خبری به خوشی برف

خبرخوش2

اتفاقي نيست كه در قصه هایمان ننه سرما و عمو نوروز به هم مي رسند و درخت ها شكوفه مي زند و زايا مي شود. اينطور نيست كه با آمدن يك فصل فصل قبل خداحافظی کند برود پی کارش. بلکه خاطره و اثر هر فصل ضامن آمدن و ماندن فصل بعدي است. هيچ جاي زمان و زمين از هم گسسته نيست. اما …

0

شادي و خنده در برف و سرما تناقض آميز است. سرما و برف يادآور مرگ و خواب است و شادي و خنده نشان از گرما و اميد دارد.  ماهر شب مي خوابيم و فردا بيدار مي شويم  و  با تكرار آرام و مداوم دم و بازدم هراس مرگ از ما دور می شود  و جسارت زنده ماندن و زندگي کردن به دست می آوریم ؛ گویا  تنها راه فراموشي تكرار است و انسان  براي ادامه حيات به غير از گرما به عادت كردن هم احتياج دارد.

تكرار فصل ها تكرار زندگي است و تكرار زندگي شجاعت و فراغت مي آورد. آنقدر شجاع مي شويم كه وقتی برف می آید و  تن زمین سرد می شود، مي توانيم بخنديم و شاكر باشيم. برا‌ی همین برف  همچون عروسان سفید می پوشد و نرم و رقصان می آید. مرگ در طبیعت تدارک زندگی است. اول قرار بود گرما روشن و سفيد باشد و سرما سياه و تاريك اما برف قبول نكرد و سفيد باريد.

برعکس آنچه تصور می کنید در روزهای برفی و سرد به  صورت غريبي بيمارستان ها خلوت تر می شو ند. انگار مردم مريضي را به تعويق می اندازند و ترجيح می دهند در حیاط خانه هایشان  آدم برفي درست كنند و با شال و كلاه گرم نگه اش دارند، تا با آن لبخند پت و پهنش آنجا بایستد، به آنها زل بزند و  بگويد شما برويد خانه و نترسید من مترسك زمستانم. بیرون زير برف مي مانم و نمی گذارم سرما توی خانه بیاید.

انسان قرن ها زندگی با طبیعت را تجربه کرده . ما تکامل و ادامه خود را در طبیعت می دیدیم  صمیمانه و با ظرافت همراهش می شدیم و سر برفش شیره می مالیدیم. ما به آدم برفی های مهربان مي گفتیم سرماي من از تو گرماي تو از من. همان طور كه چهارشنبه آخر سال زردي را به آتش  مي دادیم و سرخيش را مال خود مي كردیم. انسان جدید از تسخیر کردن لذت می برد پس مرز مي كشد و تاريخ مي نويسد.

ما سالهاست شهر نشين هستيم و به زمين كاري نداريم .اما باز با آمدن برف لبخند مي زنيم گويا خبر خوشی در راه است و نشاطی بدوی و بکر در ما  زنده مي شود. خنده هاي رضايت و شكر از پس زمان مي آيند و بر لب ما جاري مي شوند . اين عجيب نيست كه به طور طبيعي آدم بزرگ ها با ديدن برف دلشان مي خواهد بازي كنند، سر بخورند ، گلوله پرت كنند و رد پاهايشان را دنبال كنند.

انسان هر بار ‌که بی پرده و مستقیم با طبیعت مواجه می شود، کودکیش را باز می یابد.

برف با خود گشودگي و اميد می آورد.  آدم مي تواند با ديدن آرامش و روشني برف كدورت را كنار بگذارد و بگذرد. برف مجبورمان مي كند به خانه برگرديم و بمانيم.

/انتهای متن/

درج نظر