لیلی و مجنون افسانه ای است عربی ؟

لیلی و مجنون نام  سومین مثنوی از مجموعه مثنوی‌های معروف به “خمسه نظامی” است که به اعتقاد بسیاری محققان بن‌مایه‌های آن برگرفته از اشعار و افسانه‌های فولکلور در زبان عربی است که توسط نظامی ایرانی‌سازی شده است.

0

فاطمه قاسم آبادی/

 

بیشتر محققان اعتقاد دارند که بن‌مایه‌های پراکنده داستان لیلی و مجنون  برگرفته از اشعار و افسانه‌های فولکلور در زبان عربی است که توسط نظامی ایرانی‌سازی شده است. کراچکوفسکی برای شخصیت مجنون، هویت واقعی قائل است و او را یکی از اهالی عربستان در اواخر سده اول هجری می‌داند؛ ولی طه حسین تردید جدی به واقعی بودن شخصیت مجنون وارد می‌کند.

یان ریپکا افسانه لیلی و مجنون را به تمدن بابل باستان منسوب می‌داند.

 

داستان چه بود؟

لیلی دختری زیبا از قبیله عامریان بود و مجنون پسری زیبا از دیار عرب . نام اصلی او قیس بود و بعد از آشنایی با لیلی او را مجنون یعنی دیوانه خواندند؛ چرا که او از زمانی که دل در گرو عشق لیلی نهاد دیوانه وار دور کوه نجد که قبیله لیلی در آنجا بود طواف می کرد…

قیس با لیلی در راه مکتب آشنا شد و این دو شیفته یکدیگر شدند. ابتدا عشق شان مخفی بود اما از آنجا که قصه دل را نمی توان مخفی نگاه داشت، رسوای عالم شدند و قصه دلدادگی آن دو به همه جا رسید.

 

عشق و جنون

کار به جایی رسید که قيس با ظاهري آشفته و پريشان، در كوچه و بازار، اشك ريزان در وصف زيبايي هاي ليلي شعر مي سرود؛ آن چنان كه به عنوان یک مجنون قصه اش بر سر زبان ها مي افتد .

تنها دل خوشي او اين است كه شب ها پنهاني به محل زندگي ليلي برود و بوسه اي بر در ديوار آن جا بزند و برگردد.

 

چاره ای برای رهایی

پدر و خويشاوندان مجنون هرچه نصيحتش مي كنند كه از اين رسوايي دست بردارد، فايده اي نمي بخشد . بالاخره پدر قيس تصميم مي گيرد به خواستگاري ليلي برود. در قبيله ي ليلي پدر و اقوام او ، بزرگان بني عامر را با احترام مي پذيرند اما وقتي سخن از خواستگاري ليلي براي قيس مي شود، پدر ليلي مي گويد: وصلت ديوانه اي با خاندان ما پذيرفته نيست؛ چون حيثيت و آبروي ما را در ميان قبائل عرب بر باد مي دهد و تا قيس اصلاح نشود و راه و رسم عاقلان را در پيش نگيرد، او را به دامادي نمي پذيرم!

در حقیقت پدر لیلی مردی بود مشهور و ثروتمند و حاضر نبود دخترک زیبای خود را به فرد بی سر و پایی چون قیس دهد که تنها سرمایه اش یک دل عاشق بودو بس. به خاطر همین دیوانگیِ قیس مجنون را بهانه ای کرد برای اینکه این ازدواج سر نگیرد.

پدر و خويشان مجنون نااميد برمي گردند و او را پند مي دهند كه از عشق اين دختر صرف نظر كن زيرا كه دختران زيباروي بسياري در قبيله ي بني عامر يا قبائل ديگر هستند كه حاضرند همسري تو را بپذيرند . اما مجنون آشفته تر از پيش سر به بيابان مي گذارد و با جانوران و درندگان همدم مي شود.

 

زیارت کعبه برای رهایی از عشق

پدر مجنون به توصيه ي مردم پسرش را براي زيارت به كعبه مي برد و از او مي خواهد كه دعا كند تا خدا او را از اين عشق شوم رهايي دهد و شفا بخشد . اما مجنون حلقه ي خانه ي خدا را در دست مي گيرد و از پروردگار مي خواهد كه لحظه به لحظه، عشق ليلي را در دل او بيفزايد تا حدي كه حتي اگر او زنده نباشد عشقش باقي بماند و آن قدر براي ليلي دعا مي كند ؛ كه پدرش درمي يابد اين درد درمان پذير نيست و مأيوس برمي گردد.

آندم که جمال کعبه دریافت                دریافتن مراد بشتافت

بگرفت به رفق دست فرزند               در سایه کعبه داشت یکچند

گفت ای پسر این نه جای بازیست        بشتاب که جای چاره سازیست

در حلقه کعبه کن دست                     کز حلقه غم بدو توان رست

گو یارب از این گزاف کاری              توفیق دهم به رستگاری

رحمت کن و در پناهم آور                 زین شیفتگی به راهم آور

دریاب که مبتلای عشقم                    و آزاد کن از بلای عشقم

مجنون چو حدیث عشق بشنید              اول بگریست پس بخندید

از جای چو مار حلقه برجست             در حلقه زلف کعبه زد دست

می‌گفت گرفته حلقه در بر                کامروز منم چو حلقه بر در

در حلقه عشق جان فروشم                بی‌حلقه او مباد گوشم

گویند ز عشق کن جدائی                  کاینست طریق آشنائی

من قوت ز عشق می‌پذیرم               گر میرد عشق من بمیرم

پرورده عشق شد سرشتم               جز عشق مباد سرنوشتم…

/انتهای متن/

درج نظر