نمایشنامه 5/ سال های فاجعه

(همان صحنه ننه نساء فریاد کنان وارد می شود. و باجی خانم با یک لنگه کفش به دنبال او می دود.)

0

اعظم بروجردی/

باجی خانم : وایستا ببینم ، این چی بود به تنم مالیدی، ها؟ مگه دستم بهت نرسه . قیمه قیمه ات می کنم، پدر سوخته.

ننه نساء : آی مسلمونا! یکی به دادم برسه.

باجی خانم : پدر تو در میارم. هووی خدا نشناسم فرستادتت چیز به تنم بمالی ، نمک به حروم؟ عمری سر سفره ام نشستی این دست مزدمه ؟ مریم ، مریم، ننه بیا ببین، بیا ببین، این چیه ! وایستا تا بگیرم و دو پاره ات کنم.

ننه نساء : به جون عزیزت ، می خواستم جادو تو باطل کنم. ننه ببین تو رو خدا، حالش بیتر شده.

(باجی خانم ، که مریم را بی اعتنا به خود می بیند خط سیر عزت را دنبال می کند. یک باره کفش را بر سر او می کوبد. مریم جلوی او را می گیرد.)

باجی خانم : همین شما جز جیگر زده ها پیدا میشین که روزگار مردم رو سیاه می کنین.

مریم : چته ننه! نمی خواد دق دلی سیاه بختیت و رو سر این بیچاره خالی کنی. به اون چه که شوهر تو هوس یک زن دیگه و یا زنهای دیگه رو می کنه. با عزت نشد یکی دیگه، اگه راست می گی برو جلوی اونو بگیر.

باجی خانم : بعله، بعله. غلطهای اضافی، پدر سوخته! تو چرا خودت و نخود هر آشی می کنی، تو رو سّنّنّه.

عزت : برید بذارید به درد خودم بمیرم. من امروز هیچ حوصله ی دعوا مرافه رو ندارم.

باجی خانم : چه غلطها.

عزت : اّه، اّه، اّه ! برو کنار ، چه بویی می ده.

ننه نساء: والله دوره ی آخر زمونه، بس کنین دیگه مسلمونا.

باجی خانم : من بو می دم، من ؟

عزت : آره بوی پهن، پیف!

sahne5-in

مریم : آخه ما تو این محل آبرو داریم.

باجی خانم : به من میگه بو میدی، آره، آره من بو میدم. آخه واسه این که صبح تا شب دارم تو این خونه جون می کنم و مثه سگ تا شب پا به زمین می کوبم تا کپه شونو بذارن بعد برم سرم و بزارم زمین. اما تو چی؟ عین زنیکه های، استغفرالله! فلکی، صبح تا شب فقط به خودت ور می ری.

ننه نساء : آره والله عینهون اجنه.

باجی خانم : وای خدا یکی به دادم برسه. دارم غش می کنم، چشام داره سیاهی می ره. بیا اینم از این پیرسگ، یک عمر تو خونه ی ما نون و نمکمون و خورده که الهی کوفتش بشه ، حالا معلوم نیست چه بلایی می خواد سرم بیاره، اینم از دخترم، دیدی چه خاکی به سرم شد؟

ننه نساء: نه ننه، حالا نشورشون. بذار یک خورده دیگر بمونه، نشوری ها من که بدتو رو نمی خوام.

(ننه نساء هم به دنبال باجی خانم از صحنه خارج می شود.)

مریم : تو هم برو یک چرت بخواب تا حالت بهتر بشه.

عزت : ولم کن.

(همان جا روی زمین می خوابد. صدای سوت زدن از بیرون خانه به گوش می رسد و بعد نیز تقه ای به در می خورد. مریم به سوی در می رود.)

نمایشنامه ۴/ سال های فاجعه

/انتهای متن/

درج نظر