی، آزادانه حضور و فعالیت داشته باشند به همان نسبت شخصیت اجتماعی و هویت اجتماعی پیدا می کنند و بالعکس در صورت عدم حضور از هیچ گونه شخصیت اجتماعی برخودار نخواهند شد. اگر از 90 درصد مردم بپرسید شما در چه قرنی زندگی می کنید؟ در پاسخ خواهد گفت: قرن بیست و یک. وقتی دوباره از او بپرسید این قرن چه شاخصه ها و ویژگی هایی دارد، قطعاً پاسخی دریافت نخواهید کرد. یا اینکه اگر از او بپرسید به عنوان یک ایرانی ویژگی های اصلی یک ایرانی اصیل را بگویید، نمی داند. این موضوع بیشتر دامنگیر خانم هاست. به همان نسبتی که خانم ها کمترفاعل اجتماعی باشند و ابراز وجود کنند، بططور معکوس و متقابل این احساس در آنها شکل می گیرد که کمتر شخصیت دارند. نظام آفرینش بر این اساس است، بالابردن متقابل و سرکوب متقابل. این سرکوب متقابل برای این قبیل خانم ها اتفاق می افتد بدون اینکه خودشان متوجه باشند.

 

یعنی شما معتقدید زنان ایرانی دچار چنین مساله ای شده اند؟

– وقتی در یک جامعه زن نتواند در سیستم قضایی، در سیستم اجرایی در منصب های مهم کشور قرار گیرد و … یعنی درهای ورود به مناسبات اجتماعی به روی او بسته شده است. به زن ایرانی گفته شده تا حد مشخص و تعریف شده ای می توانی سر خود را بالا بگیری یعنی قاضی بودن، رئیس جمهور بودن، فرمانده نیروی قضایی و .. مال تو نیست، مال مردهاست. این سر دیگر بالا نمی رود. به نیمه بالا رفتن که می رسد خموده باقی می ماند. خمودگی سرهای زن ها، خمودگی فکر ایجاد می کند. وقتی سال های متمادی خمیده راه رفتی، دیگر خموده فکر می کنی و حتی فکر می کنی بهترین مدل زندگی و راه رفتن به همین شکل خمودگی است در صورتی که مدل های دیگری هم وجود دارد ولی شما از آن اطلاعی ندارید.

 در خانواده هایی که زن دارای شخصیت حقوقی است، غیر مستقیم روی اعضای خانواده بویژه فرزندان تأثیر می گذارد.

با توجه به اینکه زن ها رکن اصلی خانواده اند، تأثیر تغییرات مربوط به زنان در عرصه شناخت و فعالیت اجتماعی به خانواده را بفرمایید؟ و اینکه این تأثیر به نفع خانواده ارزیابی می شود یا به ضرر آن؟

– ملموس ترین و و محسوس ترین جایی که برای خانم ها باقی مانده که درآن حکومتی داشته باشند، خانواده است. در جاهای دیگر چنین سلطه ای برای خانم ها وجود ندارد یا خیلی کم دیده می شود. با همه این تفاسیر وقتی به عمق خانواده نگاه می کنید، حضور نوعی مردسالاری در خانواده ها به چشم می خورد. ظاهر قضیه این است که خانم، خانه را اداره می کند و نگهدار بچه ها، خانه، زندگی و مرد است. اما باطن قضیه این است که همه کاره خانواده و تصمیم گیر نهایی مرد است، مگر خانواده هایی که زن نقش سرپرست خانواده یا تولیدگر یا دکتر، مهندس و … را به عهده دارد. تنها در این شرایط است که او تعیین کننده مناسبات اجتماعی است و روی مرد و به خصوص روی بچه ها اثر می گذارد. بچه ها وقتی نگاه می کنند مادرشان دارای شخصیت حقوقی است و دکتر، مهندس، استاد دانشگاه و .. است، غیر مستقیم از او تأثیر می گیرند. اگر زن از چنین ویژگی هایی برخوردار نباشد، سطحی می ماند. یعنی تنها به این جا ختم می شود که بچه را به مهدکودک یا مدرسه ببرد و اثر بنیادی روی بچه نمی گذارد. تجربه من در خانواده پدری و مادری البته بیشتر در خانواده مادریم این بود که وقتی خانم ها دارای تحصیلات ویژه ای هستند و شخصیت حقوقی دارند، می توانند خانواده را اداره می کند. (خنده) دایی من نیمایوشیج، همسری به نام عالیه خانم داشت که در بانک کار می کرد. عالیه خانم به سبب موقعیت شغلی که داشت خرج خانه را تأمین می کرد. بنابراین همه کاره خانه بود. نیما یک شاعر آزاده بود و منبع درآمدی نداشت، بنابراین مثل همسرش از شخصیت تعیین کننده ای برخوردار نبود. البته شاعرها و نویسنده های بنام آن زمان مثل اخوان، جلال آل احمد و … به دیدن او می رفتند ولی عملاً در خانه هیچ کاره بود. خانه را عالیه خانم اداره می کرد چون تامین درآمد خانه با او بود.

واین تأثیر به نفع خانواده ارزیابی می شود یا به ضرر آن؟

– هرکس به اندازه تأثیری که بر جامعه می گذارد، جامعه برای او ارزش قائل می شود. اگر شما اثر بنیادی بر جامعه بگذاری، متقابلاً این ارزش به مراتب بیشتر است. اگر قرار باشد خانمی به عنوان مثال رئیس جمهور نشود، جامعه متقابلاً می گوید شما تا این حد، حق رشد نداری. به قول حکیم ارزشمند ما آن عرضه که می ورزی…

 /انتهای متن/

درج نظر