کودکان در مهد کودک نابود می‌شوند

این مقاله برشی است از کتابِ «اهمیت کوچک بودن» نوشتۀ اریکا کریستاکیس که به موضوع آموزش های پیش دبستانی و نواقص و ضعف های آن در سیستم آموزشی امریکا پرداخته است؛ موضوعی که کم و بیش در مورد سایر نظام های آموزشی و دوره پیش دبستانی در آن، صادق است.

0

اریکا کریستاکیس،ترجمۀ: علی حاتمیان/

آیا مهد کودک کلاس اول جدید است ؟
امروزه اگر به یک کلاس پیش‌دبستانی قدم بگذارید، احتمالاً با چیزی مواجه خواهید شد که ما مربیان محیط آکنده از تصاویر چاپی می‌نامیم: دیوارهایی با نمودارهای الفبا، پوسترهای آموزشی، قوانین کلاسی، تقویم، برنامه زمانی و شعارهای انگیزشی. کودکی چهار ساله قادر به «رمزگشایی» تعداد اندکی از آن‌ها است. واژه‌ای معاصر برای آنچه پیش از این «خواندن» نامیده می‌شد.

به دلیل اینکه تعداد کمی از بزرگسالان جزئیات مربوط به دوران پیش‌دبستانی و مهد کودک خود را به یاد می‌آورند، ارزیابی میزان تغییر در فضای آموزشِ ابتدایی طی دو دهه اخیر دشوار است. این تغییرات به تصاویر گیج‌کننده روی دیوار کلاس‌ها محدود نمی‌شود، بلکه اخیراً شیوه آموزش و برنامه‌ها نیز تغییر کرده است. در حال حاضر، بخش عمده‌ای از روز به آنچه «آموزش روی صندلی» خوانده می‌شود (اصطلاحی که به توضیح اضافی چندانی نیاز ندارد) و گونه‌ای از آموزش مبتنی بر متن اختصاص می‌یابد که پیش‌تر صرفاً برای مقاطع بالاتر به کار گرفته می‌شد. در این روش مربی به دقت محتوا و سرعت انتقال مواد آموزشی به کودکان را کنترل می‌کند.

در یکی از مطالعات تحت عنوان «آیا مهد کودک کلاس اول جدید است؟»، رویکرد مربیان مهدهای کودک در سال‌های ۱۹۹۸ و ۲۰۱۰ با یکدیگر مقایسه و نشان داده شده است که انتظار مربیان نسبت به توانایی کودکان برای خواندن در انتهای سال تحصیلی، از ۳۰ درصد به ۸۰ درصد افزایش یافته است. محققان همچنین دریافته‌اند که امروز زمان بیشتری برای انجام تکالیف صرف شده و به فعالیت‌های هنری توجه کمتری می‌شود. در نهایت، نویسندگان این مقاله با نارحتی نتیجه گرفته‌اند که مهد کودک به کلاس اول ابتدایی بدل شده است. اما در مقابل، کودکان که بنا بود از تجربه مهد کودک به عنوان انتقالی آرام به مدرسه استفاده کنند، در برخی موارد، بخت آغاز تحصیل در مدرسه را از دست می‌دهند. چنانکه بر اساس مطالعه‌ای که در می‌سی‌سی‌پی انجام شده است، بیش از ۱۰ درصد کودکانِ مهدهای کودک اجازه حضور در کلاس اول را پیدا نمی‌کنند.

 

کلاس پیش دبستانی: تکلیف به جای بازی
تا همین اواخر، مهارت‌های سطح بالایی برای آمادگی حضور در مدرسه طلب نمی‌شد و این ایده که دانش‌آموزان کم سن و سال ممکن است نتوانند به مقطع بعدی بروند نیز مطرح نبود. اما امروزه مهد کودک به مثابه نوعی نگهبان ورودی و نه محلِ خوش‌آمدگویی برای مقطع ابتدایی عمل می‌کند که دغدغه اصلی آن، آمادگی قبلی کودکان در سنین پیش دبستانی است. کودکی که قرار است در پایان مهد کودک خواندن را آموخته باشد، بهتر است برای این مساله در دوره پیش از مدرسه آماده شود. در نتیجه انتظاراتی که برای کودکان ۵ یا ۶ ساله موجه به نظر می‌رسد، مانند نشستن پشت میز و استفاده از کاغذ و قلم، امروز به بچه‌های با سنین پایین‌تر نیز تسری یافته است؛ کودکانی که فاقد مهارت‌های اصلی و تمرکز لازم برای موفقیت در آن‌ها هستند.

