امیرکبیر و زنان دربار قاجار

امیرکبیر صدراعظم بی مانند قاجاری بود که توانست برای مدت کوتاهی دست بسیاری از درباریان و عوامل بیگانه را از اموال مردم ایران کوتاه کند؛ اقدامی که برایش دوستان اندک و دشمنان زیادی را به همراه داشت؛ از جمله زنانی بودند و در رأس آنها مهد علیا مادر شاه. حامی چون مادرش فاطمه سلطان و همسرش عزت الملوک خواهر ناصرالدین شاه و زنانی که مخالف سرسخت و نهایتا عامل قتل او.

0

کمتر ایرانی هست که امیرکبیر را نشناسد. این مرد بزرگ در دوره­ی کوتاه صدارتش چنان خوش درخشیده است که نامش را تا ابد در دل ایرانیان جاودانه کرده است. چیزی که بیشتر از همه در دوران صدارت او به چشم می­خورد کاردانی، شایستگی و وطن دوستی امیر است. امیرکبیر با اقدامات فراوانی که انجام داد هم در پیشرفت و شکوفایی ایران و هم در بهتر شدن وضعیت معیشتی مردم کوشید. همچنین توانست حتی شده برای مدت کوتاهی دست بسیاری از درباریان و عوامل بیگانه را از اموال مردم ایران کوتاه کند. همین اقدامات او برایش دوستان اندک و دشمنان زیادی را به همراه داشت که در میان آن­ها نام چندین زن هم به چشم می­خورد. زنانی که در این وادی امیر را حمایت می­کردند، مادرش فاطمه سلطان و همسرش عزت الملوک خوهر ناصرالدین شاه بود و یکی از سخت ترین مخالفان او مهد علیا مادر عزت الدوله بود.   

 

عزت الدوله همسر و همراه امیر

ملک نسا خانم معروف به عزت‌الدوله یا ملک‌زاده خانم دختر محمدشاه قاجار و مهدعلیا بود. بعد از درگذشت محمد شاه، ناصرالدین شاه با کمک امیرکبیر(میرزا تقی فراهانی) از تبریز به تهران آمد و بر تخت پادشاهی نشست. ناصرالدین شاه که در این سفر به امیرکبیر علاقه بسیاری پیدا کره بود، علاوه بر این که امیر را به مقام صدارت خود منصوب کرد، تصمیم گرفت خواهرش عزت الدوله را به عقد او درآورد. اگرچه مهد علیا با ازدواج دخترش با یک آشپززاده مخالف بود ولی سرانجام عزت الدوله در روز جمعه ۲۷ بهمن ۱۲۲۷ برابر با ۲۲ ربیع‌الاول از سال ۱۲۶۵ قمری به همسری امیرکبیر درآمد.

عزت الدوله، خود داستان آغاز زندگی اش را با امیر این گونه شرخ داده است:

“… شبی مرا با شكوه سلطنتی به خانه امیر بردند. در سیزده سالگی نور از ماه چهاردهم می ربودم. تا نیمه شب امیر به اندرون نیامد و شاهزاده خانم­های حرم شاهی چون حرم ستارگان به هم ریخته و به جذب و دفع یكدیگر آمیخته و شوری از ساز و آواز در انداختند كه خواجه آواز ورود امیر را داد. چنان خاموش شدند كه گویی همه مردند و هر یك سر به گوشه ای فرو بردند. من ماندم و دایه. امیر به ورود به حجله، شام و قلیان خواست و نشست به حكم نوشتن. شام آوردند و خورد و سخنی به من نگفته تنها در بستر خفت و سپیده دم بیرون رفت. تا هفده شبی بدین منوال گذشت. محفلی ها رفتند و من ماندم و دایه و خانه. برخاستم. جامه دان امیر را گشودم و آنچه لباس چركین بود، دادم شستند و دوختنی­ها را دوختم. شب هیجدهم امیر آمد و مرا به كدبانویی دید، پسندید.”

بعد از مدتی که از ازدواج امیر و عزت الدوله گذشت، مهدعلیا سعی کرد که از طریق دختر به امیر نزدیک شود و اعمال او را تحت کنترل خود بگیرد. اما شخصیت امیر قوی تر از آن بود که زنی بر او تسلط یابد.

 اندکی پس از ازدواج، ملک زاده خانم جوان مانند برادرش شیفته و دلبسته امیر شد و از اندرونی و مادرش دل برید. ملک زاده خانم بعدها با وجود فشارهای شدید مادر و برادرش هرگز امیر را ترک نکرد و در بدترین شرایط در کنار امیر ماند.

 پس از عزل اميرکبير از صدارت و تبعيدش به کاشان، عزت‌الدوله با وجود ميل شاه و مادرش مهدعليا، همسر خود را ترک نکرد و همواره در کنار وي بود. او از ترس آن که مبادا امير را مسموم کنند، پيش از وي غذا را مي‌چشيد.

زماني که حاجب‌الدوله به کاشان رفت تا حکم مرگ امير را جاري کند به حيله، عزت‌الدوله را از امير جدا کردند و عزت‌الدوله با نگراني بسيار چشم به راه بازگشت امير از حمام شد.

