اگر برادران نروند، ما خواهران می رویم

به یاد خواهران رزمنده خرمشهری چون  سکینه حورسی و سهام طاقتی و به یاد شهیدانی چون شهناز حاجی شاه خاطره ای از روزهای خونین خرمشهر و حماسه آفرینی های خواهران ذخیره سپاه قبل از سقوط خرمشهر بخوانیم؛ ها را از بخوانیم؛ خواهرانی که فعالیت های بسیاری از جمله تهیه و حمل مهمات، حفاظت و نگهبانی انبار و مهمات و اسلحه خانه، کشیک شبانه و روزانه در مقرهای مختلف داشتند. این خاطره از خواهر نوشین نجار نقل شده است.

0

وقتی رادیو اعلام کرد در پلیس راه احتیاج به کمک هست، من و تعدادی از بچه ها به آن جا رفتیم و کوکتل مولوتف درست کردیم، گونی ها را پر از شن کرده، در نقاط حساس می چیدیم. هر کس به نوعی کمک می کرد، اوضاع هر لحظه بدتر می شد. تعدادی از خواهران را به پادگانی که در آن دوره نظامی دیده بودیم، بردند. ما و بقیه خواهرها به مسجد برگشتیم و پس از تقسیم کارها مشغول کمک شدیم. شب ها روی پشت بام با اسلحه ام ـ یک نگهبانی می دادیم و هر چند ساعت یک بار، پست مان را عوض می کردیم.

خرداد

علاوه بر این که حضور مادران و خواهران، موجب دلگرمی رزمندگان بود، دلسرد شدگان از این نبرد طاقت فرسا را تشویق به ادامه ی جنگ می کردند:
غروب یازدهم مهر یکی از افسران ارتش، جلوی مسجد جامع بالای سنگری ایستاده بود و به سربازانی که آن جا جمع بودند، می گفت: اگر ما سلاح سنگین نداریم، مهمات نداریم اما برادران پاسدار با همین ژـ 3 ایستاده اند. شما هم بلند شوید به خط بروید، اگر این جا بمانید، عراقی ها همه این زن ها را اسیر می گیرند… در پادگان دژ سلاح های سنگین و مهمات زیادی هست که هنوز استفاده نشده است، برویم، اگر ندادند، به زور می گیریم و…
وقتی سخنان این افسر تحرکی در نیروهای ارتشی به وجود نیاورد، یکی از خواهران شروع به صبحت کرد: اگر برادران نخواهند بروند، اگر سربازان نخواهند بروند، عده ی ما خواهرها کم نیست، ما الان به سوی پادگان دژ حرکت می کنیم و…
سخنان این خواهر نیز تحرکی در نیروهای گریزان از جبهه به وجود نیاورد تا این که افسر ارتش درخواست کرد ماشینی برای بردن خواهران آماده شود. وانت شروع به حرکت کرد، ولی بیش از چند متر نرفته بود که سربازان جلوی وانت را گرفته، با خواهش از خواهران خواستند پیاده شوند و خود سوار شده، حرکت کردند…

/انتهای متن/

 

درج نظر