رهایت من نخواهم کرد

یک عاشقانه ناب  خداوندی را  در دفتر سبز سهراب سپهری می خوانیم:

0

 

در گذار روزهای زندگی، روزهایی بوده  است که سخت  گذشته است. روزهایی که فکر می کردی  که هیچ سایه مهربانی بر سرت نداری .

در گذار روزهای زندگی ، روزهایی بوده اند که  ناراحتی ها در دلت خانه کرده اند و احساس کرده ای که تنهای تنهایی .

اما گر ذره بین نگاهت قوی باشد، در تمام صفحه های ورق خورده ی زندگی ات  اثر انگشتی از او دیده می شود … 

چه بچگانه است که فکر می کنیم که زندگی مان  را به تنهایی رنگ کرد ایم.

اگر نگاه مان را باز کنیم،

دل مان را روشن کنیم،

رد پای مهربان خداوند را  در جای جای زندگی مان می بنیم .

این روزها و این ماه های سخت خداوند به یاد ما و دل ماست .

خداوند ، خداوندی اش را خوب می داند ؛

تو نیکو بندگی کن.

منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست می دارم

تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه می جویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه می گویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب می دانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق می شوی بر ما و عاشق می شوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته می گویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت می گفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر می گردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تو را از درگهم راندم؟
که می ترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!
آن نا مهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت
خالقت
اینک صدایم کن مرا.
با قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمی فهمد
به نجوایی صدایم کن.
بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسب های خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گام های مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان،
رهایت من نخواهم کرد.

/انتهای متن/

درج نظر