پرسش و پاسخ روان شناسی

این بار دکتر شاه محمدپور به چهار سوال کاربران به دخت پاسخ داده است.

6

سوال اول :

یک بار ازدواج کردم. از ازدواج اولم یک دختر دارم که  با  پدرش زندگی می کند و پدرش هم نمی گذارد من او را ببینم .

بعد از سه سال با پسری آشنا شدم و با هم فرار کردیم.  مدت نه ماه است که با هم ازدواج کردیم.

اوایل فردی خوب و منطقی به نظر می‌رسید اما بعد ازمدتی  متوجه شدم اعتیاد دارد، به او کمک کردم تا ترک کند ولی مجدداٌ به سراغ مواد مخدر رفت.

الان همسرم به علت دزدی مدت هفت ماه است که زندانی شده و مشخص شده است که یازده نفر شاکی خصوصی دارد.

 خانواده ی همسرم  از من خواسته اند که ازهمسرم جدا بشوم.

تصمیم‌گیری درباره‌ی ادامه‌ی زندگی برای من خیلی سخت شده دقیقاً نمی‌دانم باید چه کاری انجام بدهم ، ممنونم اگر راهنمایی‌ام کنید . (فریبا از کرج)

 

سلام

مسیر انتخابی شما برای زندگی مسیر مناسبی نیست و اگر همینطور ادامه بدهید زندگی تان را تباه کردید.

پیشنهاد می کنم به آغوش خانواده خود ( والدین )  برگردید و در کنار آنها زندگی کنید. شما نیاز دارید که خیلی چیزها را در مورد زندگی یاد بگیرید.در هر صورت شما یک مادر هستید و خداوند این نعمت را به شما داده. قدردان این جایگاه باشید و رفتار خود را اصلاح کنید.همه مشکل دارند؛ همه در گیر مسایل زندگی هستند اما ما حق نداریم پا روی شخصیت خود و فرزندمان بگذاریم. به شما پیشنهاد می کنم یه بازگشت خوب و قوی به خانواده و زندگی داشته باشید؛ هر چند اگر از شما استقبال نشود. خدای موسی و یونس خدای من و شما هم هست.برای تان تعقل و وقار را آرزو می کنم.

 

سوال دوم

من حدود پنج ماه است ازدواج کردم. همسرم فردی است کاملاً  بیخیال، بی فکر، بی مسئولیت،  بی احساس ، خودرأی و پر از کینه و غرور، نسبت به زن ارزش قائل نیست نه از نظر مادی، نه از نظر جنسی و نه از نظرمعنوی.

فقط زمانی که با هم دوست هستیم به خرید می‌رود؛ زمانی هم که با هم درگیری و تنش داریم دریغ از خرید یک نان. اوخیلی خود خواه است.

درایام تعطیل هم در حصار تنهایی خود به کارهای شخصی‌اش می پردازد و با زن و زندگی کاری ندارد. به‌خاطر این رفتارهای او  خیلی عصبی و زود رنج شدم.

منتظر راهنمایی شما هستم.( 2451***0919)

 

سلام

زمانی که مشغول نوشتن سوال خودتان بودید خشمگین بودید و این را می شود از کلمات شما حس کرد. و اما راهنمایی.

  • تا وقتی از درست بودن رفتار خودتان با همسرتان مطمین نیستید سراغ رفتارهای ظاهرا غلط ایشان نروید.
  • درگیری و تنش در زندگی چیز خوبی نیست اما حتما وجود دارد.
  • شما می توانید خیلی از نیاز های همسرتان رو پیش بینی کنید و از قبل آمادگی داشته باشید.

لطفا این دو موضوع را هم رعایت کنید

  • دیگرحاضر جوابی نکنید!
  • دعوا را کش ندهید.

برای تان  از خدای متعال آرامش را آرزو می کنم.

 

سوال سوم :

دختری 28ساله هستم، سه سال پیش در رشته‌ی کتابداری فارغ‌التحصیل شدم؛ خیلی دنبال کارگشتم اما فایده ای نداشت؛ انگیزه ای هم برای ادامه‌ی تحصیل ندارم.

با گذشت سه سال احساس پوچی و بی هدفی می‌کنم. اصلاً انگیزه ای برای ادامه زندگی ندارم؛ فشار ذهنی، افسردگی، غم و ناامیدی آزارم می دهد. به دنبال راه نجاتی هستم که از این فشارروحی و زندگی یکنواخت خارج شوم.

کمکم کنید. (طاهره.ک از تهران)

 

سلام

رشته خوبی راخواندید؛ امیدوارم موفق باشید.

و اما بعد!

اولا مهمترین کار یک خانم کار کردن نیست؛ که حالا شما ناراحت و افسرده بشوید!

ثانیا شما می توانید از کارهای ساعتی یا پاره وقت شروع کنید.

وثالثا به شما پیشنهاد می کنم زبان انگلیسی خودتان را کامل کنید تا به پیدا کردن کارهای بهتر کمک تان کند.

طاهره خانم! همه در گیر زندگی خودشان هستند و در زندگی خود مسیولیت هایی دارند. شما هم مسئول زندگی خود هستید. باید تلاش کنید و به خودتان سختی بدهید.منتظر خوشبختی ننشینید. بلند شوید و خوشبختی را بسازید.برای تان از خداوند متعال انرژی زیاد و کم توقعی از مردم را آرزو می کنم.

 

 

سوال چهارم :

سلام

دختری 25 ساله هستم وخواهری32ساله دارم .

خواهرم به دلیل سخت‌گیری های شدید و سخت خانواده ازدواج نکرده و مجرد است.

من در دانشگاه خواستگاران زیادی دارم. خانواده معتقد هستند که اول باید خواهر بزرگت ازدواج کند. حالا من درپی راهی هستم که خانواده راضی به ازدواج من بشوند.

در این زمینه به من چه راهی را نشان می دهید؟(مهسا از قم)

 

سلام

این طرز فکر اصلا درست نیست و شما می توانید ازدواج کنید. برای این کار از پدر بزرگ یا مادر بزرگ خود کمک بگیرید یا اینکه از عمو های تان. به نظر می آید اگر بزرگتری با پدرتان صحبت کند ایشان قبول کند که شما قبل از خواهرتان ازدواج کنید.

امیدواریم ازدواجی خوب داشته باشید و زندگی خیلی خوبی تشکیل دهید.

 /انتهای متن/

نمایش نظرات (6)