برای شناخت انقلاب 57 بهترین منبع، پدر و مادرهای مان هستند

از دختران جوان دو سوال داشتیم:
اول این که چقدر می‌دانید از انقلاب و حوادث و تاریخش؟
دوم این که این شناخت را از کجا کسب کرده‌اید؟

0

با هم جواب های جالب شان را می‌خوانیم:

وقتی از اطلاع شان از تاریخ انقلاب پرسیدیم، ‎یک سری از دختران جوان گفتند: اگر قرار باشد دانسته‌های مان درباره‌ی انقلاب را مرور کنیم، مواردی که از آنها مطلعیم، چندان فراوان نیستند و حتی در صحت و سقمش هم شک داریم. از میان شان کسانی هم بودند که نظرات شان برایمان قابل تأمل بود. وجه اشتراک همه شان این حرف بود که: مطمئنا اگر در کشور دیگری چنین جریان عظیمی با این ابعاد و سیطره‌ی فکری بوجود آمده بود، حتما تلاش بیشتری برای رساندن پیام به نسل‌های بعدی انجام می‌شد و تااین‌جا هم که این پیام به نسل های بعدی رسیده، فقط و فقط بخاطر حقانیتش بوده است.

 

کتاب “پابه‌پای آفتاب” را دوست داشتم

برای منی که دهه هفتادی بحساب می‌آیم، تصور روزهای انقلاب سخت است. دانسته‌هایم بیشتر شبیه حفظ ‌کردن درس‌هایم است. در خانواده‌ی ما، انقلاب همیشه بحث مهمی بوده است. بیشتر اطلاعاتی که دارم به زمانی برمی‌گردد که پدرم کتاب می‌خواندند و جاهای مهم کتاب را با صدای بلند برایمان هایلایت می‌کردند. همیشه هم ما را به خواندن کتاب و دیدن برنامه‌های تلویزیونی مرتبط تشویق می کردند. در خانه‌ی ما، خواندن کتاب، رفتار خیلی مهمی است. پدرم همیشه کتاب به دست هستند. برای همین، ما هم کتاب‌دوست بار آمدیم چون الگوی عملی داشتیم. یکسری از اطلاعاتم هم به دروسی مثل انقلاب در دانشگاه برمی‌گردد. از کتاب های غیردانشگاه هم، “پابه‌پای آفتاب” را دوست داشتم. سرچ هم زیاد انجام می‌دهم چون می‌دانم همه اطلاعات در کتابهای درسی و برنامه تلویزیونی گفته نمی‌شود. مثلا مستند «آیم کویین» که از بی‌بی‌سی پخش شده بود، خیلی هوشمندانه ساخته شده بود. زاویه‌ی نگاهش مخالف من بود اما متفاوت بود. خب هیچ‌وقت تلویزیون ما این اطلاعات را نشان نمی‌دهد.

 

حرف های پدر و مادرم دست اول‌تر و به درد خورتربود

می‌شود گفت تا قبل از آنکه به دانشگاه بروم و حوادث دانشجویی باعث جهت‌دهی‌ام بشود، انقلاب و شاه و اینها برایم بیشتر همان چیزهایی بود که یا در نمایش‌های بچگانه و اغلب بی‌محتوای مدرسه می‌دیدیم و یا سریال ها و فیلم هایی که از تلویزیون پخش می‌شد.

اولی که اصلاً مایه‌ی افزایش اطلاعات نبود و فقط فرصتی شده بود برای مسخره‌بازی‌های دانش‌آموزان و خنده‌های بی‌محتوا و دومی -که فیلم ها بودند- اغلب باعث نمی‌شدند یک دید کلی و جامع نسبت به ماجراهای انقلاب پیدا کنم. نهایتاً می‌شد فهمید که در فضای قبل از انقلاب، بگیر و ببندها زیاد بوده و ساواک خیلی رفتار ضدبشری داشته و فضای آن دوران خفقان بار بوده است. کشف حجاب، تعرض به افراد، اشرافیت مسئولین، بی‌تفاوت بودن شان نسبت به کشتار مردم و مسائلی از این دست معمولاً تهِ آن چیزی بود که می شد از این فیلم ها در آورد‎، آن هم یک چیز نسبتا سطحی و نه عمیق.

این وسط یک چیز متفاوت وجود داشت که قدری اطلاعات دست اول‌تر و به درد بخورتری برایم فراهم می کرد: حرفهایی که پدر و مادرم از آن دوران می‌گفتند و خاطراتی که داشتند از آن روزها. گاه و بیگاه به بهانه‌های مختلف به قول فیلمسازها فلش بک می‌زدند به حوادث آن دوران و فضای جامعه را برایم ترسیم می کردند. مشکلات اقتصادی مردم، وضعیت مدارس در دوران طاغوت، بهداشت، آزادی‌های فردی و اجتماعی، فعالیت بعضی احزاب و… را اغلب از این فلش بک ها می‌شد فهمید.

