سیانور، وقتی زنان قربانیِ تشکیلات سازمانی می شوند

“سیانور” دومین فیلم بلند سینمایی “بهروز شعیبی کاری با ارزش و خوب از این فیلمساز جوان است که توانسته مقطعی از تاریخ سیاسی کشور را با محوریت گروه‎های سیاسی و استفاده آنها از زنان در تشکیلات سیاسی نشان دهد.

0

نفیسه ترابنده/

“سیانور” عنوان دومین فیلم بلند سینمایی “بهروز شعیبی”به نویسندگی” مسعود احمدیان” و تهیه کنندگی”سید محمود رضوی” است که ضمن بیان گوشه‎ای از وقایع سیاسی کشور داستانی عاشقانه را روایت می‎کند.

داستان فیلم
“سیانور” داستان سازمان مجاهدین خلق است؛ از بدو تشکیل با اهداف اولیه سازمان تا شکل گیری اختلافات درونی، خودزنی گروهی ، تصفیه های خونین و در نهایت برگشت گروه از اسلام و تبدیل شدن به یک گروه مارکسیست.
سیانور در بیان حقیقت سازمان مجاهدین خلق، راوی زندگی‎های درون سازمانی و ازدواج‎های تشکیلاتی این گروه است. در فیلم ما شاهد دو شخصیت زن به نام‎های “هما”(هانیه توسلی) و “لیلا”( بهنوش طباطبایی) هستیم، زنانی که چریک بودن را مقدم بر عواطف و احساسات زنانه می دانند.
در اولین سکانس فیلم” هما” از باجه تلفن عمومی با یک خبرگزاری خارجی تماس گرفته و ضمن معرفی خود به عنوان سخنگوی سازمان مجاهدین خلق اعلام می کند که این سازمان مسئولیت ترور مستشاران آمریکایی را بر عهده می گیرد. هما سپس همراه با رفقای حزبی خود، به اتومبیل حامل مستشاران امریکایی حمله می کند. وحید( حامد کمیلی) و دوستانش مستشاران را به قتل می‎رسانند و هما راننده اتومبیل را که فردی ایرانی است پیاده کرده، در طول ترور روی او اسلحه می‎کشد و بعد از کشته شدن آمریکایی‎ها او را آزاد می‎کند.
وحید توسط افراد به منش( مهدی هاشمی)- مأمور ساواک- دستگیر شده و افراد گروه را لو می دهد. مأموران ساواک به خانه تیمی حمله می کنند و هما و لیلا از آنجا فرار می کنند. با فرار هما از خانه تیمی داستان به سمت زندگی خانوادگی او پیش می رود. هما که جایی برای پنهان شدن ندارد به خانه امیر فخرا- عشق سابق خود- پناه می برد. هما که تیر خورده است از امیر می خواهد که گلوله را از بدنش بیرون آورد. هما مستاصل به امیر می گوید:« مجبور شدم بیام اینجا. نمیخواستم تو دردسر بیفتی، باید بین تو و سیانور یکی را انتخاب می کردم»هنگامیکه هما از شدت درد بیهوش شده است، امیر اسلحه و جعبه سیانور را از کیف هما برداشته و پنهان می‎کند. رویارویی هما و امیر بعد از چند سال خاطرات گذشته را در ذهن آنها زنده می کند.

