شوهری سخت تر از پارکینسون

اگر خانه مکان آرامش و محبت نباشد، ممکن است برای اهل خانه نه تنها موجب آسایش و دلگرمی نباشد، بلکه فرساینده جسم می شود و روح؛ همان که به سر منیژه خانم آمده است برای داشتن خانه و همسری بسیار سخت گیر و کج اخلاق.

0

منیژه خانم از زندگی سخت و پرمرارتش این طور تعریف کرد:
حدود 38 سال پیش با شوهرم شاهرخ در سن 20 سالگی ازدواج کردم. اوایل انقلاب بود و همه چیز از جمله ازدواج ها به راحتی انجام می شد. شاهرخ مردی کاسب بود، در بازار تهران شغل آبرومندانه ای داشت و درآمدش هم خوب بود. من هم معلم حق التدریس بودم و در مدرسه ابتدایی کار می کردم. کارم را خیلی دوست داشتم و به بچه ها و کارم عشق می ورزیدم.
بعد از مدتی شاهرخ از من خواست که دیگر کار نکنم و آنقدر گفت که مجبور شدم خانه نشین شوم. بعد از مدت کوتاهی هم خدا به ما فرزند دختری داد و یک سال بعد هم پسری دیگر.
وجود بچه ها زندگی مرا پر کرد و هرچه هنر داشتم از کارهای دستی و هنری، در زندگی برای بچه هایم هزینه کردم. بچه ها در مدرسه اول بودند. بخاطر فعال بودن من همیشه در مدرسه بچه ها  مجری برنامه های مدرسه بودم، هروقت برنامه ای بود مرا برای اجرای برنامه ها دعوت می کردند و این باعث سربلندی و خوشحالی بچه هایم می شد.
البته همه این کارها را هم با مخالفت و غر زدن های زیاد شوهرم انجام می دادم. بعد از مدتی دیگر از مخالفت های او خسته شدم و کامل در خانه ماندم.
اما شاهرخ  هر روز بداخلاق تر، عصبی تر و خسیس تر می شد. به سختی پولی برای هزینه خانه و بچه ها به من می داد. کارش را عوض کرد و کار خوب و آبرومندانه اش را تبدیل به دلالی کرد و کم کم دید از پس آن هم بر نمی آید. بعد از این دیگر هرروز ندارم ندارم تحویل ما می داد و ما دست خالی بودیم. دختر و پسرم کم کم بزرگ شدند. دخترم وقت ازدواجش بود. با بدبختی و فشار زیاد توانستم شاهرخ را راضی کنم که با ازدواج دخترم موافقت کند. او برای اینکه پول جهیزیه ندهد و خرج نکند، نمی گذاشت خواستگار بیاید و دخترم ازدواج کند. به هر حال دخترم شکر خدا ازدواج کرد و شوهرش مرد خوبی است.
الان پسرم سر کار می رود ولی وقتی به خانه برمی گردد،  جرات و حوصله حرف زدن با هیچکدام از ما را ندارد و زود می خوابد.
خلاصه در این سال ها زندگی پرغصه و دردسری داشتیم. بخاطر همین اوضاع و احوال زندگی و غصه هایی که از اخلاق و رفتار شوهرم خوردم و استرس های زیادی که همیشه داشتم، هشت سال پیش یک روز وقت کار کردن در خانه متوجه شدم دستم به اراده من عمل نمی کند و نمی توانم چیزی در دست بگیرم. کم کم دیدم دیگر نمی توانم راحت و سریع از جایم  بلند شوم و به دنبال کارم بروم.
دکتر رفتم و گفت که مبتلا به پارکینسون شده ام و باید هر روز دارو مصرف کنم تا از پیشرفت سریع بیماری پیشگیری کند. داروهایم گران بود و شوهرم حاضر به پرداخت هزینه درمان بیماری من نبود. بالاخره با کمک برادرم دارو ها را تهیه کردم و هنوز هم بادرم هزینه های زندگی مرا می دهد.
از زمان بیماری من شوهرم هم از نظر روحی دچار بیماری شده و افسردگی گرفته و دیگر حتی پول خرید یک نان هم به من نمی دهد. این در حالی است که دکتر می گوید: باید از نظر غذایی رژیم خاص و تقویتی داشته باشی. ولی شاهرخ برعکس هیچ به فکر ما نیست و یکسره می گوید ندارم.  ما هم از هیچ کارش اطلاعی نداریم. صبح می رود تا شب ولی شب ها دست خالی به خانه می آید و می گوید ندارم.
 با این اوضاع بیماری من که دیگر نمی توانم خیلی حرکت کنم، توقع دارد که همیشه همه چیز برایش آماده باشد. خودش کمی کمک می کند ولی همراه با سرکوفت و سرزنش زیاد.
در این سال های اخیر من خودم هزینه زندگی و خورد و خوراکم را از مبلغ مختصری که پدربیمارم که خودش یک کارمند بازنشسته دولتی است، به عنوان ارثیه به فرزندانش داده،  داده ام و تازه شوهرم به من تهمت می زند که با این مغازه دار چه کار داشتی و با آن مغازه دار چه کردی و…؟ دائما به من تهمت می زند و حرف های زشت و زننده نثارم می کند. این اواخر که به من اصرار داشت که از خانه اش بروم و طلاق بگیرم.
دیگر خسته شده ام. الان  15 روز است از خانه ام بیرون آمدم و خانه اقوام هستم. دیگر نمی توانم به خانه برگردم. زندگی در کنار او خیلی برایم سخت است. می خواهم بعد از 38 سال از او جدا شوم و طلاق بگیرم.

