زاپاس، کمدی خانواده محور و بی ادعا

“زاپاس” فیلمی به کارگردانی و نویسندگی “برزو نیک‌نژاد” که این روزها در حال اکران در سینماهاست، فیلمی است که سعی می کند خانواده محور باشد، ساده و بی ادعا با مایه هایی از طنز و کمدی و البته این مایه کمدی گاه فیلم را از یک فیلم خانوادگی تاحدی دور می کند.

0

نفیسه ترابنده/

 

 

“زاپاس” فیلمی به کارگردانی و نویسندگی “برزو نیک‌نژاد” و تهیه‌کنندگی “سید امیر پروین حسینی” می باشد. “برزو نیک‌نژاد” که در کارنامه خود تجربه ساخت سریال موفق” دردسرهای عظیم” را دارد، با بهره از بازیگران این سریال و سریال محبوب “پایتخت”  در”زاپاس”  به سراغ یک داستان کمدی خانوادگی در فضایی روستایی رفته است.

 

داستان فیلم

“زاپاس”داستان  یک مربی فوتبال شهرستان رامیان از توابع استان گلستان، داوود(امیرجعفری) است که  توانسته تیم فوتبال شهر را به دسته دوم لیگ برساند. در جریان مسابقات پای سعید( جواد عزتی) ضرب می بیند. داوود شرط عقد دخترش- نعنا ( الناز حبیبی) با سعید را بهبودی پای او می گذارد اما دکتر تشخیص می دهد سعید دیگر نمی تواند فوتبال بازی کند. ادامه فیلم داستان کشمکش های سعید با داوود برای به دست آوردن نعنا است.

راوی “زاپاس” نعمت- پسر داوود- است. در سکانس آغازین شخصیت های داستان از زبان نعمت به مخاطب معرفی می شوند. روایت داستان از زبان کودکی که بسیاری از اتفاقات پیرامون خود را با دید کودکانه اش زیر نظر دارد، در پیشبرد فضای کمدی داستان موثر است.

 

زنان قربانی عمل های لاغری

اولین زنی که از زبان نعمت حین ورق زدن آلبوم خانوادگی به مخاطب معرفی می شود، زن عموی نعمت و همسر عمو اکبر است. زن عمو زنی بسیار چاق بوده که عمو اکبر با فروختن خانه و زندگی اش خرج عمل های پیاپی او را جور می کند. زن عمو 10 بار عمل می کند و هربار چربی های قسمتی از بدن خود را بیرون می آورد تا بالاخره به وزن ایده آل خود می رسد اما بالاخره زن عمو که دو پسر کوچک دارد،  بر اثر عوارض عمل جان خود را از دست می دهد. فیلمساز با روایت کوتاهی از زندگی زن عمو ضمن اشاره به عمل های لاغری که امروزه در جامعه بسیار مد شده است، زنانی را به تصویر می کشد که برای رسیدن به زیبایی و لاغری افراط کرده و در این راه حتی جان خود را از دست می دهند؛ زنانی که بودن شان با وجود چاقی و عدم تناسب اندام به مراتب بهتر از نبود آنها در خانواده است.

 

زنی بیوه به دنبال تکیه گاهی محکم

“خاله خورشید”( شبنم مقدمی) دومین زنی است که نعمت به مخاطب معرفی می کند. خورشید در سن 13 سالگی با مردی پولدار ازدواج می کند اما شوهرش که گاوداری دارد بر اثر ضربات گاوها به قول نعمت زن می شود و بعد از مدتی دق کرده و می میرد. خورشید بعد از مرگ همسرش از گاوها بیزار شده و دیگر به هیچ لبنیاتی لب نزده است.او که در اوج جوانی بیوه شده، با فروشندگی لباس های زنانه به تنهایی بار زندگی را بر دوش کشیده و پسر خود- سعید- را بزرگ می کند. خورشید به قدری درگیر مشکلات زندگی و دغدغه های  پسرش است که در اوایل داستان اصلا توجهی به عشق و علاقه اکبر( احمد مهران فر) ندارد. خورشید مردانه پای خواسته سعید می ایستد و در سکانسی در مقابل مخالفت های داوود برای عقد نعنا و سعید به او می گوید:

« سعید پدر ندارد، نمیذارم نعنا رو هم ازش بگیری.».