کلاس‌های پیش‌دبستانی به‌صورت روزافزون به مکان‌هایی اضطراب‌آور بدل می‌شوند که در آن‌ها، مربیان با تحت فشار قرار دادن کودکان آن‌ها را وادار می‌کنند تا پیش از بازی کردن «تکالیف» خود را تمام کنند. اینگونه است که کودکانِ پیش‌دبستانی مهارت‌های بسیار بیشتری را می‌آموزند اما به قضاوت بسیاری از مربیان، کنجکاوی و اشتیاق آن‌ها نسبت به نسل‌های قبلی کمتر شده است. شمار زیادی از این کودکان فاقد مهارت‌های زبانی کافی برای تعریف کردن داستانی ساده و یا کنار هم‌گذاشتن واژه‌ها و جملات هستند. آن‌ها نمی‌توانند شباهت‌های مفهومی را درک کنند و مثلاً مشابهت میان رگ‌های روی یک برگ و رگ‌های دستشان را بفهمند.

 

اشتیاق به آموختن از دست می رود
اما تحقیقات جدید نکته نگران‌کننده‌تری را نیز آشکار ساخته‌اند. کودکانی که پیش‌دبستانی را گذرانده‌اند در بدو ورود به مدرسه آمادگی بیشتری را در مقایسه با دیگران از خود نشان می‌دهند، اما در زمان حضور در کلاس اول رویکرد آن‌ها نسبت به مدرسه رفته‌رفته بدتر می‌شود. به طوری که در پایان سال دوم، نتایج بدتری را در آزمون‌های ادبیات، زبان و مهارت‌های ریاضی کسب می‌کنند. بر اساس آنچه محققان به مجله نیویورک تایمز گفته‌اند، تقصیر اصلی در این کاهشِ کیفیت بر عهده شیوه آموزشی نادرست و تکیه بیش از حد روی آموزش مستقیم و تکراری است. دانش‌آموزانی که تحت چنین آموزش‌هایی قرار گرفته‌اند، سال به سال اشتیاق خود را نسبت به آموختن از دست می‌دهند. این نتیجه‌گیری درست به نظر می‌رسد. زیرا همان سیاست‌هایی که آموزش جدی را به سطوح پایین‌ترِ سنی سوق داده‌اند، همزمان به این واقعیت انجامیده‌اند که کودکان در نتیجه آن‌ها مهارت‌های کمتری را آموخته‌اند.

 

نگهداری کودک یا آمادگی او؟
چرخش‌های آونگی در آموزش و پروش قدمتی به عمر تاریخ آمریکا دارد. استیو مینتز، مورخی که درباره تحول دوران کودکی در آمریکا می‌نویسد، نوعی نوسان در باور عمومی نسبت به کودکی را گزارش کرده که از ایده «محافظت» از کودکان به سوی «آمادگی» آن‌ها تغییر یافته است. البته از ابتدای قرن جدید، مجموعه نیروهای موجود اولویت بیشتری را به ایده «آمادگی» بخشیده‌اند؛ بسیاری از خانواده‌ها مجبور به کار در چندین شغل هستند تا از پس هزینه‌ها نگهداری فرزندان خود برآیند، تمرکز علمی بیشتری روی امکانات شناختی در سنین اولیه به وجود آمده است و توجه بیشتری به فاصله میان کودکان برخوردار و نابرخوردار می‌شود که به نوبه خود، روند آزمون‌های مبتنی بر استانداردهای [آموزشی] را در مدارس عمومی شدت بخشیده است.
البته مقطع پیش‌دبستانی افزونه‌ای به نسبت جدید در نظام آموزشی آمریکا است. دولت تا دهه شصت میلادی، به جز برخی موارد استثنایی، نقش بسیار اندکی را در آموزش و پرورش ایفا می‌کرد. تا زمانی که برنامه‌های فدرال برای آموزش و سلامت از سوی دولت به اجرا درآمد. پیش از ورود جدی مادران به بازار کار، استفاده از مدارس پیش‌دبستانیِ خصوصی مرسوم نبود و این مراکز بیشتر به عنوان مکان‌هایی اجتماعی تلقی می‌شدند که در آن‌ها، کودک چگونگی حضور در جمع و رفتار با دیگران را به تنهایی می‌آموخت.