بی‌واسطه بودن این اطلاعات باعث می شد یقین بیشتری هم به صحت شان داشته باشم. بی‌غرض‌بودن شان را بپذیرم و بهتر ذهنم را درباره‌ی این موضوع سامان بدهم.‎

 

برای نوجوانان کتاب مناسبی نبود

در نوجوانی‌ در دوران قبل از دانشگاه یادم نمی‌آید کتابی خوانده باشم که با بیانی مناسب، آن دوران را شرح داده باشد. هر چه بود یک‌سری تاریخ‌های خشک و صرفاً مستند بود که جذابیتی برایم نداشت. چیزهایی بودند که در زمان دانشجویی می شد باهاشان کنار آمد و بهشان مراجعه کرداما چندان تناسبی با نوجوان و کودک نداشتند.‎

گاه گاهی هم در مساجد در ایام دهه فجر-فقط- از قدیمی‌ها دعوت می کردند تا برای اهالی از آن دوران بگویند که این جنس خاطرات هم اغلب برای آن که مخاطب خسته نشود و لذتی ببرد، بیشتر با بیانی طنز بودند؛ اطلاعات خوبی می‌دادند اما محدود. چون فضا آن چیزی نبود که بخواهند هر حرفی بزنند.‎

 

در دوران دانشجویی کتاب های بهتری پیدا می شد

بعد از ورود به دانشگاه تدریجاً به دلیل چالش‌هایی که در بحث‌های خوابگاهی یا دانشجویی پیش می‌آمد متمایل می‌شدم به این که کتاب های مرتبط را ببینم و بررسی کنم.‎

کتاب هایی از جنس خاطرات احمد احمد و بعدها آتش بدون دود از جمله این کتاب ها بود.

نوع کتاب اول، خاطره‌بودن و مفصل‌بودنش مفید بود و کتاب دوم از جنسی بود که خواندنش علاوه بر لذت یک رمان، تا اعماق یک تاریخ را برای آدم شرح می داد.‎

اگر قرار باشد که درباره‌ی هر کدام از این منابع اطلاعاتی قضاوت کنم، به نظرم بهترین منبع همان گفتگوی مستقیم با امثال پدر و مادرم بود که بی‌واسطه و بی‌هیچ تکلفی می‌شد از هر دری پرسید و هر ابهامی را جواب داد. البته منظورم این نیست که هر چیزی که ابهام داشتم در این گفتگوها حل می‌شد اما حداقل جاهایی که اطلاع چندانی نداشتند هم به هر حال سر نخ‌هایی پیدا می شد که در نتیجه‌اش می‌شد در پیدا کردن منابع بعدی موفقتر بود‎.

در وهله‌ی بعد، کتاب هایی از آن جنس که گفتم مناسب بودند. البته برخی کتاب ها از جنس چیزی مثل مجموعه “با چشم باز” هم نباید از قلم بیفتند؛ کتاب هایی با صفحات کم و بیانی روان به شرح حوادث تاریخ انقلاب پرداخته‌اند.‎

اما در میان این سه نوع کتاب، رمانی مثل آتش بدون دود بود که باعث می‌شد با شرح جزئیات مفصل از آن دوران، فضای روشنی از تاریخ آن روزها مقابل آدم دیده بشود. به نظرم ظرفیت رمان برای انتقال تاریخ برای نوجوانان و جوانان بیش از هر قالبی دیگری است. البته رمانی که واقعاً قلمی گویا و دقیق داشته باشد مثل قلم آقای ابراهیمی علیه‌الرحمه.

 

آثار هنری برای من نقش پررنگ‌تری داشت

جرقه‌های اولیه‌ی آگاهی‌های من درباره رژیم سابق و شاهنشاهی و فضای آن دوران و همین‌طور جریان انقلاب اسلامی سال 57 از درون خانواده شروع شد. پدر و مادرم سابقه‌ی مبارزه‌ی انقلابی نداشتند اما درد و رنج حاصل از فاصله‌ی طبقاتی را خیلی‌ خوب لمس کرده بودند. دقیقا یادم نمی‌آید چند ساله بودم که معنی واژه «کاپیتولاسیون» را از مادرم پرسیدم اما تک‌تک جملات شان برای تعریف این واژه در ذهنم مانده. اینکه سگ یک آمریکایی در مقابل یک شهروند ایرانی از حقوق و شأن بالاتری برخوردار بوده است.

