“امکان مینا”  تصویر نارس و مبهمی از شخصیت دو گانه یک زن

“امکان مینا” فیلم ” کمال تبریزی” در این دوره از جشنواره فجر،  حول محور زنان و شخصیت دوگانه آنها ساخته شده که در مجموع در نشان دادن تصویری درست و واقع بینانه از زنان هم چندان موفق نبوده است؛ عدم توفیقی که از کارگردان بنامی چون کمال تبریزی پذیرفته نیست.

0

نفیسه ترابنده/

 

“امکان مینا” فیلمی به کارگردانی” کمال تبریزی”،  نویسندگی” فرهاد توحیدی” و تهیه کنندگی “منوچهر محمدی “است که می خواهد با روایت زندگی مشترک زوجی جوان، گوشه ای از تاریخ سیاسی معاصر کشورمان را به تصویر بکشد.

 

داستان فیلم

فیلم داستان زندگی مینا( مینا ساداتی) و مهران( میلاد کی مرام) است. فیلم با صدای رادیو که وضعیت قرمز ناشی از بمباران  هوایی  را اعلام می کند، آغاز می شود. با ترسیم زمان وقوع داستان، دوربین وارد خانه مینا و مهران می شود. مینا در حالی که آوازی شمالی زیر لب زمزمه می کند با کیک به استقبال مهران رفته و آن دو سومین ساگرد ازدواج شان را جشن می گیرند. مینا در اوج شادی نیز آشفته است.

 

یک زندگی دوگانه

“امکان مینا” در حقیقت روایت زندگی دوگانه میناست. در دقایق ابتدایی فیلم ما شاهد رابطه عاشقانه و صمیمی مهران و مینا هستیم اما به تدریج لایه های زیرین زندگی این زوج به ظاهر خوشبخت آشکار می شود.

اولین جرقه زمانی است که مهران مینا را برای کلاس کنکور به آموزشگاه می رساند و مینا پس از آنکه از رفتن مهران مطمئن می شود، روسری خود را عوض کرده، عینک  دودی زده و از آموزشگاه خارج می شود. مینا به آزمایشگاه رفته و در می یابد که باردار است. او سراسیمه به مخابرات رفته و با پاریس تماس می گیرد، او به کسی که مادر خطابش می کند با اضطراب وآشفتگی خبر می دهد که باردار است. زن در آن سوی خط پس از شماتت مینا و تأکید بر این نکته که بارداری برای او سم است و مرگبار،  از او می خواهد برای انداختن بچه نزد مژگان برود.

 

شخصیت مخفی

مخاطب تا اینجا گمان می کند تنها پنهانکاری مینا از شوهرش بارداری اوست اما کم کم در می یابد مینا یک شخصیت مخفی دیگر دارد. مینا زمانی که مهران داخل حمام است سر کیف او ر فته و از روی پرونده های محرمانه داخل کیف یادداشت بر می دارد.

روز دوم مینا پس از رفتن مهران از آموزشگاه همراه با مردی به داخل خانه ای می رود. مخاطب با دیدن این صحنه ظن خیانت در ذهنش شکل می گیرد. روز سوم مهران پس از رساندن مینا به آموزشگاه سوار تاکسی است که می شنود  رادیو عراق اعلام کرده قرار است بیمارستانی نزدیک آموزشگاه مینا را هدف قرار دهد. او با عجله برای نجات جان مینا خود را به آموزشگاه می رساند و می فهمد مینا چند روز است سر کلاس نرفته است. مهران به مینا شک می کند. روز بعد او را تعقیب می کند اما هربار به دلایلی مینا را در وسط راه گم می کند.

” مینا” دختری است از یک خانواده شمالی که پس از ازدواج با مهران برای زندگی به تهران آمده است. مخاطب در همان لحظات اول فیلم از تلفن مینا به پاریس و زنی که او را مامی صدا می زند، دچار شک می شود. مینا در ظاهر خوشبخت است و مهران را عاشقانه دوست دارد اما همیشه نا آرام است. مینا روزها به اسم رفتن به آموزشگاه به خانه تیمی منافقین می رود. مینا عضو سازمان مجاهدین خلق است.

 

یک تشکیلاتی حرفه ای

 از اولین برخورد مینا با وحید و صحبت های تخصصی او درباره نحوه تشکیلات مخاطب در می یابد که مینا در کار تشکیلاتی حرفه ای است و سابقه زیادی در همکاری با سازمان دارد گرچه خودش اظهار می دارد بعد از ازدواج به سازمان پیوسته است. نام تشکیلاتی مینا پروین است که او را به اختصار پری صدا می زنند.

