فرود و جریره، قربانیان سیاست

زندگی جریره همسر اول سیاوش، به دلیل اینکه دختر پادشاه نبود و پسرش نایب السلطنه به حساب نیامد، با پایان دردناکی همراه شد. او و فرود پسرش قربانیان غرور و بی رحمی سرداران سپاه کیخسرو شدند.

0

فاطمه قاسم آبادی/

در زندگی سیاوش اولین زنی که نقش همسری را بر عهده می گیرد جریره است . این زن که مدت بسیار کوتاهی را با شوهر خود سپری می کند به نوعی قربانی سیاست بازی های پدر و پسر خوانده اش کیخسرو می شود.

 

جریره کیست؟

جریره، اولین همسر سیاوش و دختر پیران ویسه است. بعد از اینکه سیاوش به توران می رود، پیران به او توصیه می کند که برای دوری از تنهایی ازدواج کند.

او در مورد تنهایی و بی کسی سیاوش در توران اینطور می گوید:

برادر نداري نه خواهر نه زن

چو شاخ گلي در كنار چمن

يكي زن نگه كن سزاوار خويش

از ايران منه درد و تيمار پيش

پس از مرگ كاووس ايران تُراست

همان تاج و تخت دليران تُراست

پیران ویسه سیاووش را دوست دارد و می داند که پس از کیکاووس او شاه ایران است. با وجود این شخصیت عزیز، پاکدامن و دوست داشتنی از شخصی خردمند و زیرک مثل پیران ویسه بعید نیست که دختر خود را به سیاوش پیشنهاد دهد، او دخترش را این چونین وصف می کند:

یكی دختری هست آراسته

چو ماه درخشنده با خواسته

نخواهد كسی را كه آن رای نیست

به جز چهر شاهش دلارای نیست

سیاووش این پیشنهاد را قبول و پس از دیدار، جریره از این انتخاب خشنود می شود.

پس از این دیگر نشانی از جریره نمی بینیم تا زمان به دنیا آمد ” فرود” پسر اول سیاووش. در واقع پس از اینکه فرنگیس وارد داستان می شود دیگر جریره را نمی بینیم تا زمانی که سیاووش به ناحق کشته می شود.

 

به بهانه ی انتقام پدر

بعد از اینکه کیخسرو به ایران می آید و بر تخت می نشیند  فرود در مرز ميان ايران و توران (در ناحيۀ كلات و چرم) كه اكنون نيز اين نواحي به همين نام ها و در ميان كوههاي شمال مشهد (هزار مسجد) موجود مي باشند، جاي مي گيرد و گويا منتظر دعوت است. ولي كيخسرو ترجيح مي دهد فرود همانجا بماند. کیخسرو بعد از اینکه به عنوان پادشاه ایران قدرت را تماما در دست می گیرد. انتقام پدر را بهانه می کند تا به توران و افراسیاب حمله کند.

وقتي براي كينخواهي پدرش لشكر گسيل مي كند به توس سپهسالار که می داند فرد لجوجی است، مي گويد: به برادرم كاري نداشته باش و كلات را دور بزن و وارد بيابان تركمنستان شو. توس به ظاهر تبعيت مي كند ولي وقتي سر دو راهي مي رسد مي گويد:

همان به، كه سوي كلات و چرم / برانيم با سيم و زرّ و درم

بسازيم منزل بدان جايگاه / به آسايش آرند راي اين سپاه

 

فرود هم خونخواه پدرش است

از آن سو فرود خودش را آماده كرده كه همه ی دارايي خود را در اختيار لشكر ايران قرار دهد و خود، براي كينخواهي پدر به لشكر برادرش بپيوندد. با مشاورش تخوار كه همه ی لشكريان ايران را مي شناسد در گردنه ی كوه به ديدباني مي ايستند و هشتاد دختر كه در قلعه ی فرود بودند بر بام قلعه مي روند و از آنجا به نظاره مي نشينند.

 توس از دور مي بيند كه دو تن گستاخ بر سر راه لشكر ايران سبز شده اند و فرمان قتلشان را صادر مي كند. بهرام براي اجراي فرمان مي شتابد. ولي فرود را مي شناسد و در حالي كه يك گرز فيروزه با دستۀ زرّين از فرود هديه گرفته به نزد توس مي شتابد تا از تمايل فرود براي ميزباني لشكر ايران و آنگاه همراه شدن وي نويد برد.

