نانت مرا به شغل گدایی دچار کرد

روزهای پایانی صفر که می‌رسد کربلای دیگری می‌شود گویی یک عاشورا در آخرصفر جا داده است.
کوچه دلم رخت عزا پوشیده‌است و واژه‌های شعر علی‌اکبر لطیفیان مرثیه خوان عزای دل‌اند.

0

 

اندوه میهمان همیشگی قلبم است وقتی داغ تو تازه می‌شود و نام پرآوازه‌ات از کوچه‌های دلم می‌گذرد.

زهر، کوچه، تیرباران، این‌ها همه واژگانی است که شعر بلندبالای مظلومیت تو را نجوا می‌کند

روزهای پایانی صفر که می‌رسد کربلای دیگری می‌شود گویی خداوند یک عاشورا دیگر در آخرصفر جا داده است.

کوچه دلم رخت عزا پوشیده است و واژه‌های شعر علی‌اکبر لطیفیان مرثیه خوان عزاداری دل‌اند.

 

باید مرا گلیم مسیر نگار کرد

زیر قدوم فاطمی‌ات خاکسار کرد

مهر تو را بهشت بخواهد نمی‌دهم

در ماجرای عشق نباید قُمار کرد

فخر علی و فاطمه بر تو عجیب نیست

وقتی خدا به داشتنت افتخار کرد

من که به دست هیچ ‌کسی رو نمی‌زنم

نانت مرا به شغل گدایی دچار کرد

هر چند آفریده خدا چهارده کریم

اما یکی از آن همه را سفره‌دار کرد

ما را پیاده کرد سر سفره شما

این کشتی حسین که ما را سوار کرد

باید به بازوی حسنی‌ات دخیل بست

ورنه نمی‌شود که جمل را مهار کرد

خشمت نیاز نیست در آن جا که می‌شود

با قاسم تو قافله را تار و مار کرد

ارزان تو را فروخت به حرف معاویه

زهری به کام تشنه تو روزه‌دار کرد

زهری که می‌شکافت دل سنگ خاره را

در حیرتم که با جگر تو چه کار کرد

زهرا شنیده بود تنت تیر می‌خورد

تابوت را برای همین با جدار کرد

/انتهای متن/

درج نظر