خورشید نمونه ای از زنان و مادران فداکار و دلسوز ایرانی است که گرچه سعی می کنند بار زندگی را به تنهایی به دوش بکشند اما نیاز به یک تکیه گاه را همواره در زندگی خود حس می کنند. یادمان بیاید برق خوشحالی و احساس امنیت در چشمان خورشید در سکانسی که اکبر به او می گوید که نمی گذارد آن موقع شب تنهایی به خانه برگردد و او را همراهی می کند.

 

نمایش رابطه همسری واقعی

زری( ریما رامین فر)- همسر داوود-نقشی پررنگ در خانواده دارد. او همواره سعی می کند واسطه ای میان خواهرش و شوهرش باشد و آرامش خانواده را حفظ کند. زری تمام ترفندهای زنانه را به کار می گیرد تا داوود با عقد نعنا و سعید موافقت کند. رابطه مملو از عشق و احترام زری و داوود بسیار ارزشمند است، رابطه همسری گرم و صمیمی که شاید امروزه در میان خانواده ها به خصوص در شهرها کمرنگ شده است. یادمان بیاید داوود پس از پیاده شدن از اتوبوس در میان هلهله جمعیت و استقبال مردم شهر چشم می گرداند تا همسرش را بیاید و سپس دسته گل خود را به او تقدیم می کند. داوود طاقت قهر و حرف نزدن زری را ندارد. یادمان بیاید بی قراری های داوود پشت در خانه خورشید را.

زری هم عاشقانه داوود را دوست دارد. او گاهی با محبت و قربان صدقه و گاهی با قهر تلاش می کند تا بنیان خانواده را حفظ کرده و همسرش را متوجه اشتباهاتش بکند. او حتی در حالت قهر نیز نگران سرماخوردن شوهرش است.

 

نمایش عشق های کودکانه

فیلمساز در این فیلم با نمایش رابطه و علاقه عشقی میان کودکان و نوجوانان که شروع آن از طرف دختربچه است، قصه‌اش را به پایان می‌رساند. در سکانس پایانی در ورزشگاه نعمت در حالب پخش کردن چایی است که دختر بچه به طرف او آمده و با عشوه لیوان چای را بر می دارد و نعمت با خود می گوید:« فکر کنم دل منم داره گره می خوره.»

لازم است توجه کنیم که نمایش عشق های پسر بچه و دختر بچه به یکدیگر در فیلم ها قبح اینگونه احساسات نامتعارف و البته زودگذر را از بین می برد؛ احساساتی که می تواند خطری برای آینده کودکان ما خواهد بود.

 

کلام آخر

“زاپاس” فیلمی ساده و صمیمی است که قصه خود را بدون لکنت و با روایتی شیرین بازگو می کند. لوکیشن های زیبای فیلم و نمایش جنگل های زیبای گلستان در منطقه رامیان، خانه های با بافت قدیمی روح و جان مخاطب را زنده می کند.

“زاپاس” تلاش دارد فیلمی خانواده محور باشد اما متاسفانه نمی توان آن را با خیال کاملاً راحت در کنار خانواده و بچه ها تماشا کرد؛ این فیلم هم به تبع جریان غالب سینما گاه از تکه های جنسی برای خنداندن مخاطب استفاده می کند. استفاده از شوخی های مبتذل از زبان نقش های اصلی و پیش بردن داستان با این شوخی ها ولو در قالبی جدید به نام دوران نامزدی و اشاره به روابط دختر و پسر در این دوران، فیلم را از هدف اصلی خود دور کرده است. کارگردان در میان شوخی های فیلم و فضای طنز و کمدی حاکم بر آن با مطرح کردن داستان پریدن در چشمه سعی دارد تا پیام جدی تری را به مخاطب منتقل کند؛ پیامی که از زبان پدربزرگ بیان می شود:

«پریدن تو چشمه مثل زندگی کردنه، باید درست دست و پا بزنی تا غرق نشی.»

/انتهای متن/

درج نظر