 

نفرت توس از فرود

 توس، بهرام را به خاطر گرفتن هدیه از فرود، متهم به سازش و نافرماني مي كند. چون ساير ايرانيان از جنگ با پسر سياوش روي برمي گردانند او دامادش ريونيز و پس از آن پسرش زرسپ را براي اجراي فرمان مي فرستد كه فرود هر دو تن را با تير مي زند، زيرا بهرام او را از پيش آگاه کرده است كه اگر كسي جز من، به سوي تو آمد بر جان خويش بيمناك باش.

توس داغ ديده خود براي كينخواهي مي رود. تخوار به فرود مي گويد اگر سپهسالار را با تير بزني به كينخواهي پدرت خلل وارد شده و برادرت نااميد مي شود و يقين بدان همۀ لشكر ايران بر تو خواهند تاخت. پس در دژ خود برو و بيهوده جنگ مكن. در اينجا فردوسي تخوار را مقصّر مي داند كه اين حرف را از اوّل به فرود نزده و او را تشويق كرده كه دو تن قبلي را بكشد:

 

سخن هر چه بايست از پيش گفت / نگفت و همي داشت اندر نهفت

ز بي مايه دستور ناكاردان / ورا جنگ سود آمد و جان زيان

 

جنگ بی سبب

فرود كه ديگر آتش جنگ را افروخته است از دختراني كه بر بام قصر تماشاگر هستند شرمش مي آيد و عقب نشيني را مغاير دلاوري مي بيند. پس اسب را نشانه مي گيرد و توس كه در شأن خود نمي داند پياده بر فرود بتازد به سوي لشكر ايران باز مي گردد.

 آنگاه هشتاد دختر فرياد استهزاء برمي دارند كه اين چه سپهسالاري است كه از يك تيرانداز روي برتافت! گيو مانند هميشه وظيفۀ خود مي داند كه اشتباه و ندانم كاري توس را كه به تحقير شدن وي و دشمني با پسر سياوش منجر شده است جبران كند.

پس زره سياوش را مي پوشد و بر اسب نشسته براي مذاكره با فرود مي شتابد. امّا فرود به او مجال نمي دهد و اسب وي را نيز با تير مي زند. گيو هم پيشروي پياده را مصلحت نمي بيند و باز مي گردد. بار ديگر فرياد استهزاء دختران بلند می شود.

 بيژن (پسر گيو) از پدر به شدّت خشمگين مي شود و بر پدر مي تازد كه چرا گذاشتي دشمن پشت تو را ببيند. گيو با تازيانه بر سرش مي زند. امّا بادي كه در سر بيژن افتاده فرو نمي نشيند و سوگند ياد مي كند كه من انتقام زرسپ (پسر توس) را از اين ترك بچّه خواهم گرفت.

 

خونخواهان پدر ، پسر را می کشند

بامداد فردا جوشن و نيزه ی ايرانيان بر جاي جاي كوه برق مي زند. فرود كمر مي بندد و با خفتان بر تن و كمان كياني به دست، همراه با دليران ترك از دژ خارج مي شود.

بيژن از پيش و رهّام از پس او مي تازند. فرود مي خواهد بر سر بيژن ضربه بزند كه رهّام پيش دستي مي كند و با يك ضربت بازوي او را مي شكند. آنگاه بيژن ضربه اي كاري بر سر او وارد مي نمايد. فرود با بازوي شكسته به درون دژ مي تازد و بر تخت افتاده ، جان مي كند.

در همين حال سفارش هاي لازم را به مادر و دختران مي كند. ساعتي بعد فرود بر تخت جان داده، جريره مادر او شكم همۀ اسبان را دريده و قلعه را به آتش كشيده است.

 

جریره خودکشی می کند

پس از آنكه فرود، در نتيجه كج‌انديشي‌هاي توس، با نيزه رُهام كشته مي‌شود، جريره نيز از شدت خشم و نااميدي به‌ گونه‌اي رقت‌بار به زندگي خود پايان مي‌دهد.

