همه زندگی ام را باختم

بهمن جوان موفقی است در کار و شغلش. 32 سال دارد وحدود پنج شش سالی است که مشغول به کار شده و از موقعیت کاری اش راضی است. اما  حالا او بخاطر زندگی خانوادگی پرتلاطمش سخت مستاصل شده و برای چاره جویی به مشاور حقوقی مراجعه کرده و البته دیر آمده است.خودش اینطور تعریف می کند:

1

در 22 سالگی یعنی حدود 10 سال پیش وقتی هنوز سرباز بودم، با  زهره آشنا شدم که دختر موقر و مورد اعتمادی بود و با موافقت خانواده های مان ازدواج کردیم. زندگی مان با سختی می گذشت. چون من تازه سربازیم تمام شده بود و شروع به درس خواندن کرده بودم. چون از طرف خانواده هم کمکی نمی شد و انتظاری هم داشتم، زندگی مان  با سختی می گذشت. تا این که درسم تمام شد و مشغول کار شدم. کم کم وضع مالی مان خوب شد. از همین زمان بود که زهره شاید به دلیل رشته تحصیلی اش که روانشناسی بود شروع کرد به ایراد گیری از من. به همه رفتارهایم خرده می گرفت و بسیار شکاک شده بود. تمام تلفن ها و رفت و آمد های مرا کنترل می کرد. هرجا می رفتم و یا حتی اگر یک کار اداری داشتم و در تمام مدت مرا در محل کار کنترل می کرد. کم کم  این شک و شبهه هایش به صورت بیماری در او درآمد طوری که دیگر رفتارهایش برای من قابل تحمل نبود. خانواده اش هم این مشکل را پذیرفتند و تائید کردند که دخترشان در اثر شک و تردید زیاد در معرض بیماریست. نهایتا من مجبور شدم که زهره را طلاق بدهم. مهریه اش 400 سکه بود که 200 تا سکه را بخشید و بقیه را من به اقساط در حال پرداخت هستم.

بعد از جدایی از همسرم با نادره که یکی از همکارانم بود و از قبل او را می شناختم و با رفت و آمدهایی که شد با خانواده اش هم آشنا شده بودم، ازدواج کردم. این بار خواستم دقت وو احتیاط بیشتری بخرج دهم. برای همین هم  برای مهریه 110 سکه پیشنهاد کردم ولی خانواده نادره قبول نکردند و به ناچار با 550 سکه موافقت کردم. علاوه بر آن نادره وکالت در طلاق، حق مسکن، حق تحصیل را هم از من گرفت. بعد از ازدواج به پیشنهاد همسرم که می گفت همسر اولت ممکن است سال آینده افزایش اقساط مهریه را درخواست کرده و اموال تو را توقیف کند، ماشینی را که داشتم به نامش زدم. بعد از دو ماه از شروع زندگی متوجه شدم که همسرم با اینکه با من ازدواج کرده هنوز با مردانی که قبلا با آنها در ارتباط بوده، مرتبط است و با ایشان علاوه بر گفتگو های طولانی، رفت و آمد هم دارد. نادره متاسفانه در محل کار و بیرون از خانه، هیچ رفتار کنترل شده ای ندارد و لباس و وضع ظاهری و لباس بسیار بد و زننده ای دارد که مرا بسیار ناراحت می کند.به هیچ وجه هم به تذکرات من توجه نمی کند و زمانی که فهمید که من رفتارهایش را با دقت کنترل می کنم، اصلا ناراحت نشد و به روی خود نیاورد. در عوض بعد از یک سال زندگی مشترک در حال حاضر دو ماه است که به خانه پدرش رفته است. پیش مشاور خانواده رفتیم. مشاور با نادره و من جداگانه صحبت کرد و به هردو ما تذکراتی داد که رعایت کنیم و تا یک ماه هم صبر کنیم که شاید  تغییری در رفتار او پیدا شود.

ضمنا من من از مشاور خواستم که نادره را راضی کند که مهریه اش را کم کند و حقوقی را که به او دادم پس بدهد و اتومبیلم را  هم به نام خودم برگرداند. ولی او اصلا زیر بار نرفت و گفت که هیچ کدام را نمی بخشم. می گوید که هر طور دوست دارد رفتار می کند و همین طوری برگردیم و به زندگی ادامه بدهیم یا این که من  طلاقش بدهم. من مانده ام چه کنم. من تازه چند سال است شروع به کار کرده ام با این وضعیت همه زندگی ام را باخته ام و هرچه در می آورم باید به این دو نفر بدهم و به این ترتیب درآینده و در روزگار پیری هیچ چیزی برای خودم و ادامه زندگی ام نمی ماند.