“پری” گویی وجه دیگری از شخصیت میناست؛ وجهی که کاملا با روحیات و اخلاقیات مینا در تضاد است. پری برخلاف مینا چهره ای سرد و سنگی دارد. پری با خونسردی به سر تیم خود مژگان می گوید که حاملگی اش عمدی نبوده و نمی خواسته خلاف خواست سازمان و ایدئولوژی آنها عمل کند. پری به همدستانش می گوید که شوهرش مهران که نام سازمانی او را ساسان گذاشته به او شک کرده است. او پیشنهاد می دهد چون اطلاعات  ساسان برای گروه مفید است، برای ازبین رفتن شک ساسان بگذارند بچه به دنیا بیاید اما مژگان یک اسلحه برای کشتن ساسان، آمپول برای سقط جنین و سیانور برای خودکشی در هنگامی که خطر لو رفتن وجود دارد، به او می دهد.

 

دست مینا رو می شود

در آن سوی فیلم، ماموران وزارت اطلاعات که تعقیب مینا توسط مهران را مانع کار خود می دانند، به ناچار چهره واقعی مینا را برای مهران آشکار می کنند. مهران پس از اطلاع از حقیقت از درون خالی می شود. او به صحبت های مینا و وحید هم که توسط اطلاعات در حال شنود است گوش می دهد و هنگامی که وحید از پری می خواهد تا جاوید را به خانه امن ببرد واو را شوهر یا برادر خود معرفی کند، تحملش را از دست داده و دچار حمله عصبی می شود. مهران غیرتی شده و اولین سوالی که  در ذهنش ایجاد می شود این است که بچه داخل شکم مینا برای اوست یا خیر؟  مصطفی( شاهرخ فروتنیان) از مهران می خواهد که ضمن ادامه زندگی عادی با مینا به آنها کمک کند تا سر دسته گروه یعنی جاوید را دستگیر کنند.

 

اوج خشم یک مرد

مهران خود را شکست خورده می بیند؛ مردی که عزیزترین فرد زندگی اش به او خیانت کرده است، خیانت مینا تنها خیانت به مهران و زندگی اش نیست بلکه خیانت به کشور است. مهران همچون کبکی است که سه سال تمام سرش زیر برف بوده است. برخلاف تصور مخاطب اولین برخورد مهران با مینا کاملا عادی است، مهران با دسته گل وارد خانه می شود اما او نقشه ای در سر دارد؛ مهران که فهمیده در خانه اش شنود گذاشته اند به بهانه درد کلیه و رفتن به بیمارستان با مینا از خانه خارج می شود. بعد از اینکه مهران بیمارستان را رد می کند مینا به او مشکوک شده و دست به داخل کیفش می برد که مهران اسلحه مینا را از جیبش در آورده و به او القا می کند که او نیز جزو سازمان است و مینا تمام آنها را لو داده است. مهران بعد از جلب اعتماد مینا با او به خانه امن می رود. خانه امن مکانی برای سربازکردن اوج عصبانیت و خشم مهران است. مهران دست های مینا را به صندلی می بندد و از او دلیل خیانتش را می پرسد. مینا تأکید می کند که بچه داخل شکمش بچه خود آنهاست و به خاطر آرمان های سازمان به آنها پیوسته است.

 

ضعف ها و ابهامات  فیلم

ایرادات عمده فیلم از همین سکانس شروع می شود. مخاطب نمی فهمد واقعا چرا مینا به سازمان پیوسته است؟ مینا دلیل قانع کننده ای برای مهران نمی آورد جز یادآوری صحنه مرگ دوستش توسط مأموران نظام. او حتی تحت تأثیر صحبت های  مهران هم قرار نمی گیرد و در مقابل ابراز عشق مهران سکوت می کند. مشخص نیست در این سه سال مینا چگونه با سازمان ارتباط داشته است که مهران هیچ گاه متوجه این ارتباط نشده است.

ابهامات فیلم و عدم شخصیت پردازی مناسب مینا باعث می شود مخاطب نتواند درکی از مینا داشته باشد در نتیجه نه مینای عاشق را باور می کند و نه پری مجاهد خلق را.

 

پایان بندی غیرمنطقی

بدترین قسمت فیلم پایان بندی آن است که هیچ منطقی ندارد. مهران که گویی دچار جنون شده با اسلحه مینا وارد خانه تیمی شده و خیلی حرفه ای اعضای آن را می کشد اما در آخر توسط مژگان کشته می شود. از طرف دیگر مینا نیز به دلیلی که برای مخاطب قابل فهم نیست پس از راه دادن جاوید به خانه امن به دو زانوی او گلوله زده و به مصطفی تلفن می کند تا بیایند جاوید را دستگیر کنند و خودش با چشمانی گریان از غم مرگ مهران در خیابان راه می رود. مخاطب نمی فهمد آیا واقعا مینا متحول شده و چهره واقعی سازمان برای او اشکار شده است و یا به خاطر عشق به مهران به سازمان خیانت می کند؟

/انتهای متن/

درج نظر