دختری جان فدایِ خانواده

“ابد و یک روز” فیلمی به کارگردانی و نویسندگی “سعید روستایی” و تهیه‌کنندگی “سعید ملکان” است. فیلمی که در سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر مورد توجه عموم و منتقدین قرار گرفت و توانست ۹ سیمرغ بلورین را به دست آورد.

1

نفیسه ترابنده/

داستان فیلم
“ابد و یک روز” داستان خانواده‌ای به شدت متلاطم و پر از بحران است. خانواده ای متشکل از سه پسر و چهار دختر که همراه با مادر پیر و بیمار خود در یکی از محله‎های پایین شهر روزگار می گذرانند. خانواده‌ای که مشکلات خود را با داد و بیداد و حرف‌های ناپسند حل می‌کنند، به هم کنایه می‌‌زنند و مرتب دعوا می‌کنند.
قهرمان فیلم”سمیه”(BE)- کوچکترین دختر خانواده- است. مدیریت خانواده بر دوش سمیه است؛ از خرید کردن و باز کردن چاه دستشویی گرفته تا تر و خشک کردن مادر خانواده و رسیدگی به درس‎های برادر کوچکتر. سمیه با دیدن عکس‎های پدرش دلتنگ می شود و با بیان اینکه هر چقدر از روی عکس‎ها با دوربین‎اش عکس می اندازد، کیفیت عکس ها پایین است با گریه از آذر می خواهد که چند تا از عکس ها را به او بدهد.سمیه با حسرت می گوید:« وقتی بابا بود، حال همه مون خوب بود.»

تنها کسی که به فکر خود نیست
سمیه در خانواده ای که همه به فکر منفعت‌ خود هستند تنها کسی است که بیش تر از خودش به فکر عزیزانش است. سمیه مادرانه بچه ها را تروخشک کرده و تمام تلاش خود را می کند تا از ایجاد تنش در خانواده جلوگیری کند، اما کیست که قدر زحمات این دختر به قول لیلا جان فدایِ خانواده را بداند. مقطع زمانی فیلم مقطع حساسی در زندگی سمیه است. او به تجویز برادرش مرتضی( پیمان معادی) به صیغه نظیر-پسری افغانی- در آمده است و قرار است برای زندگی با او به افغانستان برود. مرتضی مرتب سمیه را تشویق می کند که شوهر کند و از این خانه برود وگرنه تا پایان عمر باید به خانواده سرویس دهد. در نگاه اول شاید ازدواج تنها راه نجات سمیه از این همه فشار باشد اما ازدواج زمانی راه نجات می شود که به از چاله بیرون آمدن و در چاه افتادن تبدیل نشود. مخاطب به سرعت در می یابد که دل سمیه با نظیر نیست. سمیه به رغم سفارشات مرتضی به تلفن‎های نظیر چواب نمی دهد، هیچ کدام از کادوهای او را باز نکرده و مرتب اعلام می کند که شناسنامه اش گم شده است. تنها کسی که دردِ سمیه را می فهمد برادر معتاد او محسن( نوید محمدزاده) است. گرچه اعتیاد محسن را از پا انداخته است اما هنوز احساس محبت و برادری در او از بین نرفته است. محسن با شنیدن خبر ازدواج سمیه با پسری افغانی از کمپ فرار می کند. او شرط می کند که اگر سمیه ازدواج نکند به کمپ برمی گردد. گرچه محسن در دعوای خود با مرتضی به دنبال پس گرفتن خط موبایل مشتریان مواد است اما این محسن است که در پایان می فهمد مرتضی سمیه را به نظیر فروخته است و با پول آن فلافلی باز کرده است.

