نمایشنامه ی قدسی حدیث کساء

حدیث کساء یکی از زیبا ترین و لطیف ترین حدیث ها و شان نزول آیه ی تطهیر است و مورد تایید بسیاری از عالمان شیعه و سنی؛ حدیثی در قالب زیبای یک نمایشنامه که نقش اول آن با حضرت زهراست، سلام بر او.

3

جابر ابن عبدالله انصاری گوید: از فاطمه زهرا سلام اللّه علیها، دختر رسول خدا صلى اللّه علیه  و آله ، شنیدم که فرمود:

پرده ی اول

صحنه ی  اول:

وارد شد بر من پدرم رسول خدا در بعضى از روزها و فرمود: سلام بر تو اى فاطمه.

در پاسخش گفتم : بر تو باد سلام.

 فرمود: من در بدنم سستى و ضعفى درک مى کنم.

 گفتم: پناه مى دهم تو را به خدا اى پدرجان از سستى و ضعف.

فرمود:  اى فاطمه، بیاور برایم کساء یمانى را و مرا بدان بپوشان.

پس من کساء یمانى را برایش آوردم و او را بدان پوشاندم و همچنان بدو مى نگریستم و در آن حال چهره اش مى درخشید، همانند ماه شب چهارده.

 

صحنه ی  دوم:

پس ساعتى نگذشت که دیدم فرزندم حسن وارد شد و گفت: سلام بر تو اى مادر.

گفتم: بر تو باد سلام اى نور دیده ام و میوه ی دلم.

گفت: مادرجان، من نزد تو بوى خوشى استشمام مى کنم، گویا بوى جدم رسول خدا است.

گفتم :  آرى همانا جد تو در زیر کساء است.

پس حسن به طرف کساء رفت و گفت:

سلام بر تو اى جد بزرگوار، اى رسول خدا، آیا به من اجازه مى دهى که در زیر کساء با تو وارد شوم؟

 فرمود: بر تو باد سلام اى فرزندم و اى صاحب حوض من، به تو اجازه دادم.

 پس حسن با آن جناب به زیر کساء رفت.

 

 صحنه ی  سوم:

ساعتى نگذشت که فرزندم حسین وارد شد وگفت: سلام بر تو اى مادر.

گفتم :  بر تو باد سلام اى فرزند من و اى نور دیده ام و میوه ی دلم.

 فرمود: مادر جان، من نزد تو بوى خوشى استشمام مى کنم، گویا بوى جدم رسول خداست.

 گفتم: آرى همانا جد تو و برادرت در زیر کساء هستند.

پس حسین نزدیک کساء رفت و گفت:

سلام بر تو اى جد بزرگوار، سلام بر تو اى کسى که خدا او را برگزید. آیا به من اجازه مى دهى که با شما در زیر کساء داخل شوم؟

 فرمود: و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعت کننده ی امتم، به تو اجازه دادم.

 پس او نیز با  آن دو در زیر کساء وارد شد.

 

صحنه ی  چهارم:

در این هنگام ابوالحسن على بن ابی طالب وارد شد و فرمود:

 سلام بر تو اى دختر رسول خدا.

 گفتم: و بر تو باد سلام اى ابا الحسن و اى امیر مؤمنان.

 فرمود: اى فاطمه، من نزد تو بوى خوشى استشمام مى کنم. گویا بوى برادرم و پسر عمویم رسول خدا است؟

 گفتم: آرى این اوست که با دو فرزندت در زیر کساء هستند.

 پس على نیز به طرف کساء رفت و گفت:

سلام بر تو اى رسول خدا، آیا اجازه مى دهى که من نیز با شما در زیر کساء باشم؟ رسول خدا به او فرمود:

و بر تو باد سلام اى برادر من و اى وصى و خلیفه و پرچمدار من، به تو اجازه دادم.

 پس على نیز وارد در زیر کساء شد.

 

صحنه ی پنجم:

در این هنگام من نیز به  کساء رفتم و عرض کردم:

 سلام بر تو اى پدرجان، اى رسول خدا، آیا به من هم اجازه مى دهى که با شما در زیر کساء باشم؟

 فرمود: و بر تو باد سلام اى دخترم و اى پاره ی تنم، به تو هم اجازه دادم.