کنت دوگبينوي فرانسوي در مورد اضطراب عزت‌الدوله در اين هنگام نوشته است:

“شاهزاده خانم پس از مدتي مشاهده کرد که شوهرش برنگشته، به نگراني­هايش افزوده شد. در اتاق قدم مي‌زد و نمي‌توانست يک جا آروم بگيرد و هر لحظه يکي از زنان خدمتکار را براي کسب خبر مي‌فرستاد. سه ساعت بعد به اين نحو گذشت. شاهزاده خانم اعلام داشت که مطمئن است، مصيبتي روي داده و با وجود مخالفت همراهانش تصميم گرفت، شخصاً براي کسب خبر برود. [عزت‌الدوله] از اقامتگاهش خارج شد و مشاهده کرد سربازان، اندرون را محاصره کرده و راه خروج را بر او بسته‌اند. او [عزت‌الدوله] سربازان را از دست بلند کردن بر روي خواهر شاه بر حذر داشت و به سوي در خروج رهسپار شد ولي در را قفل کرده بودند. عزت‌الدوله «با آن عصمت، بدون معجر [مقنعه] و چادر به حمام دويد. صد سوار يعني غلام که در خدمت امير [کبير] بودند مأمور نموده گفت اگر آن­ها [قاتلان امير] را بياورند سه هزار تومان انعام شماست.”

 اما صد افسوس که دير شده بود.

 

مهدعلیا قدرتمندترین زن قاجار

مهدعلیا که نام اصلی‌اش ملک‌جهان خانم است، همسر محمدشاه و مادر ناصرالدین‌شاه قاجار است. تمامی هم ‌عصران او و نیز نویسندگان و پژوهندگان، مهدعلیا را زنی قدرتمند، بانفوذ و مدیر و مدبر توصیف کرده ‌اند. او در زمان پادشاهی همسرش به سبب بیماری و نیز درویش‌ مسلکی شاه، در امور کشور و مسایل سیاسی و عزل و نصب‌ها نفوذ و دخالت فراوانی داشت. پس از فوت محمدشاه تا زمان رسیدن ولیعهد به تهران، حدود یک ماه و نیم زمام امور کشور را به‌طور مستقیم در دست گرفت و تحسین زیادی را برانگیخت. این امر در طول دوران قاجار بی‌سابقه بوده است.

مهدعلیا که آرزوهای زیادی برای به سلطنت رسیدن فرزندش ناصرالدین شاه داشت، با صدارت امیرکبیر همه را بر باد رفته می­دید. تلاش او برای جلب نظر امیرکبیر هم بی نتیجه ماند و کینه او را نسبت به امیر بیشتر کرد. حتی ازدواج دخترش عزت الدوله با امیر از شدت دشمنی او به ایشان نکاست. بلکه با محدودیت‌ های فراوانی که امیر برایش به وجود آورد، از جمله کاهش حقوق و مستمری‌ های وی و دیگر زنان دربار، زیر نظر گرفتن رفت ‌وآمدها و روابطش با شاهزادگان و سفارتخانه‌ های بیگانه از جمله انگلستان، محدودکردن ملاقات‌ های او با شاه و دیگر محدودیت ‌ها، مهدعلیا را به دشمن اصلی امیر بدل کرد. تعداد زیادی از درباریان هم که بر اثر اصلاحات مفید امیرکبیر ضرر دیده بودند و از خوش گذرانی ­ها و مستمری ­های گزاف آن­ها کاسته شده بود از نفوذ و قدرت روزافزون «امير» به وحشت افتاده بودند، به فکر توطئه بر علیه ایشان برآمدند وعلیه او صف آرایی کردند.

این افراد که از سوءظن مادر شاه نسبت به امیر باخبر بودند، شکایات خود را نزد او ‌بردند و در توطئه علیه امیر با مهدعلیا همداستان ‌شدند.

 

توطئه ها ثمر می دهد

سرانجام تلاش‌های همه‌جانبه مخالفان امیر، اعم از اندرونی دربار به‌ویژه مادر شاه، سفارت انگلیس و افرادی نظیر میرزا آقاخان نوری، نتیجه بخشید و شاه جوان و بی‌تجربه را از موقعیت صدراعظم توانمند خود به وحشت انداخت. آن‌ها ابتدا موفق شدند مقام صدارت را از او خلع کنند، اما مقام امارت همچنان در دست امیر بود. اما مهدعلیا و دیگر دشمنان امیرکبیر به همین اکتفا نکردند و شاه را راضی کردند که امیر را به حکومت کاشان منصوب کند. پس ‌از آن نیز شایعه کردند که امیر قصد پناهنده‌شدن به سفارتخانه روسیه را دارد و با این شایعات شاه را بیمناک کردند. شاه نیز امیر را از کلیه مناصب دولتی و لشکری (امیرنظامی و حکومت کاشان) عزل کرد . یک یا دو روز بعد امیر همراه با مادر و همسر و فرزندانش (علی ‌رغم مخالفت شاه و مهدعلیا) راهی فین کاشان شد. اما بازهم وجود امیرکبیرِ بدون منصب و مسئولیت و دور از پایتخت را برنتافتند و از ترس بازگشت دوباره او به قدرت، نقشه قتل امیر را کشیدند بنابراین با کوشش فراوان توانستند حکم قتل وی را از ناصرالدین‌شاه بگیرند.

سرانجام امیرکبیر در ۲۰ دی ۱۲۳۰ در حمام فین کاشان به قتل رسید. جسد امیرکبیر ابتدا در کاشان دفن شد ولی چند ماه بعد با تلاش عزت‌الدوله، همسرش، به کربلا منتقل شد.

 

منابع:
1-نوایی، «مهدعلیا جهان خانم»، مجله تاریخ معاصر ایران، کتاب پنجم، زمستان 1372.
2-اعظام اقدسی، حسن، خاطرات من یا تاریخ صدساله، تهران: کارنگ، 1379.
3-خان ملک ساسانی، احمد، دست پنهان سیاست انگلیس در ایران، تهران: هدایت، 1352.
4-آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران: شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، 1362.
5-سفرنامه کنت دوگوبينو، مترجم: عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تهران، کتابسرا، 1367.
6-عباس اقبال اشتياني، ميرزا تقي خان اميرکبير، به کوشش ايرج افشار، تهران، توس، .355ا.

/انتهای متن/

درج نظر