تلویزیون هم که معمولا از اواسط بهمن هر سال تا بیست و دوم سعی می‌کند مردم را با انقلاب و حوادث آن زمان آشنا کند که موفق نیست؛ چون بنظرم به چشم یک وظیفه سازمانی به این موضوع نگاه می‌کند که مخاطب این را از مدل و محتوای برنامه‌ها متوجه می‌شود. در این میان، آثار هنری برای من نقش پررنگ‌تری حتی نسبت به نقش خانواده‌ام داشت. مانند عکس‌هایی که از آن زمان منتشر شده است و موسیقی‌هایی که گروه‌های دانش‌آموزی همان زمان می‌خواندند. من از آثار هنری فهمیده‌ام که خفقان، استبداد، خودرأیی شاه و وابستگی‌اش به بیگانه خصوصا آمریکا، فسادهای مالی که منشأش نزدیکان شاه بودند مانند خواهرش اشرف به وفور دیده می‌شد. و درمقابلش انقلابی که از دل مردم جوشید بدون هیچ وابستگی به گروه و سازمانی اما با تکیه بر شجاعت رهبری انقلاب.

 

کسانی که دست اندر کار نمایش اند

نمایش‌های مدرسه‌مان هم به نظرم می رسد که می‌توانند جای خوبی برای روایت انقلاب باشند اما با این وضع فعلی هیچ چیز جز خنده‌های بی سر و ته از این نمایش‌های بی‌محتوا درنمی‌آید! باید کسانی که دست شان در کار نمایش است-یعنی معاونت پرورشی، خانه تئاتر یا هر جایی که متولی نمایش و تئاتر مملکت است- فکری به حال این وضع کنند. نمایشنامه‌های مناسبی را برای دانش‌آموزان تهیه کنند و در دسترس‌شان قرار بدهند تا این فعالیت جذاب، عمیق هم بشود.‎ حتی می‌توانند کتاب های آموزش نمایش ویژه‌ی تاریخ انقلاب را با زبانی مناسب دانش‌آموزان تهیه کنند و در اختیارشان قرار بدهند. همان‌طور که برای گروه سرود و قرآن و کامپیوتر و… کارگاه برگزار می‌شود، برای نمایش هم کارگاه‌های ویژه تاریخ انقلاب برگزار کنند. ببینید با همین کارهای ساده چقدر می‌شود به حفظ تاریخ انقلاب کمک کرد!

فیلم‌های تلویزیونی که عمدتاً یک‌سری اطلاعات کلی را به مخاطب می‌دهند. سینما را بهتر است چیزی نگوییم درباره‌اش؛ چرا که گویا سینما احساس نمی‌کند که باید درباره‌ی حوادث منتهی به انقلاب چیزی بسازد درخور!‎

 

تاریخ شفاهی هم خیلی خوب است

همین تازگی‌ها جایی خواندم که در کشورهای غربی یکی از تکالیفی که مدرسه‌ها به دانش‌آموزان می‌دهند، ثبت تاریخ شفاهی خانواده یا افراد دیگر است. دانش‌آموزان باید بروند و مصاحبه بگیرند. با همین موبایلها فیلم بگیرند از حرفهای بزرگترها و یا صوتشان را ضبط کنند و نهایتاً فیلم و صوت‌ها را بنویسند و اسناد را به مدرسه ارائه دهند. کار سختی هم نیست. موبایل را در می‌آورند برای ضبط صدا یا تصویر و شروع می‌کنند به گپ‌زدن با بزرگترشان و می‌پرسند و او جواب می‌دهد.

سوای آن اسنادی که جمع‌آوری می‌شود، هدف اصلی مدارس از این کار این است که نسل جدید با تاریخ نسل‌های قبل از خود آشنا شود و بیگانه نباشد. همان چیزی که به آن شکاف نسلی گفته می‌شود. باعث می‌شود احساس هویت کنند و به آنچه دارند ببالند. اعتماد به نفس به دست بیاورند و خودشان را با گذشته پدر و مادرشان مقایسه کنند و سعی کنند بهتر از آنچه هستند باشند.

اما به نظر من غربی‌ها تاریخی ندارند اصلاً! تاریخ‌شان مگر چه دارد جز جنگ جهانی که اول و  دوم که  آخر و وسطش ظلم بود و تجاوز، کشتارهای مردم آفریقا، غربی‌ها چه دارند در تاریخ‌شان که به آن بنازند؟ حال ما با این سابقه و تاریخچه درخشان انگار ارزنی به این مسائل بها نمی‌دهیم! حتما باید غربی ها یک کاری کنند تا ما از سر تقلید به آن رو بیاوریم؟

/انتهای متن/

درج نظر