هشتاد دختر از بام دژ خود را به زير افكندند تا جز جسد سرد خود چيزي نصيب ايرانيان نكنند. جريره بطن خود را مي شكافد و پسرش را در آغوش مي گيرد. انگار مي خواهد او را در خود فرو برد و دوباره بزايدش.

بيامد به بالين فرخ فرود

يكي دشنه با او چو آب كبود

دو رخ را به روي پسر برنهاد

شكم بردريد و برش جان بداد

 

دردناک ترین مرگ

چنانكه از فضاي حُزن‌آميز كلام فردوسي برمي‌آيد، اين نوع مرگ (خودکشی) بدترين مرگي است كه انسان مي‌تواند تجربه كند.

در دوران پهلواني شاهنامه، جريره تنها كسي است كه خودكشي مي‌كند و اين انتخاب تلخ نشانه ی عصيان بر همه ی تلخي‌ها و ناملايماتي است كه بر او گذشته است:

«خودكشي جريره به مثابه نوعي اعتراض سهمگين به مناسبات موجود نظام اجتماعي و به تمامي گزندهاي زندگي يك زن و تنهايي‌هاي بي‌امانش مي‌تواند به‌حساب آيد.»

حضور جريره را در روايت فردوسي مي‌توان تنها در ازدواج با سياوش، به دنيا آوردن فرود و مرگ خودخواسته ‌اش ديد. پدرش با توجه به انديشه‌هاي سياسي كه در سر دارد، او را براي ازدواجي مقدر آماده مي‌كند.

سياوش مي‌توانست همسر دلخواه او باشد، اما حضورش در زندگي جريره آن ‌قدر كوتاه است كه مي‌توان گفت در واقع هيچ‌گاه براي او وجود نداشته است.

جريره با از دست دادن سياوش، تمامي آمال خود را در وجود فرود مي ‌ريزد، اما او نيز همچون پدر نمي‌تواند خلأ روحي مادر را پر كند زيرا در نتيجه اشتباهي ناخواسته، به مرگي فاجعه‌آميز دچار مي‌گردد.

 

مرگ جریره بر گردن کیست؟

به نظر مي رسد كه برخلاف ظاهر اين داستان، كيخسرو، به فرود به چشم يك رقيب سرسخت مي نگريسته‎؛ كسي كه پور ارشد سياوش بوده و مسلما نسبت به تصدي مسند قدرت، اگر بيش تر از كيخسرو سزاوار نباشد، كم تر از او هم نبوده است؛ از اين رو كيخسرو كه از جانب فرود، احساس خطر مي كرده، با طراحي دسيسه اي در پشت پرده با رجال حكومتي، در پي نابودي برادر خود برآمده است.

او به بهانه انتقام از افراسياب، سپاهي را به سپه سالاري توس، روانه مقر فرود مي كند تا بزرگ ترين رقيبش در سلطنت را از ميان بردارد. سپس براي فريب اذهان عمومي، چندي توس را در بند مي كند و بعد او را آزاد مي گرداند و به اين ترتيب، موفق مي شود بدون برانگيختن كوچك ترين سوء ظني، بزرگ ترين رقيبش در سلطنت را از ميان بردارد.

اگر خلاف این ماجرا صادق بود اجازه می داد فرود به ایران بیاید، نه اینکه او را در جایی بین مرز ایران و توران نگه دارد.

 

قربانی تقدیر

دوران زندگي جريره، با همه شايستگي‌هايش، يك تراژدي پيوسته است زيرا اين زن، به ‌رغم نيروي اراده و خردورزي ‌اش، از همان آغاز قرباني تقدير است و همسر و فرزند خود را يكي پس از ديگري از دست مي‌دهد.

در واقع، جريره قبل از اقدام به خودكشي هم به‌ نوعي در فضاي شاهنامه مُرده است زيرا پدر، همسر، فرزند و حتي جامعه مرد محور اطرافش او را از دست داده‌اند. حضور او در زندگي سياوش آنقدر فرعي و كوتاه است كه در هيچ منبعي جز شاهنامه فردوسي نيامده است.

/انتهای متن/

 

 

درج نظر