آسمان پیش تو از خاک سرافکنده‌تر است

ایام شهادت امیر اهل ایمان است و ما، در این هنگامه ماتم میهمان یک غزل مثنوی از زهرا شعبانی می شویم.

0

بعضی روزها تلخ هستند آن‌قدر تلخ که شیرینی روزهای گذشته را  از یاد می‌برد.

 رمضان ماه خداست؛ و ماه خدا شیرین است اینکه مهمان باشی صاحبخانه خدایت باشد یعنی همه‌چیز مهیاست تا تو حلاوت یک ماه شیرین را درک کنی، اما هنوز چیزی از نیمه رمضان نگذشته است و هنوز طعم دل‌نشین میلاد کریم اهل‌بیت در جسم و  جانت است که روزهای تلخی فرامی‌رسد؛ روزهای تلخی که تلخی‌اش نه‌تنها شیرینی رمضان بلکه طعم خوشایند همه‌روزهای خوب سال را از خاطر می‌برد، شهادت مولایمان علی همان تلخی بی‌پایانی است که ریشه‌دار  و حزن‌انگیز است، در این هنگامه ماتم میهمان یک غزل مثنوی از زهرا شعبانی می شویم.

یک قدم می روی و ماه فرو می ریزد

اشکی از چشم تو گهگاه فرو می ریزد

کوفه پر می شود از آه غریبانه ی تو

بار غم های جهان ریخته بر شانه ی تو

بغض تلخی ست که در راه گلویت مانده

زخم شمشیر خودی بر سر و رویت مانده

سینه ات از غم این قوم به تنگ آمده است

یار دیروز تو با آتش جنگ آمده است

اهل دوزخ شده، مشتاق عذاب اند همه

خطبه می خوانی و در عالم خواب اند همه!

تا به پا خاستی از جای نشستند تو را

دست بیعت به تو دادند و شکستند تو را!

در تن باد وزیدند و غبار آوردند

نخل هاشان رطب تلخ به  بار آوردند!

نارفیقان شب نیزه و تیرند همه

پشت هر توطئه یک گوشه امیرند همه!

چشم ها دوخته این شهر به انگشتری ات

در رکوعی و حریصانه فقیرند همه!

دست برداشته از «دین» محمد(ص) قومی

که به «دنیا»ی فریبنده اسیرند همه

رسم دیرینه ی این بادیه بیعت شکنی ست

گرچه “لبیکَ علی”گوی غدیرند همه!

امشب انگار جهان را به غم آمیخته اند

حال هر روز تو را در تن شب ریخته اند

ماه انگار که از راز دلت با خبر است

آسمان پیش تو از خاک سرافکنده تر است

یک طرف تیر و کمان دیده به این سو دارند

یک طرف خاطره ها دست به پهلو دارند!

می روی بلکه دعایت به اجابت برسد

می روی تا به تو هم نوبت دعوت برسد

می روی و سر هر کوچه یتیمان جمع اند

در قنوت اند که : “یارب به سلامت برسد!”

سرور هر دو جهانی و زمین جای تو نیست

هر که باید به طریقی به عدالت برسد!

آه از این شعر که در وصف تو حیران مانده

آه از این شعر زمانی که به این خط برسد-

اقتدا کرده سر تیغ به قد قامت تو 

خنجری آمده شاید به شهادت برسد!

اشهدانّ … از این لحظه جهان در یدِ توست 

اشهدانّ … چه رازی ست که در اشهد توست؟!

***

بعد یک عمر به دل شوق فراوان داری

باز می گردی و یک عالمه مهمان داری

پیش پای تو نشستند ملائک به سجود 

باز می گردی و حال ات به از آن است که بود!

باز می گردی و با مرگ برادر شده ای

باز می گردی و انگار سبک تر شده ای…

/انتهای متن/

درج نظر