ازدواج‎های سازمانی
داستان فیلم با یک فلاش بک به زمان گذشته بر می گردد. “هما” دختری دانشجوست و قرار است با امیر فخرا ازدواج کند اما لیلا به او می گوید برای عضویت در گروه باید امیر را فراموش کرده و به صورت تشکیلاتی ازدواج کند .لیلا به هما می گوید:
« منم همین طوری ازدواج کردم، یادت باشه یه انقلابی واقعی همونجایی میره که به درد بخوره.»
همسر تشکیلاتی که برای هما انتخاب شده، یکی از همکلاسی‎های او به نام کامران است. امیر فخرا که به تازگی به ساواک پیوسته ، قبل از پناه بردن هما به خانه اش به دنبال او می گردد و در ابتدا به سراغ کامران می رود. کامران یک عضو جداشده از سازمان است که با دختر کوچک خود-پگاه- در یک رستوران زندگی می کند. پگاه حاصل ازدواج تشکیلاتی هما و کامران است. کامران برای امیر تعریف می کند که گرچه ازدواج آنها تشکیلاتی بوده اما به مرور به هما علاقمند شده است. او به امیر می گوید:
« فکر می کردم آمدن بچه باعث میشه هما دست از چریک بازی بردارد.»
او بیان می کند که وقتی توسط ساواک دستگیر شده هما زندگی و دختر خود را رها کرده و گم و گور شده است، انگار نه انگار که 9 ماه پگاه در شکم او بوده است.
همه جیز فدای مبارزه
امیر پس از هوشیاری هما از او می پرسد که چطور توانسته فرزند خود را ول کند و هما جواب می دهد:
« تو چه میدونی مبارزه واقعی یعنی چی؟»
هما به امیر می گوید که سازمان به او گفته کامران و پگاه از کشور خارج شده اند. او تأکید می کند:
« موقعی که برای نجات خلق مبارزه می کنی، باید از خیلی چیزا بگذری»
امیر در واکنش به این استدلال مضحک با کنایه می گوید:
« چطور کسی میتونه خلق را نجات بده که از بچه اش گذشته است.»
“هما” نماد یک زن قربانی تفکرات و ایدئولوژی سازمانی غلط است؛ ایدئولوژیی که بر اساس آن نجات خلق مهم تر از خانواده است، ایدئولوژیی که تشکیل خانواده را دستاویزی برای رسیدن به اهداف سازمانی خود می داند. هما به قدری در این ایدئولوژی غرق شده و به سازمان اعتماد دارد که به راحتی حرف روسای خود را درباره همسر و دخترش باور می کند.
هما زنانگی خود را فدای مبارزه کرده است. وقتی امیر برای او پیراهنی می خرد، هما با ذوق مدام جلوی آینه خود را نگاه می کند و می‎گوید مدت‎هاست از این نوع لباس‎ها نپوشیده است.
لیلا پس از بهبود قصد ترک خانه امیر را دارد اما امیر نمی خواهد بار دیگر لیلا را از دست بدهد. امیر به لیلا که می داند که به پایان خط رسیده است، می گوید:
« تو وقتی کارت تموم شد که فکر کردی همه تصمیمات زندگیتو باید تقی شهرام بهت بگه، گفت نباید عشق داشته باشی گفتی چشم، گفت بچه ات را ول کن، گفتی چشم؛ حتی بهت گفت نباید خدا داشته باشی.»
“لیلا” یکی دیگر از زنان گروه مجاهدین خلق است. همسر تشکیلاتی او مجید شریف واقفی( بهروزشعیبی) است. گرچه ظاهراً عقیده لیلا و مجید به تبعیت از دو دسته شدن سازمان با هم زاویه پیدا می کند اما لیلا عاشقانه مجید را دوست دارد. مجید هم به لیلا علاقمند است اما نمی خواهد عقیده خود را به همسرش تحمیل کند. او در جواب مرتضی( بابک حمیدیان) که از طرفداری لیلا از تقی شهرام نگران است، می گوید:
« مثل بقیه ماجرا لیلا خودش باید تصمیم بگیرد، این ربطی به زن و شوهریمون ندارد.»
لیلا تحت تأثیر عقاید مارکسیستی تقی شهرام است و از مجید می خواهد دست از نظریه های اسلامی بردارد اما لیلا در عمق وجودی خود مردد است، او صادقانه از مجید می پرسد با طرز تفکر تقی شهرام قیامت چه می شود. او اعتراف می کند که به مسائل دینی فکر می کند اما به پاسخ درستی نمی رسد. لیلا در حقیقت برای حفظ جان مجید از او می خواهد تا با عقاید مارکسیستی تقی شهرام مخالفت نکند .لیلا که نگران عاقبت مجید است نزد تقی شهرام می رود و ضمن تعریف از توانایی های مجید او را تشویق می کند تا با مجید کنار بیاید. اوج عشق مجید و لیلا به یکدیگر را در صحنه ای می توان دید که مجید ابتدا از تحویل دادن اسلحه خود به تقی شهرام خودداری می کند و لیلا با التماس به او می گوید:
« به خاطر من این کارو بکن»
و مجید اسلحه خود را تحویل می دهد. خاطره بازی مجید و لیلا با کتابی که لیلا برای تولد مجید به او هدیه داده و مجید بارها آن را خوانده ، نشانگر عشق میان این زوج است؛ زوجی که هر دو قربانی تغییر ایدئولوژی سازمان شدند.
هما وقتی از سرنوشت لیلا برای امیر تعریف می کند، مرتب تکرار می کند که ما همه به لیلا بد کردیم.
سازمان مجید را در یک تصفیه تشکیلاتی می کشد اما برای حفظ لیلا به دروغ به او می گویند که مجید و مرتضی فرار کردند. عاقبت لیلا بسیار تلخ است. لیلا هنگامی که توسط مأموران ساواک محاصره شده است، سیانور خورده و قبل از دستگیری خود را می کشد.
هما هم سرنوشتی چون لیلا دارد. امیر هما را به رستوران کامران می برد تا پگاه را ببیند اما کامران نمی گذارد و می گوید که پگاه هیچ تصوری از مادر ندارد. هما که گویی با دیدن دوباره امیر و پگاه و یادآوری خاطرات خود تازه از خوابی عمیق بیدار شده است و خود را بازیچه تقی شهرام یافته است، تصمیم می گیرد تا انتقام این همه ناکامی را از او بگیرد. او با همراهی امیر به مخفیگاه تقی شهرام می رود اما در کمال ناباوری به منش و افراد ساواک را در آنجا می بیند. به منش به امیر می گوید که او را مدت هاست زیر نظر دارند. هما در حالی که توسط مأموران ساوراک به طرف ماشین برده می شود سیانور خورده و خود را می کشد.
نمای پایانی فیلم گریه امیر بالای سر بدن بی جان هماست.

 

بازنمایی تاریخی گروه های سیاسی
“سیانور” فیلمی ارزشی با کارگردانی قوی و طراحی صحنه و لباس درخشان است که در بیانی واقع بینانه وقایع سیاسی کشور در دهه 50 و در سال های پیش از پیروزی انقلاب و نیز نقش زنان و استفاده هوشیارانه گروه‎های سیاسی از آنها را به خوبی نشان داده است؛ زنانی که در نهایت به هنگام گرفتار شدن در دام ساواک، خوردن سیانور را به زندگی ترجیح می دهند.
فیلمساز برای آنکه فیلمش از حیطه مستند خارج شود، داستان عشق هما و امیر را در روایت خود می گنجاند؛ داستانی که می توانست چه بسا بهتر و و با ظرافت بیشتری بیان شود.
گفتنی است هرچند طراحی صحنه و لباس فیلم بسیار عالی است و توانسته به خوبی فضای کشور در دهه 50 را به تصویر بکشد اما آرایش غلیظ هما و لیلا در برخی سکانس‎ها تناسبی با شکل ظاهری زنان سازمان مجاهدین خلق ندارد.

*/انتهای متن/

درج نظر