مراقبت از عشق ساده است فقط …

اگر یادتان باشد در قسمت اول از گزارش مان، با چند مورد از تعامل زن و شوهرانه ای روبرو شدیم که دچار اشکال بود. این بار اشکالات را در گفت وگوی با روانشناس حوزه خانواده بررسی می کنیم برای رسیدن به راه حل ها.

0

اگرهر زن و شوهری بنشیند و لیست تفاوت های بین خودشان را بنویسند، شاید بیشتر از ده مورد تفاوت را می توانند اشاره کنند. اما مهم نیست. مهم این است که بدانیم ما نه تنها در زمان تولد ازنظر سرشت و ژنتیک با هم متفاوت بودیم که بعد از تولد و جایی که نامش محیط بوده و پرورش یافتیم هم بایکدیگر فرق داشته ایم. پس با تفاوت های هم نجنگیم چون نتیجه ی جنگ چیزی جز ویرانی نیست. بهتر این است که  تفاوت های مان را مدیریت کنیم درجهت تعامل بهتر با همدیگر. محمد شاطری، روانشناس حوزه خانواده در همین زمینه صحبت کرده است.

 

 در داستان اول ما با شوهری روبرو بودیم که واضح حرفش را نزده بود و به همین دلیل اختلافاتی را بوجود آورده بود. به نظر شما اگر زن و یا مرد در رابطه شان با هم ، شفاف و «رو» حرف دلش را نزند، چه می شود؟

  • گفتگو یک فرآیند محوری در خانواده است. هرچقدر که گفتگو و تبادل نظر در خانواده کمتر باشد، موفقیت و سلامت و سرانجام نیک آن خانواده پایین می ‌آید. وقتی  زن یا مردی کم ‌صحبت است، یا به جای حرف زدن از قهر و کنایه استفاده می کند، ما یکسری کارهای معمولی را می‌ توانیم توصیه کنیم مثل نوشتن نامه یا گذاشتن قرار روزانه مانند قراری که روی کاغذ یخچال بطور روزانه انتظاراتمان از هم را بنویسیم. یکسری از مشکلات کم‌ حرفی هم به مرور زمان درست می ‌شود. به مرور زن و مرد بهتر می‌ توانند علائق هم را متوجه شوند و تأمین کنند. ولی مسئله مهمتر این است که باید زن و مرد در فرآیند منطقی و هوشمندانه و انتخابگرانه با هم صحبت کنند و همدیگر را به حرف زدن قانع کنند و به همدیگر بگویند که ببین من نمی‌توانم ذهنیات تو را تصور کنم و بخوانم و براساس همان رفتار کنم، ما باید با هم حرف بزنیم.

زن و مرد باید همدیگر را به حرف زدن قانع کنند و به همدیگر بگویند که من نمی‌توانم ذهنیات تو را تصور کنم و بخوانم و براساس همان رفتار کنم، پس ما باید با هم حرف بزنیم.

و اما مبهم‌ بودن آسیب بزرگی به فرد روبروی ما در رابطه وارد می‌کند. وقتی ما در رابطه‌ ای صمیمانه قرار داریم، هم در مقابل درونمان و هم در مقابل آدم روبروی‌ مان مسئولیت داریم. اول در مقابل درونمان که افکاری دارد و احساساتی را تجربه می ‌کند و سعی می‌ کند به نوعی آنها را به ما نشان بدهد که نباید سرکوبش کنیم و یا نادیده ‌اش بگیریم و بعد درمقابل آدم روبروی ‌مان در رابطه ای که به اندازه کافی ممکن است مشکلاتی داشته باشد، لازم نیست رفتار مبهم ما دردهایش را زیادتر کند. همه‌ ی ما به اندازه‌ ی کافی در سختی‌ های زندگی قرار می ‌گیریم و بهتر است خودمان به علت مبهم ‌بودن رنج نکشیم و دیگران را در رنج قرار ندهیم. قرار است رابطه‌ ها محل استراحت و امنیت باشند.

