مروري بر زندگي و آثار برنده جايزه نوبل ادبيات 2015

هر سال اهداي جايزه نوبل ادبيات موج وسيعي از هيجان و گمانه زني را در ميان دست اندرکاران حوزه ادبيات و البته علاقه مندان و خوانندگان آثار ادبي به وجود مي آورد. و امسال آکادمي نوبل برنده صد و دوازدهمين جايزه نوبل ادبيات را خانم سوتلانا الکسويچ که نويسنده زني اهل بلاروس است معرفي کرد.

0

به گزارش به دخت به نقل از خراسان،  اين آکادمي در توجيه اهداي اين جايزه چندصدايي بودن که نمادي از رنج و شجاعت در روزگار مدرن است را به عنوان دليل اصلي اهداي جايزه اعلام کرد. به همين بهانه مروري داريم بر زندگي و آثار اين نويسنده زن اهل بلاروس. سوتلانا الکساتدرونا الکسويچ يک روزنامه نگار تحقيقي و نثرنويس ادبي بلاروسي است که در سال 1948 ميلادي متولد شد. او در يکي از شهرهاي غربي اوکراين و از پدري بلاروسي و مادري اوکرايني متولد شد و البته در اوکراين بزرگ شد. پس از آن که پدر او از ارتش جدا شد آن ها به روستاي خويش در بلاروس رفته و زندگي کردند. پدر و مادر او، هر دو به عنوان معلم در آن روستا فعاليت مي کردند.

الکسويچ تحصيلات مرسوم خويش را در اوکراين ادامه داد. در دوران مدرسه ذوق ادبي او نمايان شد و براي روزنامه مدرسه شعر و مقالاتي را به رشته تحرير در مي آورد. پس از اتمام مدرسه و پيش از فارغ التحصيلي از دانشگاه ايالتي بلاروس با چندين روزنامه محلي به عنوان خبرنگار همکاري کرد. جالب آن که او براي تحصيل در رشته روزنامه نگاري دانشگاه مينسک به دو سال سابقه روزنامه نگاري نياز داشت. در طول ساليان تحصيل او موفق شد تا جوايز متعددي را در زمينه روزنامه نگاري از آن خود سازد. ذوق و نبوغ او در نوشتن به زودي او را تبديل به روزنامه نگاري مشهور و مطرح کرد. نگارش روايت هاي دقيق و خواندني از مسائلي چون جنگ دوم جهاني، مسائل بلاروس، جنگ شوروي و افغانستان، فاجعه چرنوبيل و گفت وگوهاي او با شاهدان از جمله زمينه هايي است که اين نويسنده با موفقيت روايت کرده است.

او پس از فارغ التحصيلي از دانشگاه به شهر برسا رفت تا در روزنامه محلي آن جا فعاليت نمايد، البته همزمان در مدرسه اي نيز به تدريس مشغول شد. او در آن زمان ميان اين که به کار خانوادگي خود که همان معلمي بود بپردازد و يا اين که روزنامه نگاري و يا فعاليت هاي علمي را برگزيند مردد بود. اما در نهايت دعوت شدن او به مينسک و کار در يک روزنامه ترديدهاي او را بر طرف ساخت. در نهايت نيز او به يک خبرنگار و نويسنده کامل براي مجله ادبي نِمان تبديل شد. چند سال بعد از کار در روزنامه نمان او توانست به سردبير بخش غيرداستاني مجله ارتقا يابد. او در اين مدت توانست استعداد خويش را در حوزه هاي مختلف نوشتن همچون داستان کوتاه، مقاله و گزارش هاي ويژه خبري نمايان سازد. آلس آداموويچ نويسنده مشهور بلاروس و صاحب نظريه «رمان جمعي» در هدايت مفهومي الکسويچ تأثيري جدي گذاشت. اين نويسنده زن بلاروسي همواره از آداموويچ به عنوان معلم و استاد خويش و کسي که راه را به او نشان داده نام برده است.

