ابن مشغله و ابوالمشاغل

“ابن مشغله” و “ابوالمشاغل” دو کتاب نادر ابراهیمی است که در آن با قلم و لحن زیبایی مجموعه مشغولیت های وفعالیت های حرفه ای متعدد که درطول عمرش به آنها پرداخته، بیان کرده است.

0

فاطمه قاسم آبادی/

کتاب ابن مشغله و ابوالمشاغل نام دو کتاب از نادر ابراهیمی است که در آنها نویسنده با لحن مخصوص به خودش به شرخ زندگی نامه و کارهایی که در زندگی اش به آنها مشغول بوده است، می پردازد.

 

ابن مشغله

در این کتاب نادر ابراهیمی به شرح زندگی نامه ی خود پرداخته است. او با بیان مشکلات و دغدغه های اشتغال دوران جوانی اش با لحنی زیبا از تجربیاتش گفته است. به صورت کلی اگر بخواهیم بررسی کنیم، این کتاب در مورد نگاه نادر ابراهیمی نسبت به اجتماعش ومساله ی اشتغال است، نگاهی که با موشکافی به عمق روابطی می پردازد که نه شخصی، بلکه انسانی است.

 

 فصل ها

کتاب شامل پیشگفتار و پنج فصل است.

 فصل اول: ابن مشغله در جستجوی نخستین راه های کسب درآمد.  

فصل دوم: چگونه ابن مشغله یک «شغل عوض کن» حرفه ای از آب درمی آید؟

فصل سوم: ابن مشغله هم گاهی گرفتار بیکاری های بلند مدت می شود و خیلی غصه می خورد.

فصل چهارم: ابن مشغله چند عنوان و لقب احترام انگیز و دهان پر کن به خود تقدیم می کند تا در جامعه سربلند باشد.

فصل پنجم: چگونه ابن مشغله صاحب اسم و رسم و یک باب دکان می شود و دوره های متناوب بیکاری به پایان می رسد.

 

قسمت های زیبایی از کتاب ابن مشغله

“به گمان من هر آدمی را کله شقی هایش می سازد ، یعنی به اعتبار مقدار کله شقی اش، آدم است. البته منظورم خودخواهی هایش نیست. حساب خودخواهی از غرور به کلی جداست و کله شقی جزئی از غرور است ، جزء مشاهده شدنی غرور است.”

“هر سازش ، یک عامل سقوط دهنده است؛ حالا چه مقدار باعث سقوط می شود مربوط است به نوع سازش. و منظور من از “سازش”، فدا کردن یک “باور” و “اعتقاد” است در زمانی که هنوز به صحت آن باور و اعتقاد، ایمان نداریم.”

“کله شقی ،زندگی را به طرز خاصی شیرین و دردناک می کند؛ اما گذشته از مزه ی زندگی ، به آن مفهوم می دهد، رنگ می دهد، و شکل قابل قبول و ستایش می دهد.”

“آدم کله شق ،توی بیشتر قمارها می بازد ؛ اما باختن آزارش نمی دهد، چون چیزی را می بازد که واقعا برایش اهمیت ندارد و چیزی را توی قلبش نگه می دارد که عزیز و فدانکردنی ست.”

“آدم کله شق ، در بعضی از شرایط خاص اجتماعی ،از صد درکه وارد می شود، از نود در با تیپا بیرونش می اندازند؛ اما او در عین حال که عصبانی و ناراحت است، یک جور رضایت عمیق تری در وجودش حس می کند…”

 

ابوالمشاغل

ابوالمشاغل که جلد دوم از مجموعه خاطرات فعالیت‌های نادر ابراهیمی محسوب می‌شود، بیشتر به آن بخش از خاطرات او پرداخته که وی به عنوان یک نویسنده و کارگردان وارد فعالیت‌های مختلف تلویزیونی شده است. روزهایی که در آن نادر ابراهیمی به عنوان یکی از موفق‌ترین برنامه‌سازان تلویزیون محسوب می‌شده است.

البته او در این مسیر به مسائل و اتفاقات دیگری نیز خارج از زمینه‌های کاری خود گریز زده است و سعی کرده با همان قلم روان، خواندنی و جذاب همیشگی خود، قطاری از کلمات زیبا و دلنشین را پشت سرهم روان کند و مخاطبش را به دنیای پرماجرای نوشته‌هایش هدایت کند.

 

زندگی نامه ای متفاوت

ابوالمشاغل از جمله زندگی نامه‌های منحصر به فرد است که شیوه ی نگارش آن با بسیاری از آثاری که در این زمینه تالیف شده‌اند، متفاوت است. تمرکز نویسنده بر تشریح جزء به جزء برخی از حوادث در کنار قلم فوق‌العاده گیرای او در ترسیم دقیق اتفاقات پیش آمده در مسیر فعالیت‌هایش باعث شده تا این اثر چند سروگردن از دیگر زندگی نامه‌هایی که تا به حال نوشته شده است، بالاتر باشد.

 

قسمت های زیبایی از کتاب ابوالمشاغل

ما چند نفر بودیم که از بچگی با هم بزرگ شده بودیم و اگر هم خیلی بزرگ نشده بودیم، دست کم، همدیگر را خیلی قبول داشتیم. من بودم و رحیم قاضی مقدم، امان ابراهیمی و محمود فتوحی.

نکته ی خاص و گرانبها در دوستی شگفت‌انگیز ما این است که هیچکدام مان، در طول این سال‌های بلند و پُرخاطره، خود را مختصری هم تغییر ندادیم تا شبیه دیگری کنیم. برای حفظِ دوستی، حذفِ شخصیت نکردیم و به هم باجِ «هر چه بخواهی، همان درست است» ندادیم.           

من در امتداد این سال‌ها، همراهانِ بسیاری داشته‌ام که پس از چند لحظه یا چند روز یا چند سال، خواسته‌اند که مثل من باشند یا من مثل آن‌ها باشم یا مرا معیار دیده‌اند یا خودشان را معیار تصور کرده‌اند و همین مساله‌ی دردناک مُنجر به فسخ بسیاری از قراردادهای دوستی شده است- گر چه دوستی، قراردادپذیر هم نیست.

خیلی‌ها می‌آیند به طرف تو و مجذوب می‌شوند و مغلوب. بعد ناگهان می‌بینی که تکیه کلام های تو را، حرکات تو را، حرف زدن تو را و حتی سلیقه تو را در غذا خوردن و دوست داشتن این یا آن میوه و شیرینی تقلید می‌کنند. اینها، هرگزهم دوستان خوبی نمی‌شوند. تو نیمه مکمل خود را می‌خواهی نه سایه‌ی خود را، نه شبح خود، نه شبیه خود را…

دوستی، ریشه در اعماق دارد؛ اعماق ازمنه‌ی از دست رفته‌ی بازنگشتنی تکرار نشدنی. بنابراین، این سخن که من و فلان، به تازگی دوست شده‌ایم، حرف مُفت‌مُفت است. این که ما شش ماه است یا یک سال، که دوستان صمیمی هم هستیم، حرف پرتِ مضحکی است. زمان… زمان… عنصر اساسی دوستی، زمان است. دوستی، عتیقه شدن یادها و روابط است و «عتیقه‌ی نو» آشکار است که تا چه حد می‌توان معنا داشته باشد.

/انتهای متن/

درج نظر