بغض اين پنجره در حسرت دیدارش است

در روزهایی که در سوگ بزرگ زهرای مرضیه(س) مادر همه ی هستی  بسرمی بریم،  اشعار خیس علیرضا قزوه روایتی دیگر از مظلومیتش می سراید.

0

 

آسمان، باران، کوچه و چادر خاکی، این‌ها همگی کلیدواژه‌هایی هستند که داغ‌ترین داغ هستی را تداعی می‌کند، آسمان، دلش داغدار است، باران می‌بارد و این را از صدای هق‌هق ابرها می‌توان فهمید، آسمان از همان روزی که چادر خاکی را در کوچه‌های مظلومیت مدینه دید، برای تمامی روزهای این هستی بهانه‌ای برای گریستن یافت.

هرگاه قطره اشکی بر صورتت چکید، بدان که بازهم داغ دلش تازه شده است میل باریدن دارد و می‌خواهد های های در غم بهاری‌ترین مادر هستی اشک بریزد

باران می‌بارد و من آرام در کنار پنجره اشعار خیس علیرضا قزوه را در فاجعه عزیزم مادر هستی می‌خوانم.

 

شیشه‌ی عطر خدا خورد به ديوار شكست

شاپرك خم شد و در سینه‌ی او خار شكست!

بازهم آب به پهناي جهان بی‌تاب است

قلب شب از تپش گریه‌ی «آبار» شكست *

آفتابي كف آن كوچه زمين افتاده

بغض اين پنجره در حسرت دیدارشکست

آه … اين ماه به پيشاني شب آه كشيد

دست آيينه كه از کینه‌ی زنگار شكست

كوثر درد هم از سینه‌ی سرخش جوشيد

قامت ياس كه در سینه‌ی ديوار شكست

چه كسي ديده كه خورشيد به تاراج رود؟

آسمان در قفس و … عشق به‌ناچار شكست

آسمان! چشم قنوت دل من، باراني ست

«هر كه شد محرم دل در حرم يار» شكست!

 

* آبار علي: چاه هاي آبي كه به دست اميرالمومنين حفر و وقف گرديده و تاكنون زنده و داير است.

/انتهای متن/

درج نظر