اگر پشت رفتارهای دوگانه و مبهم پنهان شویم، اجازه می‌دهیم که آرام آرام رفتارهایمان، جانِ رابطه را بگیرد. برای آدمها، صحبت ‌کردن و شفاف‌ سازی، مرهم است! وقتی مبهم می‌شویم، در فرد مقابل، خشم و غمی زیاد به وجود می‌آوریم. اول از خودمان و بعد از خودش! به خودش شک می‌کند و نمی‌داند مشکل چیست و در سرزنشی عمیق فرو می ‌رود و احساس می ‌کند دوست ‌داشتنی نیست و از ما خشمگین می ‌شود که چرا واضح صحبت نمی ‌کنیم.  

اگر پشت رفتارهای دوگانه و مبهم پنهان شویم، اجازه می‌دهیم که آرام آرام رفتارهایمان، جانِ رابطه را بگیرد. برای آدمها، صحبت ‌کردن و شفاف‌ سازی، مرهم است.

درمورد داستان دوم، اینکه زنی آنقدر نقش همسری‌اش را بلد نباشد که در ظاهر زندگی جدیدش هنوز علاقه‌اش به برادرش جلوی چشم باشد، ایراد کجاست؟

  • ایراد از خانم است. این خانم باید بداند که بقای رابطه‌ های طولانی ‌مدت در صمیمیت‌ هایی ناپایدار اما تکرارشونده است! صمیمیت عمیق و شفابخش زمانی در رابطه ایجاد می ‌شود که هر دو نفر لحظه ‌ای کوتاه، همدیگر را درک کنند و جهانشان با هم یکی شود. صمیمیت‌ ها شفابخشند. ما احتیاج داریم که صمیمیت را حس کنیم، درک شویم و درک کنیم. یک فرد وقتی وارد زندگی مشترک می‌شود، باید از فضای خانواده‌ی اولش وارد فضای خانواده جدیدش که متشکل از خودش و همسرش است بشود و خانواده جدیدی تشکیل دهد و اولویتش هم خانواده جدیدش باشد. یعنی سعی کند به نقش‌ های خانواده جدید احترام بگذارد. از جمله‌ ی این احترام‌ها این است که اگر قرار باشد عکس کسی را به در و دیوار خانه بگذارد، باید عکس همسرش باشد، مراقب همسرش باشد و از همسرش دلجویی بکند تا اینکه به نقش برادرش اهمیت پررنگی بدهد. قرار نیست علاقه ‌ها و رابطه‌ های قبلی ‌اش را ازبین ببرد ولی باید ظاهر و اولویتش، رابطه زیبایی با همسرش باشد. زن و مرد مسئول برآورده ‌کردن نیازهای همدیگر هستند. تمام رابطه‌ های طولانی‌ مدت و موفق را نگاه کنید، حاصل فراز و نشیب‌ های زیاد هستند.  

 صمیمیت عمیق و شفابخش زمانی در رابطه ایجاد می ‌شود که هر دو نفر لحظه ‌ای کوتاه، همدیگر را درک کنند و جهانشان با هم یکی شود. صمیمیت‌ ها شفابخشند. ما احتیاج داریم که صمیمیت را حس کنیم، درک شویم و درک کنیم.

بقول آقای ‌نادر ابراهیمی در کتاب «یک عاشقانه آرام»، عشق به مراقبت روزانه نیاز دارد، بنظر شما زن و شوهر چطور می‌توانند از رابطه‌ ی خوب ‌شان مراقبت کنند و رابطه‌ ی پایداری داشته باشند؟

  • هر رابطه ی مشترکی نیاز به مراقبت دارد. مراقبت از عشق هم ساده ا‌ست، فقط نیاز دارد به اینکه خواسته ‌های همدیگر را فراموش نکنیم، نیازهای همدیگر را تأمین کنیم. فراموش نکنیم که باید همدیگر را خوشحال کنیم. یعنی همواره تأمین نیازهای همسرمان یکی از دغدغه‌ های‌ ما باشد. اینکه چه چیزی همسرمان را خوشحال می‌کند، همواره یکی از سوال ‌های ذهنی ما در هر لحظه باشد. برای ما مهم باشد که برای طرف مقابل ‌مان چه چیزی اهمیت دارد. جشن‌ ها، سالگردها و تولد را فراموش نکنیم.

