زن بی نام شاهنامه مظهر نجابت و مهر است

مادر سیاوش از زنان نیک، باارزش و بی نام شاهنامه است که فردوسی به عنوان زنی زیبارو، نجیب زاده و نمادی از مقام مقدس مادر از او یاد می کند. گویی تنها وظیفه ی او به دنیا آوردن شریف ترین و مقدس ترین شخصیت شاهنامه است که بیشترِ خلق و خو و نجابت سیاوش هم از اوست.

0

فاطمه قاسم آبادی/

در شاهنامه ی فردوسی از بیشتر زنان با صفات نیک و ارزشمند یاد می شود، فردوسی معمولا شخصیت های خود را از دل افسانه ها و مستندات در آورده است و نام هایی که در شاهنامه برای آنها وجود دارد، گاه با کمی تغییر در اصل ماجرا هم وجود داشته است.

در این بین شخصیت هایی هم وجود  دارند که نقش های مهمی دارند ولی نامی از آنها در دسترس نیست یکی از این شخصیت ها مادر سیاوش قهرمان شریف و مظلوم شاهنامه است.

 

داستان مادر سیاوش

در آغاز داستان سیاوش آمده است که روزی طوس و گیو ( از پهلوانان شاهنامه) و چند تن سوار دیگر در نزدیکی مرز توران به شکار می روند و در آنجا در بیشه ای به دختری تورانی بر می خورند که چنانکه خود او برای پهلوانان نقل می کند، شبانه از دست پدر مست خود که آهنگ جان او داشته گریخته، در راه اسبش جان سپرده و خود گرفتار راهزنان شده، آنها جواهرات او را گرفته و او را زده اند.

سرانجام او به این بیشه پناه آورده و اکنون امیدوار است که چون پدرش از مستی به هوش آید، سوارانی از پی او بفرستد تا او را بازگردانند. دختر در پاسخ پهلوانان که از نژاد او می پرسند، می گوید که خویشاوند گرسیوز (برادر افراسیاب) است.

 

اختلاف بر سر ازدواج

میان طوس و گیو بر سر تصاحب و ازدواج با دختر اختلاف می افتد تا سرانجام به پیشنهاد یکی از سواران با هم توافق می کنند که کیکاوس را میان خود به داوری برگزینند. ولی کیکاوس، با دیدن دختر پریچهره (که این بار گرسیوز را پدر خود می نامد)، او را ازچنگ پهلوانان می رباید و به  آن دو می گوید :

 من کارتان را آسان می کنم. این آهویی که شکار کردید، شایسته من است.

سپس دختر را به عقد خود درمی آورد و به شبستان خویش می فرستد. چندی بعد این زن از کیکاوس پسری می زاید که نام او را سیاوخش یا سیاوش می نهند.

 

بسی بر نیامد بر این روزگار

که رنگ آمد اندر به خرم بهار

جدا گشت زو کودکی چون پری

به چهره بسان بت آذری

این دو بیت، آخرین ابیاتی است که از مادر سیاوش می شنویم. بعد از این دیگر صحبتی از او و سرنوشت او نیست. اینطور به نظر می رسد که تنها وظیفه ی او در شاهنامه به دنیا آوردن شریف ترین و مقدس ترین شخصیت شاهنامه است.

 

طالع نحس

چند شب پس از به دنیا آمدن سیاوش کیکاووس خواب عجیبی می بیند که برای تعبیر آن نزد منجمان خود می رود، ستاره شناسان طالع سیاوش را آشفته دیدند . کیکاووس آشفته شد و به خدا پناه برد و تصمیم گرفت برای رفع این نحسی و در امان ماندن خود از شر احتمالی، سیاوش را برای پرورش یافتن نزد رستم بسپارد.

 

استاد بی نظیر

پس از این اتفاقات رستم پیشقدم شد و سیاوش را به زابلستان برد و بزرگ کرد و آئین رزم و پادشاهی و هنرهای دیگر را به او آموخت تا کارش به جایی رسید که شیر را به بند می آورد. رستم سیاوش را چون فرزند خود گرامی داشت و از هیچ کوششی برای تعلیم و تربیت او فروگذار نکرد.

ولی سیاوش هم شاهزاده ی ایران زمین محسوب می شد و آرزو داشت که روزی به درگاه پدر خود بازگردد و با او و خانواده اش ملاقات کند. پس روزی به رستم گفت: من دیگر باید به نزد پدرم بروم . رستم و سیاوش به سوی پایتخت رفتند و کیکاووس شاه از آنان استقبال کرد و جشنی برپاشد. بعد از مدت کوتاهی مادر سیاوش مرد و او را درد و حسرتی بسیار فراگرفت و به عزا نشست.

 

سرنوشت مشابه

گویی پناه بردن از دست پدر به دشمن و به دست گرسیوز هلاک شدن، از مادر به سیاوش به ارث رسیده است. چرا که مادر از دست پدر خویش (گرسیوز تورانی) به ایران پناه می آورد و سیاوش هم از بی خردی پدر ( کیکاووس) به تورانیان پناهنده می شود.

در نهایت داستان زندگی زنان شاهنامه به مردانش گره خورده است و مادر سیاوش هم چونین است . او که از خاندان پادشاهی توران زمین بود، با سختی از دست پدرش که می خواست او را به قتل برساند، فرار کرد و به دشمن خود پناه آورد و مظلومانه بدون اینکه نامی از او در یادها باقی بماند، زیبا ترین و شریف ترین گوهر پهلوانی را به ایران تقدیم کرد.

 

سرنوشت تلخ

این زن فداکار که در زندگیش با بی رحمی های پدر و بی خردی همسرش مدام برخورد داشت، سر انجام قبل از اینکه بتواند به درستی یگانه فرزند رشیدش را ببیند، عمرش به پایان رسید و نتوانست در سختی های بزرگی که در زندگی پسرش به وجود آمد، او را همراهی کند .

این زن که در شاهنامه به عنوان زن زیبارو و نجیب زاده از اونام برده می شود، تنها و تنها با عنوان مقدس مادر از او یاد می شود و خیلی ها معتقدند که با وجود پدری دم دمی و بی خرد چون کیکاووس، سیاوش بیشتر خلق و خو و نجابت را از مادرش به ارث برده است.

/انتهای متن/

 

درج نظر