یک اعتراف شیرین

مثل قرار هر سال، رفت سويي كه دلش مي خواست. مثل هرسال شلوغ بود و پر از غوغا.

0

سرویس فرهنگی به دخت/

پرده را كنار زد. رفت در دل جمعيت. صف ايست و بازرسي. آن قدرغلغله كه انگار به شخص پشت سرو پيش رويش دوخت شده است.هوابه شدت مضايقه مي كرد در آن جاي تنگ. به هر جان كندني بود از اين معبر عبور كرد. وارد صحن شد. سلامي داد و ادامه ي راه.

خادمين مرتب جملاتي را تكرار مي كردند و مردم را به طرف صحن ها هدايت. رفت تا به صحن مورد نظرش برسد. فرشها تقريبا جايي براي پذيرايي از او نداشتند؛ ولي آنكه دعوت مي كند مگر مي شود جا براي ميهمانش نداشته باشد؟

آنقدر نگاهش را حول حرم گرداند تا بالاخره قالي كنار حوض صدايش زد و گفت: بفرمائيد اين جا. بي درنگ دعوتش را پذيرفت و همانجا نشست.

براي كسي كه پايش به عرفات و مشعر الحرام نمي رسد،براي كسي كه  نگاهش رودر رو به ضريح شش گوشه برخورد نمي كند اين جا، هم عرفات است و هم كربلا. آمده بود حج فقرا، پابوس علي بن موسي الرضا (ع).

محو حرم بود و محو تر امروز و آروزها و اين چند ساعت كه قرار بود دعاي عرفه بخواند. قطرات آب خودشان را روي صورتش پرت مي كردند انگار شوخي شان گرفته بود و چقدر اين شوخي را دوست داشت.

یک اعتراف شیرین (ویژه روز عرفه)

از خادمين حرم كتابچه مخصوص دعا را گرفت. منتظر نشسته بود تا شروع دعا. هركس مشغول كاري بود. يكي صلاة بسته بود، آن يكي ذكر مي گفت…. اغلبشان اعمال امروز را باهم مرور مي كردند و از باقي مانده وقتشان نهايت استفاده. از آن روزهايي بود كه مفاتيح در حرم ناياب مي شد.

نگاهي به جمعيت انداخت حالا ديگر  سنگ فرشها هم ميزبان شده بودند اين همه ميهمان را. هوا نه آفتابي بود ونه خيلي سرد چيزي بود شبيه به كلمه ي دلچسب.

بالاخره بلندگو كه از مدت ها قبل صدايش بلند شده بود پذيراي دعا شد. ساعت بالاي مناره مي گفت كه تا اذان مغرب سه ساعت وقت باقي ست.

مثل تمام اين سالها دوباره باز جاي يك نفر خالي بود…تنها جاي يك نفر ميان اين جهان پر جمعيت.

دعاي فرج خوانده شد.

دستها براي استجابت بالا رفت و اشك ها پايين ريخت و دل ها آماده ي يك مناجات ناب. روي فرش حرم نشسته بود كنار حوض، اما دعاي فرج دست روحش را گرفت و با خود برد صحراي عرفات كنار خيمه ها…چيزهايي زير لب مي گفت:

یک اعتراف شیرین (ویژه روز عرفه)

” اين آرزوي هر كسي ست كه در اين روزها يك شب را نه حتي چند ساعتي را با مولايش در يك مكان باشد. يك دعا بخواند ، يك ناله سر دهد،….خودش را جاي حاجيان گذاشت. حتي واژه ي فكر هم  با آن كه هيچ بويي از عشق نبرده بود با اين خيال نزديك بود از خوشي بميرد، با اين ساعت ها كه من و مولايم در يك مكانيم چه مي شود كرد؟ فرياد زد: ” خدايا ؛ بگو كه زمان بايستد”.

از صداي فرياد به خودش آمد. در مشهد الرضا بود و حرم امن. پنجره ي  دلش را رو به قبله گشوده بود و چه نسيم خوشي مي وزيد.

رفت ودر عمق كلمات اقيانوس وار دعا غرق شد. چه ساحل آرامشي…

“تو پناهگاه مني به هنگامي كه راه ها با همه وسعت بر من صعب و دشوار شوند و فراخناي زمين بر من تنگ گردد.

خداوندا مرا به كه وا مي گذاري ؟ به خويشاوندي كه پيوند خويشاوندي را خواهد گسست ؟ يا به بيگانه اي كه بر من بر آشفتد يا به كساني كه مرا به استضعاف و استثمار كشانند؟

تو پرودگار مني، مرا از رنج هاي اين جهان و محنت هاي آن جهان نجات بده.”

 یک اعتراف شیرین (ویژه روز عرفه)

زبان اين كلمات را تنها عشق مي فهميد، تسليم مي فهميد و رضا.

براي لحظه اي بلندگو سكوت كرد. فقط چشم ها حرف مي زدند. چه حرف هاي اعتراف آميزي، چه حرف هاي سر به زير و شرمگيني، چه حرفهاي پريشاني، چه حرفاي اميدوار و آرزومندي ، چه حرف هاي دلتنگي…صداي آن طرف بلندگو هم به گريه افتاده بود.

براي  كسي كه “شَهْرُ رَمَضَانَ” را پشت سر گذاشته بود، ليلة‌ القدرش را چشيده يا نچشيده هنوز گرفتار خويش بود و دردمند و پريشان اين ساعتها غنائم با ارزشي بودند و جايشان روي چشم.

گوشش را تقديم به جان كلمات كرد. امام حسين “ع” بود بر بالاي “جبل الرحمه”، رو به سوي كعبه كه اين چنين قيامتي به پا كرده است.

“خدايا چه يافت آنكه تورا گم كرد و چه گم كرد آنكه تورا يافت؟”

از خودش پرسيد مگر مي شود حرف راست از زبان خدا و اوليايش نشنيد؟

مگر مي شود خدا به فرشتگان وعده آمرزش بندگانش را بدهد؛ و آنگاه… خداو خلاف وعده؟ مگر مي شود حرف سيد الساجدين “ع” را انكار كرد كه مي گويد واي بر تو سائلي كه در اين ساعات از غير خدا مي خواهي نياز و حاجت خود را؟

لحظه هاي آخر دعا بود؛ نداي “يارب يا رب”از زبانها مي گذشت و بر دلها مي نشست. مثل هميشه خدا بود و علي بن موسي الرضا (ع) و يك دنيا شرم و آرزو..

 یک اعتراف شیرین (ویژه روز عرفه)

صداي وحدانيت و بزرگي خدا كه  از مناره ها بلند شد همه ي دست ها آسمان را صدا زد و يك دعاي دسته جمعي براي جان جهان:

إلهی! یا حمید بحقّ محمّد، یا عالی بحقّ علی، یا فاطر بحقّ فاطمه، یا محسنُ بحقِّ الحسن، یا قدیمَ الإحسان بحقِّ الحسین؛ عجل لوليك الفرج …عجل لوليك الفرج… عجل لوليك الفرج…

چه حسن ختام دلچسبي..

منبع: پاتوق شیعه/ انتهای متن/

درج نظر