یک فرد وقتی وارد زندگی مشترک می‌شود، باید از فضای خانواده‌ ی اولش وارد فضای خانواده جدیدش که متشکل از خودش و همسرش است بشود و خانواده جدیدی تشکیل دهد و اولویتش هم خانواده جدیدش باشد.

در این مراسم‌ هم به طرف ‌مان رسیدگی کنیم. منتها یک نکته ‌ای وجود دارد این است که درمورد گرم ‌بودن عشق نباید افراط و تفریط صورت بگیرد. بعضی از زن و شوهرها فکر می ‌کنند همانطور که دوران نامزدی و عقدشان گرم بوده، باید همان رابطه در طول زندگی زناشویی هم ادامه پیدا کند. این باید منطقی تبیین شود که نه، چنین چیزی ممکن نیست. نمی‌شود که زن و شوهر دقیقا مثل دوران گرم نامزدی و اول ازدواج که تمام توجه‌ شان این بوده که طرف ‌شان چطوری خوشحال بشود، در ادامه زندگی هم همانطور بمانند. باید دقت کنیم که وقتی سالها از زندگی می‌گذرد، طبیعتا رابطه معمولی می‌ شود و شور و هیجان اولیه می‌خوابد ولی قرار نیست علاقه ازبین برود، فقط معقول می‌شود. من همیشه این مثال را می زنم که اگر زن و شوهر بخواهند همه چیز را مثل دوران اول زندگی ‌شان درنظر بگیرند و همان داغی رابطه اول زندگی را داشته باشند، اصلا دچار بیماری می‌ شوند و می ‌میرند. سرد نشوید اما داغ هم نمانید!

عوامل مختلفی هم باعث سردی می‌شود مانند بی‌توجهی یکی از زوجین به دیگری، نیازها و خواسته‌های او. علت دیگر هم عدم محبت کافی است  به طرف مقابل. علت دیگر هم انتقادناپذیری زوجین است، فرض کنید یکی از زوجین چندین مرتبه مطلبی را به همسرش بگوید اما همسرش ترتیب اثر ندهد یا حتی عکس‌العمل منفی نشان دهد. مثلا خانمی از همسرش می ‌خواهد که در خانه فلان تیپ را داشته باشد، که با مخالفتش روبرو می‌ شود، که ما به آن می‌ گوییم «درماندگی آموخته‌شده» که یاد می ‌گیرد تلاش‌هایش در این رابطه به جایی نمی ‌رسد یا نمی ‌تواند رابطه را بهتر بکند. هر چقدر هم که تلاش کند و منطقی رفتار کند، هرچقدر هم زور بزند به بهبود رابطه نمی ‌رسد. پس اگر زورش برسد که می‌زند زیر میز و رابطه را قطع   و کار به طلاق واقعی می ‌رسد. و یا بهردلیلی که در رابطه می‌ ماند، به سردی می‌ رسد که سردی رابطه به اتفاق‌های منفی ‌تری مانند خیانت هم منجر می ‌شود. همین نمونه را برای داستان بعدی هم درنظر بگیرید که زنی به خانواده‌ ی همسرش حساس است و کوچکترین برخوردهای آنها را بعدا به سر شوهرش می‌زند و همیشه بعد از رفتن خانواده ‌ی همسرش وارد بحث ‌های بی‌ نتیجه و تنش‌ زا می‌شود. این وسط تلاش‌ های مرد هم بی ‌نتیجه می ‌ماند.