ضمنا در این مدت که با همسر دومم اختلاف پیدا کرده ام، همسر اولم که تازه قدرش را می دانم و فهمیدم که چه زن پاک و نجیب و صبوری بوده، با من تماس گرفته و اظهار پشیمانی از جدایی دارد و به نوعی منتظر است که باز به زندگی با وی برگردم. من این وسط مانده ام که چه باید بکنم؟ با اختلافاتی که با همسر اول داشتم که برگشت به آن زندگی  برایم غیر ممکن است و با این وضع که با همسر دومم دارم با او هم نمی توانم ادامه دهم. آیا  من از نظر حقوقی راهی برای بیرون آمدن از این تنگنا دارم؟

پاسخ دکتر فرزانه  اژدری:

با صحبت های بهمن یاد حدیثی از پیامبر اسلام (ص) که امام صادق(ع) نقل کرده اند افتادم و به ایشان گفتم که شما همسر اول تان را به دلیل شک و تردیدی که شاید به دلیل رفتار شما دچارش شده بود طلاق دادید و خودتان حالا به همان مشکل و شاید بیماری مبتلا شدید. شاید اگر بیشتر تلاش می کردید و رفتار خود را اصلاح می کردید و روابط خود را در محل کار و بیرون از خانه در چارچوب صحیح و سالم قرار می دادید، زهره آرام می شد و تردیدهایش تمام می شد و زندگی تان ادامه پیدا می کرد. شما باید به اصلاح شیوه رفتار خودتان می پرداختید. اصولا  بعد از طلاق، ازدواج مجدد بلافاصله کمکی به افراد نمی کند بلکه مشکلات آنها را بیشتر و پیچیده تر می کند. بعد از طلاق باید طرفین مهلتی به خودشان بدهند تا وضعیت جدید را درک کنند و با آن کنار بیایند و به آرامش برسند. بعد از این دوران تامل است که اگر خواستند دوباره ازدواج کنند، احتمال موفقیت ازدواج دوم هست.

  1. در این موقعیتی که شما در آن قرار گرفته اید، همانطور که مشاور پیشنهاد داده، باید صبر کنید تا شاید نادره خود با طلاق موافقت کند و یا اصلاح رفتار کرده و با شما ادامه زندگی بدهد.
  2. وکالت در طلاق که به نادره داده اید، به این معنا نیست که شما دیگر نمی توانید او را طلاق بدهید. بلکه به این معنی است که هردوی شما حقی مساوی برای طلاق دادن و طلاق گرفتن دارید.
  3. شما می توانید نادره را طلاق بدهید ولی در این صورت باید در صورت تمکن مالی مهریه اش را کامل و نقدا و یک جا و در صورت عدم تمکن بصورت اقساط بپردازید.
  4. حقوق دیگر مثل حق مسکن، حق تحصیل و هر حق دیگری که در دفتر عقدنامه ثبت شده، در دوران زندگی مشترک برای طرفین لازم الاجراست ولی عدم اجرای آن ناقض و یا ناسخ عقد نکاح نیست. عقد نکاح فقط با طلاق گسسته می شود. در مورد مسکن هم داشتن مسکن در حد توان زوج باید باشد و هرکجا وی توانست تامین کند زن لازم است آنجا زندگی کند مگر اینکه انجام خواسته زن در توان مرد باشد. تحصیل همسرهم اگر به ضرر شئونات زندگی و یا خلاف اخلاق و حسن سلوک زندگی مشترک باشد، زوج می تواند مانع شود و دادگاه نیز این را می پذیرد. بنابراین روی این حقوق و بازپس گیری آنها اصرار نکنی زیرا برای شما مشکلی به وجود نمی آورد.
  5. در حال حاضر سعی کنید با آرامش و دوستانه مهریه را به مبلغ کمتر از آنچه در عقدنامه آمده و در حد توان پرداخت خود کاهش دهید که در صورت وقوع طلاق، متحمل فشار مالی مضاعف نشوید. مثلا شما می توانید توافق کنید که چون ماشین به نام ایشان پلاک خورده، با توافق همان را به عنوان مهریه به ایشان بدهید و بقیه را بذل کند. والا بهتر است فعلا برای طلاق اقدام نکنید تا ایشان حتی بعد از ارائه دادخواست مهریه به دادگاه، شاید به بذل مهریه و طلاق توافقی راضی شود.
  6. بهتر بود بعد از طلاق اول برای شروع زندگی دوم، بیشتر تامل می کردید و قبل از هرکار به مشاور حقوقی مراجعه می کردید و شرایط صحیح و مناسب برای تعهدات خود را می پرسیدید. این مشکل خیلی از افراد است که بعد از ایجاد دردسر و مشکل، به مشاور مراجعه می کنند و این زمانی است که برای حل مشکل دیر شده است.

/انتهای متن/

نمایش نظرات (1)