سمیه بزرگ ترین ضربه زندگی خود را از برادرش می خورد، برادری که تنها به فکر پیشرفت خویش است و حاضر می شود تا خواهر خود را قربانی کند. مرتضی می داند که رفتن سمیه به افغانستان هم منجر به نابودی او می شود و هم فروپاشی خانواده، خانواده ای که تکیه گاه آن سمیه است.سمیه می خواهد دیگران را با تهدید به رفتن خود تغییر دهد تا آنها مثل مردم عادی درست زندگی کنند اما گویی در می یابد که تغییر دادن آنها غیرممکن است پس به زندگی تحمیلی خود تن می دهد و با نظیر همراه می شود و تنها یک چیز او را از تصمیم نهایی‌اش منصرف می‌کند و آن هم کسی است که آینده او روشن است؛ نوید. نوید کوچکترین فرزند خانواده است که سمیه بیش از همه برای او مادری کرده است. پسری که با وجود تمام مشکلات خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی درس خوان ترین شاگرد کلاس است، پسری که همه سر جلسه امتحان چشم به کمک او دارند و او نیز دلش نمی آید آنها را ناامید کند. نوید پسری دوست داشتنی است، فردی که می تواند با همت و هوش خود از این خانه پر از تنش و بدبختی به فردی مفید و سازنده تبدیل شود و سمیه دلش نمی آید با رفتن خود این فرصت درست زندگی کردن را از او بگیرد.

همه دختران فیلم درمانده اند
“ابد و یک روز” تنها داستان زندگی سمیه نیست، تمام دختران فیلم در بدبختی دست و پا می زنند حتی اگر چون آذر در آمد خوبی داشته باشند اما خوشبخت نیستند. “آذر”( شبنم مقدمی) که او هم به زور ازدواج کرده است زن بیوه ای است که با پول دیه همسرش زندگی می کند.”شهناز”( ریما رامین فر) گرچه خانه و زندگی نسبتا خوبی دارد اما او نیز تنهاست و بی پناه. شوهر شهناز را اصلا در فیلم نمی بینیم اما مردی است که شبانه روز سرکار است. امیر- پسر شهناز- در سن بلوغ بدترین وضعیت ممکن را دارد. او رفتاری بی ادبانه و لاتی دارد و شهناز هم از او می ترسد.”لیلا” وسواس دارد یا زیر پتوست یا زیر دوش حمام. او با وجود آنکه وسواسی است برای کسب در آمد بیشتر از گربه های بیمار نگهداری می کند. لیلا مدام به سمیه می گوید:« همه دخترهای فامیل ازدواج کردند تا نترشند اما ترشیدن خیلی بهتر از این شوهر کردن هاست.» لیلا کاملا می خواهد خود را از مسائل خانواده کنار بکشد و همیشه در اوج بحران به اتاق خود در گوشه ای از حیاط پناه می برد.
مادر خانواده( شیرین یزدان بخش) زنی به شدت خسیس است که حاضر نیست هیچ چیز کهنه ای را دور بیندازد. او لباس‎های پاره را وصله زده و با ذوق بیان می کند که قشنگ مثل اولش شده است. مادری که با محبت‌های جاهلانه خود اوضاع را خراب‌تر می‌کند. دلسوزی های او برای محسن هم از روی ناآگاهی است. او گویی پذیرفته است که اعتیاد تقدیر پسرش است. او ترجیح می دهد مواد مخدر محسن را پنهان کند تا او بعد از آزادی از زندان با فروش مواد خرجش را دربیاورد و به جای آبروریزی در محل در اتاق خود با خیال راحت شیشه بکشد. مادری که به قول سمیه فقط بچه ها را زاییده و آنها را درست بزرگ نکرده است. مادری که خود معتقد است وضعیت کنونی فرزندانش تاوان اشتباهات اوست.

ابد و یک روز دریک نگاه
“ابد و یک روز”فیلمی بسیار تلخ و سیاه است، فیلمی که با ساختاری فوق العاده، تسلط کامل کارگردان و بازی‎های درخشان بازیگرانش به خصوص پریناز ایزدیار و نوید محمدزاده می‎تواند به خوبی مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد. “ابد و یک روز” همانطور که در دیالوگی مرتضی به سمیه می گوید بدترین شرایط زندگی برای یک زندانی است، شرایطی که در آن محکوم به حبس اید هیچ امیدی به رهایی ندارد و تا یک روز بعد از مرگش هم باید در حبس باشد. نام فیلم بیانگر وضعیت پرنکبت خانواده فیلم است، خانواده ای که گویی قرار است تا پایان عمر در همین چرخه بدبختی و فلاکت زندگی کنند اما فیلمساز در سکانس پایانی با روشن کردن چراغ‎های خانه توسط سمیه می خواهد پایانی باز و تاحدی امیدوارانه برای آدم های داستان پیش بینی کند.

/انتهای متن/

نمایش نظرات (1)