آیا اینکه زن یا شوهر در زندگی مشترک، گاهی بشدت دلشان برای دوران مجردی ‌و تجربه‌ های مجردی ‌شان تنگ می شود، نشان از نارضایتی از زندگی مشترک و مشکل در زندگی‌ ست یا امر طبیعی در روابط محسوب می شود؟

  • ما می‌ گوییم زندگی متعادل و سالم زندگی ‌ایست که رابطه زن و شوهر در آن، درصدی از رابطه تکی با خانواده و رفقا را داشته باشد. قرار نیست که زن و شوهر که ازدواج می ‌کنند، مرد دیگر به تنهایی به خانه پدر و مادرش نرود. یا زن همیشه بهمراه شوهرش به خانواده‌اش سر بزند. ما توصیه می‌ کنیم که اگر ماهی چهاردفعه بهمراه همسرت به پدر و مادرت سر می ‌زنی، برنامه ‌ای هم بگذار و برخی اوقات تنهایی به آنها سر بزن. رابطه مشترکی درست است که بصورت تک هم تعریف شود، قرار نیست رابطه ‌ای حذف شود. درمورد دوستان هم همینطور است، در کنار برخی از روابط دوستانه که بصورت خانوادگی‌ ست، اشکالی ندارد که برخی از روابط سالم مجردی را هم داشته باشیم. این اتفاقا باعث می‌شود که زن و شوهر احساس محدود بودن بعد از ازدواج را نداشته باشند. اما مهمترین چیزی که وجود دارد، رفتار بالغانه‌ است. مثلا اگر مردی بخواهد تمام آخر هفته ‌هایش را با دوستانش به جنگل و تفریح و شکار برود، خارج از چارچوب می ‌شود. اما اگر یکی از آخر هفته‌ های در ماه را به دوستان دوران مجردی ‌اش اختصاص دهد خوب است یا خانمی که ماهی یکی دو بار را با دوستانش بیرون می‌رود یا دورهمی زنانه دارد اتفاقا خیلی باعث شادی بیشتر در روابط بین خود زن و شوهر می‌شود.

همواره تأمین نیازهای همسرمان یکی از دغدغه‌ های‌ ما باشد. اینکه چه چیزی همسرمان را خوشحال می‌کند، همواره یکی از سوال ‌های ذهنی ما در هر لحظه باشد. برای ما مهم باشد که برای طرف مقابل ‌مان چه چیزی اهمیت دارد.

رضایت از این نوع رابطه ها، ناشی از نارضایتی از زندگی مشترک نیست ولی اگر به رابطه و دوستی‌ های دوران مجردی پناه ببرند و از رابطه متأهلانه فراری باشند، تحلیلش جدا و خارج از تعادل است.

درمورد بقیه ی داستان‌ها هم می ‌توانم اینطور بگویم که هر مشکلی که در زندگی پیش می ‌آید ناشی از «روابط »است. یعنی وقتی که یک نفر تبدیل به دو نفر می ‌شود، یک سیستم تشکیل می‌ دهد که در این سیستم، هروقت که اختلالی بوجود می ‌آید، ناشی از دو طرف است، نه یک طرف. جایی از این چرخه اشکال پیدا کرده است. اگر بطور مثال زن یا مردی در زندگی مجردی فردی شاد و سرزنده بود اما بعد از ازدواج تبدیل به فردی ساکت شد، مطمئنا جایی در زندگی مشترک از طرف همسرش بی توجهی یا سرزنش شنیده است. یا خانمی که برای دریافت همدلی، مشکلی که با خواهرش دارد را با همسرش درمیان گذاشته اما بعدا همان آقا آن مشکل را برعلیه همسرش استفاده کند و تحقیرش کند، اینها رفتارهایی ست که فرد از سیستم خانواده دریافت می‌کند و بر همان اساس بقیه رفتارهایش را شکل می‌دهد.  سعی کنیم افراد را در روابط ‌مان خفه نکنیم. مدام رفتارهای خودتان را ببینید و ببینید آیا رفتاری در شما هست که نیاز به تغییر، تعدیل و یا تأکید داشته باشد.

 

 /انتهای متن/

درج نظر