بانویی که جانباز راه زیارت کربلا شد

این بار تنها سفرنامه کربلای یک بانوی ایرانی را از متن تاریخ می خوانیم که در آن داستان جانباز شدنش را در سفر به کربلای معلی شرح داده است.

1

از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی سفرنامه های حج زیادی به قلم بانوان ایرانی نوشته و به چاپ رسیده اما تا پنج شش سال پیش تقریبا هیچ سفرنامه مستقلی از بانوان ایرانی با موضوع سفر به عتبات عالیات وجود نداشت. اما با پررنگ شدن راه پیمایی اربعین یادداشت نویسی سفر اربعین بانوان ایرانی در مجلات، روزنامه ها، سایت ها و حتی وبلاگ ها آغاز شد.

گرچه متاسفانه باید نوشت که برعکس سفرنامه های حج بانوان، اندکی از بانوان ایرانی از سفر زیارت عتبات عالیات کتاب های سفرنامه ای مستقل نوشته اند. برای همین با جستجوی بسیار در فهرست کتاب های کتابخانه مجلس شورای اسلامی، تنها یک کتاب سفرنامه کربلا از یک بانوی ایرانی پیدا کردم که البته نوشته شدن این سفرنامه هم به دلیل وقوع حادثه ای خاص برای نویسنده آن، بوده است.

 

همچون حبیب بن مظاهر…

ماجرا از این قرار است که خانم «مهناز ستوده نیا» که بانویی اصفهانی و از فعالین قرآنی کشور است، قرار می شود که با کاروان زیارتی خواهرزاده اش برای بار دوم به سفر کربلا برود. با اینکه اوضاع امنیتی کشور عراق در آن سال چندان مناسب نبوده ولی آتش عشق اباعبدالله الحسین(ع) آنچنان در قلب خانم ستوده نیا زبانه می کشیده که با هر زحمتی بوده رضایت همسر و فرزندان را برای رفتن به این سفر جلب کرده و راهی سفر می شود. با رسیدن به شهر نجف و زیارت مرقد مطهر امیرالمومنین(ع) ساعت به ساعت بر عطشش برای  زیارت کربلا اضافه می شده و ایشان مدام فدا شدن در راه اهل البیت-علیهم السلام- و ایمان بیشتر را از درگاه خداوند در خواست می کرده است. به ویژه اینکه بعد از بار اول زیارت حرم امام حسین(ع) در آن سفر از ایشان می خواهند مثل حبیب بن مظاهر فدای اهل بیت نبی (ص) شود و امام هم با نظر عنایت به او نگاه کند… این درخواست ها از خداوند ادامه داشته تا اینکه در دور دوم زیارت حرم وقتی با خواهرزاده شان در بین الحرمین بود، با بمب گذاری عوامل تکفیری مواجه می شود.   

 

ترکش ها را مُهر تایید دید

خانم ستوده نیا از لحظات وقوع انفجار و شرایط روحی و روانی خود در آن دقایق این گونه می نویسد:

«با موج انفجار من هم به آسمان بالا رفتم! و تازه متوجه شدم آن کارتون جلوی ما حاوی مواد منفجره بوده… نمی دانم چقدر طول کشید ولی فقط یادم می آید که داشتم خدا را شکر می کردم و باز خدا را شکر می کردم… خیلی حال خوبی داشتم یک دفعه یاد امام زمان -روحی فداه- افتادم و گفتم صلی الله علیک یا شریک القرآن…»  

خانم ستوده نیا که لحظاتی پر کشیدن روح را از تن خود احساس کرده و سپس در بیمارستان کربلا به زندگی برمی گردد، همه ترکش های اصابت شده به بدنش و حتی خرد شدن استخوان های پا و دست خود را مهر تایید امام(ع) مبنی بر پذیرش ایشان در آن سفر می داند. ایشان دردهای ناشی از این جانبازی را درد عشق به خاندان نبوت(ص) معرفی می کند و در ادامه سفرنامه خود، از طی مراحل درمان در بیمارستان های ایلام و اصفهان می نویسد و قطع نشدن پایش را با وجود عفونت شدید، نشانه عنایت ائمه(ع) می داند.

به این شکل خواننده سفرنامه کربلای خانم ستوده نیا، با دنیایی از عشق به اهل البیت و عرفان مواجه می شود که برای علاقمند این مباحث می تواند بسیار قابل توجه باشد.

 

*برگرفته از کتاب «دیدار یار در کربلا»-سفرنامه کربلای مهناز ستوده نیا-، انتشارات عصر رهایی(قم)، چاپ اول 1390.ش

/انتهای متن/

 

 

 

نمایش نظرات (1)