 

صحنه ی ششم:

 پس من نیز به زیر کساء رفتم  و چون همگى در زیر کساء جمع شدیم، پدرم رسول خدا دو طرف کساء را گرفت و با دست راست بسوى آسمان اشاره کرد و فرمود:

خدایا! اینانند خاندان من و خواص ونزدیکانم؛ گوشت شان، گوشت من و خون شان، خون من است، مى آزارد مرا هرچه ایشان را بیازارد وبه اندوه مى اندازد مرا، هرچه ایشان را به اندوه در آورد؛ من در جنگم با هر که با ایشان بجنگد و در صلحم با هر که با ایشان درصلح است ودشمنم باهرکس که با ایشان دشمنى کند و دوستم با هر کس که ایشان را دوست دارد. اینان از منند و من از ایشانم؛ پس درودهاى خود و برکت هایت و مهرت و آمرزشت و خوشنودیت را بر من و بر ایشان بفرست و از ایشان پلیدى را دور کن و به خوبى پاکیزه شان کن.

 

پرده ی دوم

صحنه ی اول:

 پس خداى عزوجل فرمود:

اى فرشتگان من و اى ساکنان آسمان هایم به راستى که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریاى روان و نه کشتى در جریان را مگر به خاطر دوستى این پنج تن، اینان که در زیر کسایند.”

 پس جبرئیل امین عرض کرد: پروردگارا اینها در زیر کساء چه کسانی هستند؟

 خداى عزوجل فرمود:

 آنان خاندان نبوت و معدن رسالتند، او فاطمه است و پدرش و شوهرش و دو فرزندش.

جبرئیل عرض کرد:

پروردگارا! آیا به من هم اجازه مى دهى که به زمین فرود آیم تا ششمین آنها باشم؟

خداوند  فرمود: آرى به تو اجازه دادم.

 

پرده ی سوم

صحنه ی اول:

پس جبرئیل امین به زمین فرود آمد و گفت:

سلام بر تو اى رسول خدا، (پروردگار) علىّ اعلى سلامت مى رساند وتحیت و اکرام را مخصوص تو کرده است  و مى فرماید :

به عزت و جلالم سوگند که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریاى روان و نه کشتى در جریان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما و به من نیز اجازه داده است که با شما در زیر کساء باشم.

پس اى رسول خدا، آیا تو هم به من این اجازه را مى دهى؟

رسول خدا(ص ) فرمود:

 و بر تو باد سلام اى امین وحى خدا! آرى به تو هم اجازه دادم.

 پس جبرئیل با ما در زیرکساء وارد شد.

پس به پدرم گفت:

 همانا خداوند به سوى شما وحى کرده و مى فرماید:

حقیقت این است که خدا مى خواهد پلیدى (و ناپاکى ) را از شما خاندان ببرد و پاکیزه کند شما را، پاکیزگى کامل.

آنگاه على علیه السلام به پدرم گفت:

اى رسول خدا به من بگو این جلوس (و نشستن ) ما در زیر کساء چه فضیلتى (و چه شرافتى ) نزد خدا دارد؟

  پیغمبر(ص ) فرمود:

سوگند بدان خدایى که مرا به حق به پیامبرى برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزید که این خبر (و سرگذشت ) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمین ذکر نشود که در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند، جز آن که بر ایشان نازل شود رحمت (حق ) و فرا گیرند ایشان را فرشتگان و براى آنها آمرزش خواهند تا آنگاه که از دور هم پراکنده شوند.

در این لحظه على فرمود:

با این ترتیب به خدا سوگند رستگار شدیم و سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند.

سپس دوباره پیغمبر فرمود:

اى على! سوگند بدانکه مرا به حق به نبوت برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزید، ذکر نشود این خبر (و سرگذشت ) ما درانجمن ومحفلى از محافل مردم زمین که در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند و در میان آنها صاحب مساله ی مهمی باشد، جز آنکه خدا مسآله اش را برطرف کند و نه غمناکى جز آنکه خدا غمش را بگشاید و نه حاجت خواهى باشد جز آنکه خدا حاجتش را برآورد.

پس على گفت:

بدین ترتیب به خدا سوگند که ما کامیاب و سعادتمند شدیم و هم چنین سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند.”

 

/انتهای متن/

نمایش نظرات (3)