در سال 1983 ميلادي او نگارش نخستين کتاب خويش را با نام «چهره غير زنانه جنگ» به پايان برد. اما براي انتشار آن مجبور شد تا دو سال صبر کند. الکسويچ در آن زمان متهم به صلح طلبي، طبيعت گرايي و عدم تجليل از چهره زن قهرمان شوروي شده بود. اين اتهامات در آن زمان مي توانست خطراتي جدي براي او به همراه داشته باشد. خصوصاً اين که او با نگارش کتابي با عنوان «روستايم را ترک کرده ام» که شامل مجموعه اي از مونولوگ هاي افرادي است که از سرزمين مادري خويش آواره شده اند به شدت به عنوان يک روزنامه نگار مخالف اتحاد جماهير شوروي شناخته شده بود. اين کتاب بر اساس دستور کميته مرکزي حزب کمونيست بلاروس به طور کامل جمع آوري و نابود شد. او در کتاب «چهره غير زنانه جنگ» روايت زنان سرباز را از جنگ به تصوير مي کشد. در واقع او ابعاد و تصاويري از جنگ را نشان مي دهد که توسط زنان ديده مي شود و مردان از اين منظر به جنگ نگاه نمي کنند.تصاويري چون جاده اي که اجساد جوانان آن را پوشانده و فضايي شبيه يک سطح پوشيده از سيب زميني هاي يک شکل را به وجود آورده از اين دست است. او روايت مي کند که زنان پس از جنگ نيز مشکلات خود را داشتند. آن ها بايد هويت و زخم هاي حاصل از جنگ را پنهان مي نمودند تا مي توانستند ازدواج کنند. کتاب در نهايت در سال 1985 ميلادي در مسکو و مينسک به طور همزمان منتشر و با استقبال بي نظيري از سوي خوانندگان و منتقدان ادبي جنگ روبه رو شد.

در همان سال الکسويچ دومين کتاب خويش را با نام «آخرين شاهدان» منتشر ساخت. او در اين کتاب شرايط کودکاني را که تنها بين هفت تا دوازده سال سن داشته اند در شرايط جنگ توصيف مي کند. توصيفات او از جنگ که از منظر چشم اين کودکان بي گناه و معصوم روايت مي گردد بسيار تأثيرگذار است. تلاش اين نويسنده زن براي نمايش و عريان ساختن مسائل جنگ آن هم از نگاه زنان و کودکان فضايي جدي را در ادبيات جنگ به وجود آورده بود. جالب آن که بر اساس کتاب نخست او يک تئاتر مشهور و چندين سلسله فيلم مستند نيز توليد گرديد.

افغانستان موضوع کتاب بعدي او بود. در سال 1989 ميلادي او سومين کتاب خود را که «پسراني از جنس روي» نام داشت منتشر ساخت. کتابي که جنايات ده ساله رژيم شوروي را در افغانستان نمايان مي ساخت و براي ده سال از مردم پنهان شده بود. او براي نگارش اين کتاب چهار سال به مصاحبه با زنان و زخمي هاي جنگ افغانستان پرداخته بود و حتي در شرايط خطرناک جنگ سفري نيز به افغانستان داشت. کتاب مانند يک بمب منفجر شد و باعث بازداشت الکسويچ و معرفي او به دادگاه گرديد. اما در نهايت به دليل فشار نهادهاي مدني و عموم مردم اين پرونده مختومه اعلام گرديد. او در اين کتاب نيز با بهره گيري از زبان قوي و البته موجز خويش داستان هايي کوتاه را از زبان سربازان و شاهدان اين جنگ روايت مي کند. تلاش براي زنده ماندن از سوي مردم و سربازان به بهترين شکل ممکن تصوير شده و به دليل روزنامه نگار بودن نويسنده فضاي مستند و واقعي آن نيز به خوبي حفظ شده است.«مسحور مرگ» کتاب بعدي الکسويچ بود که در سال 1993 ميلادي منتشر شد. او در اين کتاب به سقوط سرزمين اصلي سوسياليزم و تأثيرات آن مي پردازد. نويسنده با روايت خودکشي ناموفق که در نتيجه اين سقوط رخ داده به ارائه روايت ديدگاه خود در اين زمينه مي پردازد. از اين کتاب يک نسخه سينمايي نيز تهيه شده است.کتاب مشهور «آواهاي چرنوبيل» ديگر کتاب معروف اين زن بلاروسي است که در سال 1997 ميلادي منتشر گرديد. کتاب شايد چندان به خود حادثه چرنوبيل توجهي نداشته باشد. اما برخورد و انطباق مردم با واقعيات جديد جهان بيشتر مورد توجه است. نويسنده در اين کتاب اين نکته را مورد تأکيد قرار مي دهد که مردم بايد از چرنوبيل دانشي را کسب کنند که به سود کل بشريت باشد. نويسنده جهان پس از فاجعه چرنوبيل را جهاني متفاوت فرض مي کند. به نظر مي رسد از منظر نويسنده چرنوبيل وحشتناک تر از حوادثي چون گولاگ (اداره کل اردوگاه هاي کار و اصلاح شوروي) و هولوکاست باشد.