اما در دهه‌های گذشته شاهد تغییر و تحول گسترده در شیوه نگهداری از کودکان بوده‌ایم که مطابق آن، آموزش‌های اولیه از خانه‌ها به مؤسسات آموزشی منتقل شده‌اند. حدود سه چهارم از کودکان چهار ساله آمریکایی امروزه نوعی از نگهداری خارج از خانواده را تجربه می‌کنند. این حوزه جدید ترکیبی غریب از محیطی‌های پیش‌دبستانی عمومی و خصوصی است که به عنوان نمونه، نگهداری خانوادگی از کودکان، مدارس خصوصی در مراکز کلیسایی و برنامه فدرال برای مدارس ابتدایی را در بر می‌گیرد. با این حال، در تمام این برنامه‌ها، تفاوت میان آموزش اولیه و مدارس رسمی

مورد بی‌توجهی قرار گرفته است.

زمانی که به تحقیق روی والدین کودکانِ پیش‌دبستانی مشغول بودم، اغلب آن‌ها را به این تغییرات متمایل یافتم. اغلب والدین نگران هستند که روش‌های آموزشی جذاب، قدیمی و بدون عجلۀ جایی در جهان رقابتی امروز ندارند و یا اینکه صرفاً گزینه‌ای بهتر یا مناسب‌تر را نیافته‌اند. این ترس کاملاً قابل درک است: اگر پیش‌دبستانی مناسبی را برای فرزندتان انتخاب نکنید و یا تمرینات زبان را در خانه انجام دهید، کودک شما بختی برای ورود به دانشگاه نخواهد داشت، ممکن است فرصت استخدام پیدا نکند و حتی نتواند در کلاس اول ابتدایی حضور یابد!

 

مهارت‌های اجتماعی، هیجانی و آموزش فعال
با آنکه توجه رسانه‌ای به قابلیت‌های شناختی در سنین ابتدای کودکی مسیر دیگری برای تشدید این گونه نگرانی‌ها است، اما اجماع حقیقی و دانشگاهی درباره آموزش باکیفیت در سنین کودکی مساله را به گونه‌ای دیگر تصویر می‌کند. از دید افرادی چون ادوارد زیگلر، استاد دانشگاه ییل که یکی از رهبران سیاست‌گذاری برای آموزش ابتدایی و رشد کودکان در طول نیم قرن گذشته بوده است، بهترین برنامه‌ها برای آموزش پیش‌دبستانی باید شامل مولفه‌های خاصی باشد. این برنامه‌ها باید فرصت‌های فراوانی را برای کودکان کم‌سن و سال فراهم آورند تا از وجوه پیچیده و ارتباطی زبان استفاده کنند؛ برنامه‌های تحصیلی باید طیف وسیعی از اهداف آمادگی پیش از مدرسه را مورد توجه قرار دهند که شامل مهارت‌های اجتماعی، هیجانی و آموزش فعال باشد، ضمن آنکه به نحو مؤثر مشارکت خانواده را در فرآیند آموزش برانگیزند و از مربیان بادانش و باکیفیت بهره گیرند.

من به عنوان یک مربی پیش‌دبستانی ساعت‌های بسیاری را در کلاس‌های پیش از مدرسه گذرانده‌ام و دریافته‌ام که می‌توان با نگاه کردن به صورت کودکان، نسبت میان میزها و فضای خالی موجود در کلاس و حجم گفتگو میان بچه‌ها موقعیت و کیفیت آموزش را به سرعت تخمین زد. در برنامه‌های باکیفیت، بزرگسالان به برقراری ارتباط با کودکان می‌پردازند و با دقت به فرآیندهای ذهنی و ارتباطی آن‌ها توجه می‌کنند. مربیان ماهر راه‌هایی را پیدا می‌کنند که کودکان را به فکر کردن با صدای بلند تشویق کنند.

ادامه دارد…

منبع: سایت ترجمان علوم انسانی/انتهای متن/

درج نظر