به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد

آرامش پس از خواندن شعرهای مولانا بی‌تأثیر از واژه‌های غزل‌هایش نیست که در آن خدا، عرفان و ملکوت موج می‌زند.
به بهانه هشتمین روز از نخستین ماه پاییز که سالروز بزرگداشتش است میهمان غزلی از دیوان شمس می‌شویم.

0

ادبیات و شعر، مونس‌های بی‌ادعای لحظه‌های دل‌تنگی و کنج های خلوت‌اند، گاهی وقتی خیالی نا آسوده است خنکای غزل، آبی بر آتش‌دل می‌شود، شعر می‌خوانی، آرام‌تر می‌شوی، پس شعر می‌خوانی و می‌خوانی و به ناگاه  از صدای در اتاق به خودت می‌آیی،مادرت است، صدایت می‌کند، غزلیات را شمس را در کتابخانه می‌گذاری و میگویی بله ،انگار حالت بهتر است، این خاصیت شعر است و این آرامش، بی‌تأثیر از واژه‌های شعر شاعری نیست که در تمام غزل‌ها و مثنوی‌هایش، خدا، عرفان و ملکوت موج می‌زند

به بهانه هشتمین روز از نخستین ماه پاییز که سالروز بزرگداشتش است میهمان غزلی از دیوان شمس می‌شویم، دلا نزد کسی بنشین …

 

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

به زیر آن درختی رو که او گل های تر دارد

در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی کاران

به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس

یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد

تو را بر در نشاند او به طراری که می آید

تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد

به هر دیگی که می جوشد میاور کاسه و منشین

که هر دیگی که می جوشد درون چیزی دگر دارد

نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد

نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد

بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان

میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد

بنه سر گر نمی گنجی که اندر چشمه سوزن

اگر رشته نمی گنجد از آن باشد که سر دارد

چراغست این دل بیدار به زیر دامنش می دار

از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد

چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمه ای گشتی

حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد

چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی

که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد

/انتهای متن/

درج نظر