پاسخ دکتر فرزانه اژدری
از منیژه خانم  سوال شد:
آیا اگر خانه تان را از شوهرت جدا کنی امکان زندگی مستقل دارید؟ آیا پسرتان همراه شما می آید؟ آیا از پس کارهای روزمره تان بر می آیید؟
به همه سوال ها جواب مثبت داد. البته با کمک برادر و پدربزرگش که خانه ای برایشان به ارث گذاشته است.
با توجه به این امکانات راه حل های حقوقی که به ایشان پیشنهاد شد، این ها بود:
1.    برای این که دادگاه را متقاعد کنید که  باید ابتدا از دکتر معالج خود گواهی بگیرید که تاکید داشته باشد استرس و درگیری و فشار روحی برای شما خوب نیست و زندگی را برا یتان مشکل می کند و اینکه باید در آرامش زندگی کنید و تغذیه مناسب و خوب داشته باشید تا بتواند در بهبود شما موثرباشد و در نتیجه با کم شدن سرعت بیماری با آن مبارزه کنید.
2.    مدارک قانونی خود را باید نزد خودتان حتما داشته باشید.
3.    ابتدا شما دادخواست دریافت مهریه و اجرت المثل دوران زندگی را به دادگاه خانواده بدهید. هرچند شوهرتان به قول خودتان ندارد تا بدهد ولی حتی می توانید منزل مسکونی تان را که به نام اوست، توقیف کنید.
4.    با داشتن گواهی از پزشک معالج می توانید به شورای حل اختلاف محل زندگی تان مراجعه کنید و با تامین دلیل وسایل زندگی را که مال خودتان و جهیزیه تان بوده از خانه مشترک به خانه ای که قصد سکونت در آن دارید، ببرید.
5.    با توجه به روحیه همسرتان و اصرار خودش به بیرون رفتن از خانه و طلاق گرفتن شما، قاعدتا  او اقدام حقوقی علیه شما نمی کند و شما می توانید در آرامش زندگی کنید و انشاءالله حال تان هم بهتر خواهد شد.
6.    در نهایت پیشنهاد می کنم در عین این که به استقلال در مسکن برای بهبود حال جسمی و روحی تان فکر می کنید، به فکر طلاق نباشید، چون شما با این همه سختی و مرارت که در این زندگی تحمل کرده اید، حقوقی دارید که ممکن است با طلاق پایمال شود، از جمله حق ارث و … البته اگر مسئله طلاق پیش آمد، چون پدر شما کارمند دولت بوده و مستمری دارد، می توانید از مستمری و بیمه پدرتان استفاده نمایید.

/انتهای متن/

درج نظر