الکسويچ براي نگارش اين کتاب با پانصد نفر از آتش نشانان، فيزيکدانان، پزشکان، سياستمداران و شهروندان مصاحبه و حاصل آن را در قالب تصويري تراژيک از تجارب شخصي افراد در اين زمينه ارائه کرد.

الکسويچ به دليل فعاليت هاي اجتماعي و مدني توسط رژيم لوکاشنکو مورد آزار و اذيت قرار گرفت و در نهايت در سال 2000 ميلادي مجبور به ترک بلاروس شد. شهرهاي بين المللي به پناهگاه و محلي براي زندگي او بدل شدند. او در شهرهايي چون پاريس، گوتنبرگ و برلين زندگي کرد و در نهايت نيز در سال 2011 ميلادي به مينسک (پايتخت بلاروس) بازگشت.

آثار و کتب او به 19 زبان دنيا منتشر گرديده و با استقبال عمومي روبه رو شده اند. 21 فيلم مستند و سه نمايشنامه بر اساس کتاب هاي او ساخته شده است.

الکسويچ با بهره بردن از زباني عاطفي و ادبي به روايت تاريخ شفاهي اتحاد جماهير شوروي و دوران پس از سقوط و دغدغه هاي انساني مي پردازد. او با بهره گيري از تخصص روزنامه نگاري و ساعت ها مصاحبه کولاژي قدرتمند از مستندنگاري، ادبيات، تخيل و عاطفه را در هم تنيده و در پيش چشمان مخاطب خويش قرار مي دهد. ارائه تصويري واقعي از فجايع و جنايات بشري در قرن بيستم ويژگي مهم آثار اين نويسنده بلاروسي است. الکسويچ در وب سايت شخصي خويش توضيح داده است که هميشه در جستجوي گونه اي از نوشتن بوده است که بتواند مناسب ترين تصوير از تصور خود از جهان را ارائه نمايد. او توضيح مي دهد که در اين جست وجو به صداي انسان رسيده است. او مي گويد با گفت وگو با افراد در مورد فجايع بزرگ انساني نقاط اشتراکي را يافته که تلاش مي کند با طرح اين نقاط مشترک هشدار دهد.

اين نويسنده با اين که به روايت تاريخ شفاهي مي پردازد اما با استفاده از قدرت تخيل و ذوق ادبي و شعرگونه خويش جذابيت داستاني را نيز به اين واقعيات مي افزايد. الکسويچ نويسنده گزيده کاري است که براي هر کتاب خويش چندين سال زمان صرف مي کند. خود الکسويچ مي گويد که تاريخ نگار حوادث خشک و واقعي نيست بلکه تاريخ نگار احساسات بشري است.الکسويچ راوي ترس ها، توهمات، اميدها، باورها و بي اعتمادي هاي انسان معاصر است. او در آثار خود نگراني خويش را از اين که جوامع انساني آن چه را که بر آن ها گذشته به فراموشي سپرده و دوباره اشتباه کنند به وضوح ابراز مي نمايد. اين نويسنده زن تا کنون برنده جوايز ادبي مهمي چون «جايزه ملي منتقدان آمريکا»، «جايزه ادبي لايپزيک» و جايزه «رمارک» شده است.از الکسويچ تا کنون اثري به زبان فارسي ترجمه و منتشر نشده است. بايد منتظر ماند و ديد آيا اهداي جايزه نوبل ادبيات به او موجب ترجمه آثار او به زبان فارسي از سوي مترجمين ايراني خواهد شد يا خير؟

/انتهای متن/

درج نظر