“قصر” دنیای تمام نشدنی تبعیض و بی عدالتی

رمان “قصر” که بزرگترین رمان فرانتس کافکا هم از نظر حجم و هم از نظر اعتبار به شمار می‌آید، تصویریست از دنیای مدرن و سنتی و اختلاف طبقاتی در آن که با لحنی غیر معمول و بسیار نو بیان شده است.

1

فاطمه قاسم آبادی/

“قصر” نام کتابی ادبی است ازفرانتس کافکا، نویسندهٔ اهل چکسلواکی که یکی از آثار ادبی برجستهٔ جهان است. این رمان هم از نظر حجم و هم از نظر اعتبار بزرگترین کار فرانتس کافکا به شمار می‌آید. این رمان که مثل سایر آثار کافکا به زبان آلمانی نوشته شده است، رمانی است ناتمام که مرگ زودهنگام او در چهل و یک سالگی (۱۹۲۴) به او این فرصت را نداد تا آن را به پایان برساند.

 

داستان کتاب

آقای ” ک. “ هنگام شب وارد روستایی می شود وبه مهمانخانه ای می رود تا شب را استراحت کند، اما به او چنین اجازه ای نمی دهند و می گویند در مجاور این دهکده قصر بسیار بزرگی قرار دارد که همه کارها را هدایت می کند و آقای ک. برای ماندن در دهکده به اجازه قصر نیاز دارد . او عنوان می کند که مسافر است و به درخواست خود قصر روانه این ده شده است .

در تماسی تلفنی ، قصر ادعای اقای ک. را قبول می کند و او شب را در مهمانخانه می گذراند.

از فردا صبح آقای ک. قصد دارد تا به نوعی به قصر برود و با شرح وظایفش آشنا شود. در ابتدا همه به او می خندند و می گویند دستیابی به قصر غیر ممکن است اما ک پشتکار زیادی دارد .

او تلاش می کند و تلاش می کند و در این راه با افراد زیادی وارد صحبت می شود و شایعات و افسانه های زیادی در مورد قصر می شنود و در این بین نه می تواند به قصر دست یابد نه به کارکنان عالی رتبه آن…

ک. در روز دوم گرفتار عشق و عشوهٔ فریدا – دختری که در “مهمانخانهٔ آقایان” کار می کند، می‌شود و قرار می‌شود که با هم ازدواج کنند.

از اینجا به بعد، تک تک فصل‌های رمان این سو و آن سو رفتن‌ها و دویدن‌ها و بحث کردن‌های ک. است تا با اهالی دهکده، برخی آقایان یا سران قصر تا از روزنه‌ای به قصر وارد شود.

ک. یکسره تلاش می‌کند با هر واسطه‌ای شده پیام خود را به “کلام” برساند یا از او قرار ملاقات بگیرد و یا سر راهش بایستد تا بتواند به نوعی خود را به قصر و سران اصلی آن برساند و یا حتی خود را بر آنها تحمیل کند.

مردم دهکده هر چه به او می‌گویند که ادعای او مبنی بر ملاقات با “کلام” یا ورود به قصر بی اساس و نشدنی است به گوشش نمی‌رود و با منطق و اندیشهٔ او که بسیار با نگاه و منطق اهالی دهکده تفاوت دارد، جور در نمی‌آید.

در چندین فصل هر بار یک نفر می‌خواهد ک. را با دهکده، مردمش، تاریخچه اش، قصر، بزرگان آن، و … آشنا کند و ک. مدام با آنها مشاجره و اختلاف دارد و به نظرش بسیاری از چیزهایی که آنها می‌گویند و می‌اندیشند به کلی نادرست و بی منطق است.

درنهایت می‌بینیم که گویی خود ک. هم مثل مردم دهکده شده و دارد همان باورها را نسبت به قصر و آقایانش پیدا می‌کند…

 

تصویری از تبعیض در دنیای سنتی و مدرن

“قصر” در شکل کنونی اش در ۲۰ فصل نگارش یافته‌است که فصل پایانی همان فصل ناتمام مانده است؛ از روی نشانه‌هایی می‌توان حدس زد که احتمالا همان فصل بیستم می‌بایست آخرین فصل باشد و رمان بعد از آن چندان ادامه نمی‌یافته است.

در رمان قصر تصویر دنیای مدرن و سنتی و اختلاف طبقاتی آن با لحنی غیر معمول و بسیار نو بیان شده است. در این رمان نویسنده سعی کرده است تا این تفاوت را کاملا از دیدگاه خود بیان کند.

 

مثل همیشه آقای ک.

آقای ک. در رمان های کافکا به نوعی خودش محسوب می شود، که هر بار به شکلی و نوعی در یکی از مخمصه های فانتزی و در عین حال واقعی این دنیا گیر کرده است . کافکا همیشه از ک. به عنوان قهرمانی بی سرمایه و پشتوانه یاد می کند که هرگز نمی تواند در مسیر تفکرات و تعصبات این دنیا بایستد.

آقای ک. در واقع نماد تمام انسان هایی است که به نوعی متفاوت از دیگران فکر می کنند و می خواهند در مقابل سیستم های سنتی و قدیمی ایستادگی کنند ولی هرگز موفق نمی شوند.

نکته : جالب است بدانید که می گویند کافکا بدون دیدن دوران هیتلر و استالین در حقیقت فضای زندگی در دوره آنها را به تصویر کشیده است و انگار این فضای اختناق آور هیچ ربطی به دوره ای خاص ندارد بلکه در تاریخ با وجود ظلم و نا برابری تکرار می شود.

 

نظرات منتقدین بزرگ در مورد قصر

برخی رمان قصر را انتقادی از دیوان سالاری می‌دانند.

برخی آن را دینی – الهی تعبیر می‌کنند و قصر را محکمهٔ اسرارآمیز الهی (مقام قدسی) می‌دانند.

برخی دیگر از دیدی روانکاوانه آن را ناتوانی ارتباط برقرار کردن کافکا با پدرش (قدرت) می‌دانند.

برخی آن را برآمده از رابطهٔ کافکا با میلنا ( نامزدش ) و برهم خوردن آن می بینند.

برخی دیگر آن را دروغ و تحمیل یک فرد یا نهاد بر یک جمع یا نهادی دیگر می‌دانند (تحمیل واقعیت دروغین بر حقیقت).

 

 قسمت های زیبایی از کتاب

 ” ک. نیمه پرسنده گفت :” با آن دستهای ظریف” . خودش نمی دانست که این را تنها برای خوشامدش گفت یا مقهور چیزی در وجود او شد . دستهای ملینا مسلما کوچک و ظریف بود ولی همچنین می شد آنها را ضعیف و بی اراده خواند.”

 ” مخالفتی که آدم تو دنیا به آن برمی خورد بزرگ است و هر چه آدم جویای هدفی برتر باشد ، این مخالفت بزرگتر می شود.”

” البته که من بی خبرم ، این حقیقتی استوار است و حقیقتی غم انگیز برای من است ، اما دست کم مزیت بی خبری را که جرات بیشتر است به من می دهد”

 ” من رویای قبری را می بینم عمیق و باریک ، جایی که می توانیم چنان یکدیگر را در آغوش بگیریم که انگار با گیره به هم وصلمان کرده اند.”

” مردم همیشه آماده اند تا دفعه بعد دوباره گول بخورند .”

“توضیح نباید یک باره بیاید  و نباید با بدترین نکته شروع شود.”

/انتهای متن/

 

 

 

نمایش نظرات (1)