صبرت، امان حوصله ها را ببرده است

و این بار در حسینیه شعر احمد علوی می نشینیم و غمواره عمه سادات را می گیریم

0

 زینب که باشی می نشینی و راه صبر پیش می گیری

زینب که باشی تمام عالم  را عمه می شوی

زینب که باشی ، زینت پدر می شوی و قوت قلب مادر

زینبی شدن کار ما نیست

زینبی شدن یک دنیا شعور می خواهد یک دنیا ملکوت و جرعه جرعه معنویت

زینب که باشی ، تمام دنیا با تمام سختی اش ما رایت الا جمیلا می بینی

زینبی بودن سخت

و چه راههای نرفته ای باقیست تا من و تو ذره ای تنها ذره ای زینبی شویم،

زینب که باشی یعنی او یک طرف و تمامی خواهران دنیا یک طرف ،

خواهری کردن ، دختری کردن و همسری کردن از دستان پر زینب کبری بیاموزیم که به حق عقیله بنی هاشم بود و یکتا پرستار دشت نینوا

و این بار در حسینیه شعر احمد علوی می نشینیم و غمواره عمه سادات را می گیریم

این زن که از برابر طوفان گذشته بود

عمرش کنار حضرت باران گذشته بود

صبرش امان حوصله ها را بریده بود

وقتی که از حوالی میدان گذشته بود

باران اشک بود و عطش شعله می کشید

آب از سر تمام بیابان گذشته بود

آتش، گرفته بود و سر از پا نمی شناخت

از خیمه های بی سر و سامان گذشته بود…

اما هنوز آتش در را به یاد داشت

آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود

می دید آیه آیه ی آن زیر دست و پاست

کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود

یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت

عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود

زینب هزاربار خودش هم شهید شد

از بس که از کنار شهیدان گذشته بود

بر صفحه های سرخ مقاتل نوشته اند

این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود

 /انتهای متن/

درج نظر